جدول جو
جدول جو

معنی امشو - جستجوی لغت در جدول جو

امشو
امشب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اشو
تصویر اشو
(پسرانه)
مقدس
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از امشب
تصویر امشب
این شب، شبی که در آن هستیم، در این شب
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اشو
تصویر اشو
پاک طینت، مقدس، روشن ضمیر، مقابل دوزخی، بهشتی
فرهنگ فارسی عمید
نوعی از غربال باشد که چیز بدان بیزند، (برهان)، غربال، (آنندراج) (ناظم الاطباء)، ماشوب، ماشوه، ماشیوه، نوعی غربال که بدان چیزها بیزند، الک، (فرهنگ فارسی معین)، منخل، (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
ز تیرجان شکارت باد دایم
تن اعدای تو مانند ماشو،
؟
، ترشی پالا را نیز گویند و آن ظرفی باشد که روغن و شیر و امثال آن در آن صاف کنند، طبقی مانند کفگیر سوراخ دار که آن را ترشی پالا گویند، (آنندراج) (انجمن آرا)، طبق مانند بود مثل کفگیر که در آن سوراخ بسیار کنند و طباخان و حلوائیان بدان روغن و شیره و ترشی و امثال آن صاف سازند و آن را ترشی پالا نیز خوانند، (فرهنگ جهانگیری)، نوعی از بافتۀ پشمین هم هست که فقیران و درویشان پوشند، (برهان)، نوعی از بافتۀ پشمین که درویشان پوشند، (انجمن آرا) (از ناظم الاطباء)، گلیم و پلاس را هم گفته اند، (برهان)، گلیم و پلاس، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
پوست پاره پاره شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مشق. (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بلغت زند و پازند بمعنی بهشتی باشد که در مقابل دوزخی است. (برهان). بلغت ژند و پاژند بمعنی بهشتی آمده. (انجمن آرای ناصری). بمعنی بهشتی باشد در لغت ژند و پاژند بمقابل دوزخی. (شعوری ج 1 ص 126). بلغت ژند و پاژند بمعنی بهشتی آمده که مقابل دوزخی است، زرتشت بهرام گفته:
هزاران درود و هزاران دعای
بر آن ارجمندی اشو پاک رای.
(از آنندراج).
بلغت زند و پازند بهشتی در مقابل دوزخی. پاک و مقدس. (ناظم الاطباء). مقدس و پاک. (فرهنگ نظام).
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ ش ش)
شتری که چشم آن سپیدی برآورده باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مش ّ. (از اقرب الموارد) ، پاره پاره شدن رشته. (از اقرب الموارد). در اصل انمصار بوده و نون به میم بدل گردیده و ادغام شده است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(مَشْوْ / مَ شُوو)
از ’م ش و’، داروی مسهل. (منتهی الارب) (بحر الجواهر) (ناظم الاطباء). دوای مسهل. تقول: شربت مشواً و مشوّاً... و لاتقل شربت دواء المشی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بلغت زند و پازند کلمه امر یعنی بیا. (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(مُ)
غله ای است مانند عدس و قوت و منفعت آن نیز همچون قوت و منفعت عدس باشد، و آن بنقه نیز خوانند. (برهان) (از آنندراج) (از ناظم الاطباء). اسم فارسی خلر است. (فهرست مخزن الادویه). خلر. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
کسی که پادشاه روم از او در امور مشورت نماید و همیشه طرف مشورت او باشد. (ناظم الاطباء) ، خوش مزه گردیدن گوشت و خورده شدن. (از ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اِ شَ)
این شب. (غیاث اللغات) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شبی که در آن هستیم. (ناظم الاطباء) :
بفروز و بسوز پیش خویش امشب
چندانکه توان ز عود و از چندن.
عسجدی.
نماز شام نزدیکست و امشب
مه و خورشید رابینم مقابل.
منوچهری.
با خویشتن ببر دل ما کز سگان اوست
امشب بداغ او کن و فردا بما رسان.
خاقانی.
کمند زلف خود در گردنم بند
بصید لاغر امشب باش خرسند.
نظامی.
صبر کن کامشبم مجالی نیست
آخر امشب شبی است سالی نیست.
نظامی.
شبا امشب جوانمردی بیاموز
مرا یا زودکش یا زود شو روز.
نظامی.
امشب سبکتر میزنند این طبل بی هنگام را
یا وقت بیداری غلط بوده ست مرغ بام را.
سعدی.
امشب براستی شب ما روز روشن است
عید وصال دوست علی رغم دشمنست.
سعدی.
امشب مگر بوقت نمیخواند این خروس
عشاق بس نکرده هنوز از کنار و بوس.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
دهی است از بخش آستانۀ شهرستان لاهیجان با 286 تن سکنه. آب آن از حشمت رود و محصول آن برنج و ابریشم وبادام زمینی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اُ شِ / شَ)
دهی است از بخش مرکزی شهرستان رشت با 1365 تن سکنه. آب آن از نهر خمام رود سفیدرود و محصول آن برنج و ابریشم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دارویی از مواد نفتی که آن رابرای دفع حشرات بخصوص مگس با تلمبه بهوا می پاشند، عرق آوردن پیشانی کسی. گویند:امطر الرجل و کلمت فلاناً فامطر، تکلم کرد فلان را پس سر فروافکند و چیزی نگفت و خاموش شد. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). سر فروافگندن و چیزی نگفتن و خاموش شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) : کلمت فلاناً فامطر و استطمر، خاموش شد و چیزی نگفت و پیشانیش عرق آورد. (از اقرب الموارد) ، باران رسیده یافتن جای را. (منتهی الارب) (آنندراج). جایی را باران دیده یافتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
امرود. (الابنیه عن حقایق الادویه).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از بربری، بمعنی چیست. و برحسب نظر هانوتو تحریفی از کلمه عربی اش میباشد. (از دزی ج 1 ص 26)
لغت نامه دهخدا
تصویری از امشب
تصویر امشب
این شب، شبی که در آن هستیم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امسوخ امشوخ
تصویر امسوخ امشوخ
دم اسپی از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بعدامشوره
تصویر بعدامشوره
پس از رایزنی بعد از شور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مشو
تصویر مشو
خلر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشو
تصویر ماشو
غربال، الک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امشا
تصویر امشا
شکم راندن، فزونی، راه بردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ماشو
تصویر ماشو
غربال و الکی که سوراخ های ریز دارد. ماشوب نیز گفته شده
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امشب
تصویر امشب
((اِ شَ))
شبی که در آن هستیم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امشی
تصویر امشی
((اِ))
محلول حشره کش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشو
تصویر اشو
مقدس، پاک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اشو
تصویر اشو
مقدس
فرهنگ واژه فارسی سره
نان خورشتی از ماش، آب، نمک، پیاز، سیر روغن، نعناع
فرهنگ گویش مازندرانی
امروز
فرهنگ گویش مازندرانی
برای ما، برای ما هست
فرهنگ گویش مازندرانی
پس فردا شب
فرهنگ گویش مازندرانی