نوعی از غربال باشد که چیز بدان بیزند، (برهان)، غربال، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، ماشوب، ماشوه، ماشیوه، نوعی غربال که بدان چیزها بیزند، الک، (فرهنگ فارسی معین)، منخل، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز تیرجان شکارت باد دایم تن اعدای تو مانند ماشو، ؟ ، ترشی پالا را نیز گویند و آن ظرفی باشد که روغن و شیر و امثال آن در آن صاف کنند، طبقی مانند کفگیر سوراخ دار که آن را ترشی پالا گویند، (آنندراج) (انجمن آرا)، طبق مانند بود مثل کفگیر که در آن سوراخ بسیار کنند و طباخان و حلوائیان بدان روغن و شیره و ترشی و امثال آن صاف سازند و آن را ترشی پالا نیز خوانند، (فرهنگ جهانگیری)، نوعی از بافتۀ پشمین هم هست که فقیران و درویشان پوشند، (برهان)، نوعی از بافتۀ پشمین که درویشان پوشند، (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء)، گلیم و پلاس را هم گفته اند، (برهان)، گلیم و پلاس، (ناظم الاطباء)
نوعی از غربال باشد که چیز بدان بیزند، (برهان)، غربال، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، ماشوب، ماشوه، ماشیوه، نوعی غربال که بدان چیزها بیزند، الک، (فرهنگ فارسی معین)، منخل، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : ز تیرجان شکارت باد دایم تن اعدای تو مانند ماشو، ؟ ، ترشی پالا را نیز گویند و آن ظرفی باشد که روغن و شیر و امثال آن در آن صاف کنند، طبقی مانند کفگیر سوراخ دار که آن را ترشی پالا گویند، (آنندراج) (انجمن آرا)، طبق مانند بود مثل کفگیر که در آن سوراخ بسیار کنند و طباخان و حلوائیان بدان روغن و شیره و ترشی و امثال آن صاف سازند و آن را ترشی پالا نیز خوانند، (فرهنگ جهانگیری)، نوعی از بافتۀ پشمین هم هست که فقیران و درویشان پوشند، (برهان)، نوعی از بافتۀ پشمین که درویشان پوشند، (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء)، گلیم و پلاس را هم گفته اند، (برهان)، گلیم و پلاس، (ناظم الاطباء)
بلغت زند و پازند بمعنی بهشتی باشد که در مقابل دوزخی است. (برهان). بلغت ژند و پاژند بمعنی بهشتی آمده. (انجمن آرای ناصری). بمعنی بهشتی باشد در لغت ژند و پاژند بمقابل دوزخی. (شعوری ج 1 ص 126). بلغت ژند و پاژند بمعنی بهشتی آمده که مقابل دوزخی است، زرتشت بهرام گفته: هزاران درود و هزاران دعای بر آن ارجمندی اشو پاک رای. (از آنندراج). بلغت زند و پازند بهشتی در مقابل دوزخی. پاک و مقدس. (ناظم الاطباء). مقدس و پاک. (فرهنگ نظام).
بلغت زند و پازند بمعنی بهشتی باشد که در مقابل دوزخی است. (برهان). بلغت ژند و پاژند بمعنی بهشتی آمده. (انجمن آرای ناصری). بمعنی بهشتی باشد در لغت ژند و پاژند بمقابل دوزخی. (شعوری ج 1 ص 126). بلغت ژند و پاژند بمعنی بهشتی آمده که مقابل دوزخی است، زرتشت بهرام گفته: هزاران درود و هزاران دعای بر آن ارجمندی اشو پاک رای. (از آنندراج). بلغت زند و پازند بهشتی در مقابل دوزخی. پاک و مقدس. (ناظم الاطباء). مقدس و پاک. (فرهنگ نظام).
