جدول جو
جدول جو

معنی امیرال - جستجوی لغت در جدول جو

امیرال(اَ)
دریاسالار. (تاریخ تمدن اسلام جرجی زیدان ترجمه جواهرکلام ج 1 ص 201). سردار لشکر بحری. (ناظم الاطباء). دریابیگ. امیرالبحر
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از المیرا
تصویر المیرا
(دخترانه)
نمایانگر مردم، تمثیل کننده ملت، فدایی ایل، ال (ترکی) + میرا (فارسی)، ایل میرا
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امیرا
تصویر امیرا
(دخترانه)
امیر (عربی) + ا (فارسی) امیره
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آدمیرال
تصویر آدمیرال
دریا سالار، صاحب منصب در نیروی دریایی، فرمانده کشتی ها و نیروهای دریایی، آمیرال، امیر البحر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امیال
تصویر امیال
میل ها، خواست ها، تمایل ها، رغبت ها، اشتها ها، محبت ها، خمیدن ها، برگردیدن ها، یک سو شدن ها، انحراف ها، جمع واژۀ میل
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امارات
تصویر امارات
اماره ها، نشانه ها، جمع واژۀ اماره
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امارات
تصویر امارات
امارت ها، ولایت ها، جمع واژۀ امارت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آمیرال
تصویر آمیرال
دریا سالار، صاحب منصب در نیروی دریایی، فرمانده کشتی ها و نیروهای دریایی، آدمیرال، امیر البحر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ رُلْ حَج ج)
کسی که ریاست کاروان حاجیان را بعهده می گیرد. نخستین بار در سال نهم هجری ابوبکر صدیق باین لقب ملقب گردید. در دورۀ اخیر ایام خلفاء این وظیفه بیکی از امرای خاندان خلافت سپرده میشد و این در صورتی بود که خود خلیفه شخصاً آنرا عهده دار نشود. وظیفۀ امیرالحج رهبری حجاج مکه و عودت و محافظت آنان و امنیت در اثنای سفر بود. (از دایرهالمعارف آریانا). و رجوع به امیرالحج و امیر حج و امیر حاج شود
لغت نامه دهخدا
محیط و پیرامون و گرداگرد و دایره، (ناظم الاطباء) (اشتینگاس)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ)
جمع واژۀ میل (مقیاس). (از آنندراج) (فرهنگ فارسی معین). رجوع به میل شود، اعتماد و اتکاء داشتن. دل بستن. اعتقاد داشتن:
پس از کردگار جهان آفرین
بتو دارد امّید ایران زمین.
فردوسی.
بگیتی چه دارید چندین امید
نگر تا چه بد کرد با جمّشید.
فردوسی.
بود محال، ترا داشتن امید، محال
بعالمی که نماند هگرز بر یک حال.
قطران.
گرچه شیطان رجیم از راه انصافم ببرد
همچنان امّید میدارم برحمن الرحیم.
سعدی.
امیدی که دارم بفضل خداست.
(بوستان).
بعد از تو بهیچکس ندارم
امّید و ز کس نیایدم باک.
سعدی.
تشنۀ بادیه را هم بزلالی دریاب
بامیدی که درین ره بخدا میداری.
حافظ (از آنندراج).
، بر چیزی یا در چیزی چشم داشتن. (ناظم الاطباء). توقع و انتظار داشتن:
جزین داشتم امّید و جزین داشتم الچخت
ندانستم کز دور گواژه زندم بخت.
کسائی (از فرهنگ اسدی).
هر آنکس که دارد ز گیتی امید
چو جوینده خرماست از شاخ بید.
فردوسی.
ما را صنما همی بدی پیش آری
از ما تو چرا امید نیکی داری ؟
(از قابوسنامه).
فرزند اوست و حرمت او چون ندانیش
پس خیره خیر امید چه داری برحمتش ؟
ناصرخسرو.
از اول هستی آوردم قفای تربیت خوردم
کنون امّید بخشایش همی دارم که مسکینم.
سعدی.
هرکه مشهور شد به بی ادبی
دیگر از وی امید خیر مدار.
سعدی.
نصیحت پادشاهان کسی را مسلم است که بیم سر ندارد و امید زر. (گلستان).
غله چون زرد شد امید مدار
که دگرباره سبزتر گردد.
سعدی.
، طمع. (منتهی الارب). طمع داشتن:
نباید که ارژنگ ودیو سپید
بجان تو دارند هرگز امید.
فردوسی.
وصلش، اخسیکتی، امید مدار
که وفا با جمال کم سازد.
اثیر اخسیکتی
لغت نامه دهخدا
(اُ مَ)
جمع واژۀ مثیل مصغر مثل، گویند: امیثالهم یریدون ان المشبه به حقیر کما ان هذا حقیر. (از ناظم الاطباء) ، کنایه از حق سبحانه و تعالی. (آنندراج). خداوند عالم جل شأنه. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از بخش شهرستان خرم آباد با 240 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
تصویری از استرال
تصویر استرال
گوالیدن دراز شدن گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتطال
تصویر امتطال
دیرکردن دیر کرد در پرداخت درهمی پیچیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمیرال
تصویر آمیرال
فرمانده کشتیها در نیروی دریائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امورات
تصویر امورات
جمع امور، کارها جمع امور، جمع الجمع امر: (صدر اعظم امورات لازمه مهمه را بخاکپای مبارک عرضه داشته) (از لایحه قانون مشیر الدوله صدر اعظم که بصحه ّ ناصرالدین شاه رسیده)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امذلال
تصویر امذلال
فروهشتگی سست اندامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امپریال
تصویر امپریال
امپراتوری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتثال
تصویر امتثال
به جای آوردن فرمان، فرمانبرداری کردن، فرمانبردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتراس
تصویر امتراس
ستیزیدن، خود راخاراندن خود خاریدن، سوده شدن سودگی ساییدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتراط
تصویر امتراط
گرد آوردن ربودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتسال
تصویر امتسال
شمشیر از نیام برکشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتهال
تصویر امتهال
مهلت دادن زمان دادن، آهستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایرال
تصویر ایرال
محیط و پیرامون و گرداگرد ودایره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امارات
تصویر امارات
فرمانروائی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آدمیرال
تصویر آدمیرال
کلمه ای فرانسوی به معنی فرمانده کشتیها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسمیرار
تصویر اسمیرار
گند مگونی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازیراک
تصویر ازیراک
زیرا که ازایرا که ازاین رو که از این جهت که بدین سبب که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسپیرال
تصویر اسپیرال
فرانسوی مار پیچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احمیرار
تصویر احمیرار
سرخرنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیال
تصویر امیال
جمع میل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیال
تصویر امیال
جمع میل، خواهش ها، کام ها
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آدمیرال
تصویر آدمیرال
دریا سالار
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمیرال
تصویر آمیرال
دریا سالار، ناوسالار
فرهنگ واژه فارسی سره