- امیدواری
امید داشتن، امیدوار بودن
معنی امیدواری - جستجوی لغت در جدول جو
- امیدواری (اُمیدْ)
مقابل ناامیدی. (آنندراج). رجاء. ارتجاء. ترجی. ترجیه. (یادداشت مؤلف). امیدوار بودن. امید داشتن. (از فرهنگ فارسی معین). آرزومندی:
مجنون ز سر امیدواری
می کرد بسجده حق گزاری.
نظامی.
عاشق چو شنید امیدواری
گفتا که بیار تا چه داری.
نظامی.
کاری که ازو امید داری
باشد سبب امیدواری.
نظامی.
عمر دگر بباید بعد از فراق ما را
کین عمر صرف کردیم اندر امیدواری.
سعدی.
مجنون ز سر امیدواری
می کرد بسجده حق گزاری.
نظامی.
عاشق چو شنید امیدواری
گفتا که بیار تا چه داری.
نظامی.
کاری که ازو امید داری
باشد سبب امیدواری.
نظامی.
عمر دگر بباید بعد از فراق ما را
کین عمر صرف کردیم اندر امیدواری.
سعدی.
- امیدواری
امیدوار بودن امید داشتن
- امیدواری
امید، توقع، رجا
متضاد: نومیدی، یاس
متضاد: نومیدی، یاس
- امیدواری
يأمل
- امیدواری
Hopefulness
- امیدواری
espérance
- امیدواری
matumaini
- امیدواری
امیدواری، نامزدی
- امیدواری
امیدواری
- امیدواری
আশাবাদিতা
- امیدواری
希望
- امیدواری
umutluluk
- امیدواری
희망감
- امیدواری
תקוותיות
- امیدواری
आशावादिता
- امیدواری
harapan
- امیدواری
ความหวัง
- امیدواری
hoop
- امیدواری
esperanza
- امیدواری
speranza
- امیدواری
esperança
- امیدواری
希望感
- امیدواری
nadzieja
- امیدواری
надійність
- امیدواری
Hoffnung
- امیدواری
надежда
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آنکه نسبت به برآورده شدن آرزویش خوشبین باشد، آرزومند، متوقع، مایۀ امید، بیوسنده، راجی، مرتجی