شتری که چشم آن سپیدی برآورده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مش ّ. (از اقرب الموارد) ، پاره پاره شدن رشته. (از اقرب الموارد). در اصل انمصار بوده و نون به میم بدل گردیده و ادغام شده است. (از اقرب الموارد)
شتری که چشم آن سپیدی برآورده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مُش ّ. (از اقرب الموارد) ، پاره پاره شدن رشته. (از اقرب الموارد). در اصل انمصار بوده و نون به میم بدل گردیده و ادغام شده است. (از اقرب الموارد)
غله ای است مانند عدس و قوت و منفعت آن نیز همچون قوت و منفعت عدس باشد، و آن بنقه نیز خوانند. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). اسم فارسی خلر است. (فهرست مخزن الادویه). خلر. (فرهنگ فارسی معین)
غله ای است مانند عدس و قوت و منفعت آن نیز همچون قوت و منفعت عدس باشد، و آن بنقه نیز خوانند. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). اسم فارسی خلر است. (فهرست مخزن الادویه). خلر. (فرهنگ فارسی معین)
کسی که پادشاه روم از او در امور مشورت نماید و همیشه طرف مشورت او باشد. (ناظم الاطباء) ، خوش مزه گردیدن گوشت و خورده شدن. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
کسی که پادشاه روم از او در امور مشورت نماید و همیشه طرف مشورت او باشد. (ناظم الاطباء) ، خوش مزه گردیدن گوشت و خورده شدن. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
این شب. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شبی که در آن هستیم. (ناظم الاطباء) : بفروز و بسوز پیش خویش امشب چندانکه توان ز عود و از چندن. عسجدی. نماز شام نزدیکست و امشب مه و خورشید رابینم مقابل. منوچهری. با خویشتن ببر دل ما کز سگان اوست امشب بداغ او کن و فردا بما رسان. خاقانی. کمند زلف خود در گردنم بند بصید لاغر امشب باش خرسند. نظامی. صبر کن کامشبم مجالی نیست آخر امشب شبی است سالی نیست. نظامی. شبا امشب جوانمردی بیاموز مرا یا زودکش یا زود شو روز. نظامی. امشب سبکتر میزنند این طبل بی هنگام را یا وقت بیداری غلط بوده ست مرغ بام را. سعدی. امشب براستی شب ما روز روشن است عید وصال دوست علی رغم دشمنست. سعدی. امشب مگر بوقت نمیخواند این خروس عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس. سعدی.
این شب. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شبی که در آن هستیم. (ناظم الاطباء) : بفروز و بسوز پیش خویش امشب چندانکه توان ز عود و از چندن. عسجدی. نماز شام نزدیکست و امشب مه و خورشید رابینم مقابل. منوچهری. با خویشتن ببر دل ما کز سگان اوست امشب بداغ او کن و فردا بما رسان. خاقانی. کمند زلف خود در گردنم بند بصید لاغر امشب باش خرسند. نظامی. صبر کن کامشبم مجالی نیست آخر امشب شبی است سالی نیست. نظامی. شبا امشب جوانمردی بیاموز مرا یا زودکش یا زود شو روز. نظامی. امشب سبکتر میزنند این طبل بی هنگام را یا وقت بیداری غلط بوده ست مرغ بام را. سعدی. امشب براستی شب ما روز روشن است عید وصال دوست علی رغم دشمنست. سعدی. امشب مگر بوقت نمیخواند این خروس عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس. سعدی.
دارویی از مواد نفتی که آن رابرای دفع حشرات بخصوص مگس با تلمبه بهوا می پاشند، عرق آوردن پیشانی کسی. گویند:امطر الرجل و کلمت فلاناً فامطر، تکلم کرد فلان را پس سر فروافکند و چیزی نگفت و خاموش شد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سر فروافگندن و چیزی نگفتن و خاموش شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) : کلمت فلاناً فامطر و استطمر، خاموش شد و چیزی نگفت و پیشانیش عرق آورد. (از اقرب الموارد) ، باران رسیده یافتن جای را. (منتهی الارب) (آنندراج). جایی را باران دیده یافتن. (از اقرب الموارد)
دارویی از مواد نفتی که آن رابرای دفع حشرات بخصوص مگس با تلمبه بهوا می پاشند، عرق آوردن پیشانی کسی. گویند:امطر الرجل و کلمت فلاناً فامطر، تکلم کرد فلان را پس سر فروافکند و چیزی نگفت و خاموش شد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سر فروافگندن و چیزی نگفتن و خاموش شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) : کلمت فلاناً فامطر و استطمر، خاموش شد و چیزی نگفت و پیشانیش عرق آورد. (از اقرب الموارد) ، باران رسیده یافتن جای را. (منتهی الارب) (آنندراج). جایی را باران دیده یافتن. (از اقرب الموارد)