جدول جو
جدول جو

معنی امیدی - جستجوی لغت در جدول جو

امیدی(اُ)
از شاعران استانبول است و دیوانی بترکی دارد. وی به سال 946 ه. ق. درگذشته است. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2 ص 1040)
علیقلی بیگ. صاحب فرهنگ سخنوران بنقل از مقالات الشعراء (ص 14) وی را از شاعران قرن دهم هجری شمرده است
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امیده
تصویر امیده
(دخترانه)
امید
فرهنگ نامهای ایرانی
(اُ دی یَ/یِ)
نام دو ده از بخش هندیجان شهرستان خرمشهر. سکنۀ یکی 180 و از آن دیگری 100 تن است. محصول آن غلات وآبش از چاه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
امین بودن. امانت دار بودن:
از وفاداری و امینی او
شاد بودم به همنشینی او.
نظامی، در تداول فارسی زبانان بجای آمین استعمال شود. (یادداشت مؤلف). چنانکه در تداول عامه پس از دعایی که کسی کند مصاحبش گوید ان شأاﷲ ان شأاﷲ:
به خراسان شوم ان شاء اﷲ
چون خور آسان شوم ان شاء اﷲ...
چشم یارم همه بیماری و باز
همه درمان شوم ان شاء اﷲ.
خاقانی.
- ان شاء اﷲ گفتن، بزبان آوردن ان شأاﷲ. استثناء. و رجوع به استثناء شود.
- امثال:
ان شأاﷲ گربه است. (از امثال و حکم مؤلف). و رجوع به همین کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به امین.
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ)
امی بودن. نانویسا و ناخوانا بودن:
صدهزاران دفتر اشعار بود
پیش حرف امیئی اش عار بود.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
یکی از دهستانهای بخش لاریجان شهرستان آمل. این دهستان در قسمت شمال خاوری بخش واقع شده و منطقه ایست کوهستانی و دارای هوای سردسیر. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، لبنیات، انگور، گردو و عسل. این دهستان دارای ده آبادی و 2000 تن جمعیت است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان شیراز با 105 تن سکنه. آب آن از قنات و محصول آن غلات، پنبه و صیفی است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
دهی است از بخش بستان آباد شهرستان تبریز با 228 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات و حبوب است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
ناامیدی، نومیدی، یأس، ناامیدواری: چندین آژنگ نامیدی را در پیشانی مه آرید، آن چوب خشک اگر آژنگ نامیدی ها پرده بر پرده بر پوست او افتاده است، اما چون فصل بهار می آید تازگیش میدهیم، (کتاب المعارف)
لغت نامه دهخدا
تصویری از نامیدی
تصویر نامیدی
ناامیدواری، یاس، نومیدی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به عمید، منسوب به عمید ابو عبدالله حسین بن محمد پدر ابن العمید یا منسوب بابن العمید ابو الفتح علی بن محمد حسین وزیر رکن الدوله و موید الدوله، نوعی قلم نوعی خط
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نمیدی
تصویر نمیدی
ناامیدی نومیدی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امیری
تصویر امیری
امیر بودن، امارت، حکمرانی، سرداری، سالاری، سروری، بزرگی، منسوب به امیر، آهنگی که بدان دوبیتی های امیر پازاواری مازندرانی را خوانند، نوعی ترمه که به دستور میرزا تقی خان امیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
حمضيّةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
Acid, Acidic, Acidly
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
acide
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
ácido, ácidamente
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
asidi, kwa uchachu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
sauer
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
кислотний , кисло
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
kwaśny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
酸的 , 酸性的 , 酸地
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
ácido, de forma ácida
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
تیزابی , ترش طریقے سے
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
অম্লীয় , তেঁতুলস্বাদে
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
asidik, asidik bir şekilde
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
acido, acidamente
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
산성의 , 신맛이 나는
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
酸性の , 酸っぱく
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
חומצי , באופן חמצמץ
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
кислотный , кислый
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
asam, secara asam
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
กรด , เป็นกรด , อย่างเปรี้ยว
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
zuur
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از اسیدی
تصویر اسیدی
अम्लीय , अम्लीय रूप से
دیکشنری فارسی به هندی