جدول جو
جدول جو

معنی املیسی - جستجوی لغت در جدول جو

املیسی
(اِ سی ی)
منسوب به املیس: رمان املیسی، انار دشتی. (از منتهی الارب) (از ناظم الاطباء). انار دشتی. (آنندراج). اناری که او را دانه نبود. (بحر الجواهر). انار شیرین و گوارایی که دانه نداشته باشد. منسوب گونه است به املیس. (از اقرب الموارد). و رجوع به املیس و املیسیه شود
لغت نامه دهخدا
املیسی
اناردشتی از گیاهان
تصویری از املیسی
تصویر املیسی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الماسی
تصویر الماسی
شبیه الماس، تراشیده شده مانند الماس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادریسی
تصویر ادریسی
گیاهی زینتی و بالارونده با برگ های پهن و گل های صورتی و آبی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ام لیلی
تصویر ام لیلی
شراب سیاه رنگ
فرهنگ فارسی عمید
نوعی نقش و نگار مرکب از خط های منحنی مارپیچ با شاخه های کوتاه و برگ و گل که در کتیبه ها و بعضی دیگر از کارهای نقاشی، کاشی کاری و گچ بری ترسیم می شود. بعضی محققان کلمۀ اسلیمی را همان کلمۀ «اسلامی» دانسته و گفته اند که از خط کوفی سرمشق گرفته شده، زیرا طرح های مختلف آن مشابهت بسیار با حروف کوفی درهم دارد
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
الشریف (ال....). رجوع به ادریسی ابوعبدالله محمد بن محمد و الحلل السندسیه جزء اول ص 16، 37، 40، 61، 157، 159، 160، 161، 170، 354 و 453 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش کوچصفهان شهرستان رشت که در 7000گزی خاور کوچصفهان و 3000 گزی شوسۀ کوچصفهان به لاهیجان واقع است. منطقه ای جلگه ای، معتدل، مرطوب و مالاریائی و سکنۀ آن 222 تن میباشد که شیعه اند و بلهجۀ گیلکی فارسی سخن میگویند. محصول آن توشاچوب از سفیدرود، برنج، ابریشم و صیفی است. شغل اهالی زراعت و مکاری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(بِ)
مولانا حکیم الدین ادریس. مورخ کردنژاد و مؤلف تاریخ هشت بهشت در تاریخ سلطنت هشت تن از آل عثمان و سلیم نامه که ابتدا در خدمت آق قوینلو بود و سپس بسال 907هجری قمری بدربار عثمانی گریخت و در 926 درگذشت. (از دایره المعارف فارسی). ’شرفنامۀ بدلیسی’ از اوست
لغت نامه دهخدا
(اَ)
ضحاک بن زمیل. از راویان حدیث است. (از انساب سمعانی). در تاریخ اسلام، واژه روات به افرادی اطلاق می شود که احادیث پیامبر اسلام (ص) و اهل بیت (ع) را نقل کرده اند. روات با نقل احادیث، در واقع حافظان سنت نبوی و یک پیوند اصلی میان پیامبر و مسلمانان پس از او هستند. این افراد در فرآیند به دست آوردن و انتشار علم حدیث نقش برجسته ای ایفا کرده و به عنوان منابع معتبر نقل روایت ها شناخته می شوند.
لغت نامه دهخدا
(اُ)
منسوب است به املوک. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فوت شدن.
