- امپریال
- امپراتوری
معنی امپریال - جستجوی لغت در جدول جو
- امپریال
- سکه ای طلا که سابقاً در دورۀ تزاری در روسیه رایج بوده
- امپریال ((اَ پِ))
- امپراتوری، شاهنشاهی، سکه ای طلا که در دوره تزاری در روسیه رواج داشته است، نوعی بازی ورق
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
فرانسوی آروینی
فرانسوی مار پیچ
فرانسوی ستون مهره ای
فرانسوی ویژه
فرانسوی آغشتن
آروین گروی
دم اسپی از گیاهان
جمع میل
میل ها، خواست ها، تمایل ها، رغبت ها، اشتها ها، محبت ها، خمیدن ها، برگردیدن ها، یک سو شدن ها، انحراف ها، جمع واژۀ میل
جمع میل، خواهش ها، کام ها
طرفداری از حکومت امپراتوری
طرفدار امپریالیسم هواخواه امپراتوری
دارای نظام امپریالیست
((اَ پِ))
فرهنگ فارسی معین
طرفداری از حکومت امپراطوری، سیاستی که بنایش بر تسلط یک کشور بر کشورهای دیگر باشد، نظام سرمایه داری پیشرفته مبتنی بر نفوذ و سلطه کشوری بر کشورهای دیگر
سیاست مبتنی بر توسعه و بسط نفوذ و تجاوز قوای یک کشور بر کشورهای دیگر
Imperialistic
Imperialist
империалистический
империалист
imperialistisch
Imperialist
імперіалістичний
імперіаліст
imperialistyczny
imperialista
imperialista
imperialista
imperialista
imperialista