جدول جو
جدول جو

معنی امهوج - جستجوی لغت در جدول جو

امهوج(اُ)
امهج. رجوع به امهج شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ)
گو شکاری وگو نان پختن. (منتهی الارب) (آنندراج). گوی که جهت طبخ نان کنند و یا گو شکاری. (ناظم الاطباء). جایی در زیر زمین برای شکار یا نان پختن. (از اقرب الموارد). حفره ای که درون آن گشاد و سر آن تنگ باشد و برای شکار کردن یا نان پختن آماده شود. (از المرجع)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
برگ درختی صحرایی شبیه ببرگ سرو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برگی مانندبرگ سرو و طرفا (درخت گز). (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(عُ)
دراز. (منتهی الارب). طویل. (اقرب الموارد) ، پر از گوشت و پیه. (منتهی الارب). مملو از گوشت و پیه. (از اقرب الموارد) ، شیر دفزک. شیر غلیظشده، مرد فیرنده و متکبر، تیزرو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(مَ)
ممهوج البطن، فروهشته شکم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُ هَُ)
تنک از پیه و شیر. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رقیق (صفت مخصوص شیر و پیه). (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَهَْ وَ)
نعت است از هوج بمعنی درازی با اندکی گولی و سبکی و شتاب زدگی. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). احمق و شتاب کار و مرد بزرگ جثۀ درازبالا. (منتخب از غیاث اللغات) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اهوج
تصویر اهوج
گول، دراز بالا، بی باک شوریده مغز کم خرد سبکسار
فرهنگ لغت هوشیار
گاو نری که یک نوبت برای شخم آموزش دیده باشد، آموزش
فرهنگ گویش مازندرانی