جدول جو
جدول جو

معنی امعوز - جستجوی لغت در جدول جو

امعوز(اُ)
بز. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، مجازات کردن خدا کسی را بمکر. (از اقرب الموارد). و رجوع به مکر شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امروز
تصویر امروز
این روز، روزی که در آن هستیم، در روزی که در آن هستیم
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
این روز. روزی که در آن هستیم. (فرهنگ فارسی معین) (ناظم الاطباء). همین روز. (فرهنگ فارسی معین). روز حاضر. الیوم:
ماریفنج اگرت دی بگزید
نوبت مار افعی است امروز.
شهید.
امروز بامداد مرا ترسا
بگشود باسلیق نه نشکرده.
کسایی.
بدل گفت رستم گر امروز جان
بماند به من زنده ام جاودان.
فردوسی.
شما جنگ ترکان مجویید کس
که این بد که من کردم امروز بس.
فردوسی.
صنما بی تو دلم هیچ شکیبا نشود
وگر امروز شکیبا شد فردا نشود.
منوچهری.
وگر وی را (مسعود را) امروز بر این نهاد یله کنم آنچه خواسته است...فرستاده آید. (تاریخ بیهقی).
لیکن وفا نیاید ازو فردا
امروز دید باید فردا را.
ناصرخسرو.
از غم فردا هم امروز ای پسر بیغم شود
هرکه در امروز روز اندیشۀ فردا کند.
ناصرخسرو.
باید که مرا امروزو امشب مهلت دهید. (فارسنامۀ ابن بلخی).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بسیاربز شدن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). خداوند بز بسیار شدن. (تاج المصادر بیهقی) (ازاقرب الموارد). خداوند بزها شدن. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
جای درشت سخت سنگناک. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). زمین سخت با سنگ ریزه. (مهذب الاسماء). سنگلاخ. (تاج المصادر بیهقی). گویند: مکان امعز. (از ناظم الاطباء). ج، معز و مؤنث آن معزاء است. گویند: ارض معزاء. (از اقرب الموارد). و رجوع به معز و امعاز شود
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ)
فقیری که هیچ چیزی از خود ندارد. (از اقرب الموارد). فقیر که هیچ ندارد. اعدم. احوج. (فیومی). رجل اعوز، مرد فقیری که دارای هیچ چیز نباشد. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مِعْ وَ)
جامۀ کهنه. (دهار). جامۀ کهنۀ هر وقتی بدان جهت که لباس درویشان است. معوزه. ج، معاوز. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). جامۀ کهنه و مستعمل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(مُعْ وِ)
درویش و نیازمند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). فقیر. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
شهری است در کرمان، میان این شهر و جیرفت دو منزل است از طریق فارس. (از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از امروز
تصویر امروز
این روز، روزی که در آن هستیم، همین روز، روز حاضر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امغوز
تصویر امغوز
گله بز، گله آهو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از معوز
تصویر معوز
جامه ژنده، شاونی گهواره پوش پارچه ای که بر گهواره افکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امروز
تصویر امروز
((اِ))
روزی که در آن هستیم، همین روز، این روز
امروز و فردا کردن: تعلل کردن، به دفع الوقت گذراندن
فرهنگ فارسی معین
امروز
فرهنگ گویش مازندرانی