جدول جو
جدول جو

معنی امیرالحج - جستجوی لغت در جدول جو

امیرالحج
(اَ رُلْ حَج ج)
کسی که ریاست کاروان حاجیان را بعهده می گیرد. نخستین بار در سال نهم هجری ابوبکر صدیق باین لقب ملقب گردید. در دورۀ اخیر ایام خلفاء این وظیفه بیکی از امرای خاندان خلافت سپرده میشد و این در صورتی بود که خود خلیفه شخصاً آنرا عهده دار نشود. وظیفۀ امیرالحج رهبری حجاج مکه و عودت و محافظت آنان و امنیت در اثنای سفر بود. (از دایرهالمعارف آریانا). و رجوع به امیرالحج و امیر حج و امیر حاج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امیرالحاج
تصویر امیرالحاج
سرپرست قافلۀ حجاج که هر ساله از طرف دولت تعیین می شود
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رُلْ حاج ج)
کسی که ریاست کاروان حجاج را بعهده میگیرد. رجوع به امیرالحج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رُنْ نَ)
شاه مگس. یعسوب: امیرالنحل برای سیاست بر سر و دربان از برای آلودگان بر در. (سندبادنامه ص 201).
لغت نامه دهخدا
(اَ رُلْ بَ)
دریاسالار. دریادار.
- امیرالبحر دوم، دریابان.
- امیرالبحر سوم، دریادار. (از یادداشت مؤلف).
و رجوع به آدمیرال و امیرال شود
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ حَج ج)
سردار پیشوای حاجیان. (آنندراج). ملک الحاج. رئیس کاروان حج. رجوع به امیرحاج و امیرالحج و امیرالحاج شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دریاسالار. (تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ترجمه جواهرکلام ج 1 ص 201). سردار لشکر بحری. (ناظم الاطباء). دریابیگ. امیرالبحر
لغت نامه دهخدا
تصویری از امیرالحاج
تصویر امیرالحاج
رئیس کاروان حج
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیرالنحل
تصویر امیرالنحل
لقب علی ع بن ابی طالب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیرالبحر
تصویر امیرالبحر
دریا سالار، دریابان، دریا دار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیر حج
تصویر امیر حج
سالار هنج (هنج حج)
فرهنگ لغت هوشیار
آدمیرال، دریابیگ، دریاسالار
فرهنگ واژه مترادف متضاد