در کمان کشیدن تیر را و در گذرانیدن تیر رااز آنچه بر وی آید. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در گذرانیدن تیر را. (از اقرب الموارد). کمان کشیدن و تیر بگذرانیدن. (تاج المصادر بیهقی)
در کمان کشیدن تیر را و در گذرانیدن تیر رااز آنچه بر وی آید. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). در گذرانیدن تیر را. (از اقرب الموارد). کمان کشیدن و تیر بگذرانیدن. (تاج المصادر بیهقی)
جمع واژۀ مرط و گویند مرط جمع واژۀ مراط و امراط جج. (از اقرب الموارد). جمع واژۀ مرط. (از منتهی الارب). تیرهای بی پر. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به مرط شود
جَمعِ واژۀ مُرُط و گویند مرط جَمعِ واژۀ مِراط و امراط جج. (از اقرب الموارد). جَمعِ واژۀ مُرُط. (از منتهی الارب). تیرهای بی پر. (ازاقرب الموارد) (از منتهی الارب). رجوع به مرط شود