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سا)
دختر ابراهیم بن اسحاق حربی. زنی عالم و فقیه و صاحب فتوی بوده و به سال 328 ه. ق. در بغداد درگذشته است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 229). و رجوع بتاریخ بغداد و قاموس الاعلام ج 2 ص 1037 شود
دختر هادی و زن مأمون خلیفۀ عباسی بود (از الوزراء و الکتاب ص 237) (عقدالفرید) (عیون الاخبار)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ سا)
زرافه. (از المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ لَ لا)
دختر مره بن مسعود ثقفی یا ابومره بن عروه بن مسعود ثقفی. از زنان امام سوم حسین بن علی (ع) و مادر علی اکبر بود، و او بیشتر به لیلی مشهور است. (از ریحانه الادب ج 6 ص 239) ، داهیه. با ذال معجمه نیز دیده شده. (از المرصع)
دختر رواحه انصاری، زن ابولیلی و مادر عبدالرحمان بن ابی لیلی. از زنان صحابی بوده. رجوع به الاصابه فی تمییز الصحابه ج 8 ص 277 شود
لغت نامه دهخدا
(اُمْ مِ لَ لا)
می سیاه گون. (منتهی الارب). شراب، و گویند شرابی که رنگ آن سیاه باشد. (از المرصع). شراب سیاه. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
منسوب به امدیزه. رجوع به امدیزه شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ املیس. دشتهای خشک بی گیاه. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (از ناظم الاطباء). صحاری عقیم. (از آنندراج). رجوع به املیس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گیاهی است از جنس ایدرانژل و اصل آن از چین و ژاپن باشد
لغت نامه دهخدا
(مَ)
نار ملیسی، انار شیرین بی دانه. (مقدمۀ التفهیم چ همایی ص قفا) : مشتری دلالت دارد بر نار ملیسی و سیب و گندم و جو... (التفهیم). از میوه ها انار ملیسی و سیب شیرین که نیک رسیده باشد و خربزۀ هندو. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). درختان خرما و برخصوص انار ملیسی باشد سخت نیکو. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 148)
لغت نامه دهخدا
(اِ سی یَ)
املیسی. نوعی از انار که دانه ندارد. شمبا. شنبا. (یادداشت مؤلف). و رجوع به املیسی شود
لغت نامه دهخدا
(اِ سَ)
دشت خشک بی گیاه. املیس. (از منتهی الارب). رجوع به املیس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دشت خشک بی گیاه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). بیابان بی گیاه. (از اقرب الموارد). املیسه. ج، امالیس، امالس (بطور شاذ). (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). گویند فلاه املیس و املیسه. (از اقرب الموارد) ، آنکه بر وی هر کس اعتمادکند در هر کاری. (منتهی الارب). رجل امنه، مردی که هر کس بر وی در هر کاری اعتماد کند. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اهریمنی منسوب به ابلیس دارای شیوه و صفت ابلیس بد کارانه و گمراه کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از املیس
تصویر املیس
بیابان خشک کویر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملیسی
تصویر ملیسی
شیرین نار ملس انار شیرین بی دانه (مقدمه التفهیم ص قفا)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اپیلیسی
تصویر اپیلیسی
فرانسوی پژولش از بیماریها دیو گلوج
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به انگلیس. از مردم انگلیس اهل انگلستان، جمع انگلیسیان، هر چیز ساخته و پرداخته انگلستان، زبان مردم انگلستان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجلاسی
تصویر اجلاسی
امجمنیک
فرهنگ لغت هوشیار
از گیاهان گل سرخ ژاپونی اوتنجه گیاهی است از تیره انگور فرنگی که همیشه سبز است. برگهایش درشت و بیضی شکل و گلهایش بی بو و بشکل خوشه بهم چسبیده معمو رنگ گلهایش صورتی است ولی گونه هایی از آن با گلهای سفید آبی قرمز بنفش هم دیده شده غالبازینتی و بیشتر سایه طلب است و در گلدان کاشته میشود و اصلش از چین و ژاپون است گل ادریس گل ژاپونی گل ادریسی ارتنجه اورتنجه ایدرنجیه
فرهنگ لغت هوشیار
روشی است در هنرهای زیوزی که در بنیاد ایرانی است و پیش از اسلام درایران به کار می رفته است از طرحهای اساسی و قرار دادی هنرهای تزیینی ایرانی مرکب از پیچ و خمهای متعدد که انواع مختلف آن با شباهت بعناصر طبیعت مشخص میگردد، نوعی خط در قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلیطی
تصویر اقلیطی
منسوب به اقلیط کلتی سلتی از قوم سلت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امالیس
تصویر امالیس
جمع املیس، کویرها شوره زارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اندیسی
تصویر اندیسی
رسم الخط، طریقه نوشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلیمی
تصویر اسلیمی
((اِ))
نوعی از نقش و نگار، مرکب از ساقه های حلزونی شکل گل های مختلف با برگ های متنوع که در کتیبه ها، نقاشی ها، کاشی کاری ها و گچ بری ها ترسیم می کنند
فرهنگ فارسی معین