این سال یعنی سالی که در آن هستیم. (ناظم الاطباء). سال حاضر. هذه السنه. سنۀ جاری. سال جاری. العام: تا پدیدآمدت امسال خط غالیه بوی غالیه تیره شد و زاهری و عنبر خوار. عماره. تقویم بفرتان (شاید بفرغانه) چنان خوار شد امسال چون جخج به خمنادز و چون فنج به خالنگ. (قریع الدهر). هرآن کامسال آمد پیش من گفت نه آنی خود که من دیدم ترا یار. فرخی. فراوان خوشترم امروز از دی فراوان بهترم امسال از پار. فرخی. این قصر خجسته که بنا کرده ای امسال با غرفۀ فردوس بفردوس قرین است. منوچهری. ایزد کرده است وعده با ملک ما کش برساند بهر مراددل امسال. منوچهری. اگر با تو نمیدانی چه خواهم کرد نندیشی که امسال آن کنم با تو که کردم پار با آنها. ناصرخسرو. ز بسدین لب لعل شکر سرشتۀ او خطی چو برگ نی سبز نودمید امسال. سوزنی. ور تو خواهی در اجری امسال آوری خط محو کردۀ پار. خاقانی. مرا چون بد نباشدحال بی تو که بودم با تو پار امسال بی تو. نظامی. - امثال: امسال برای یکیمان زن بگیر سال دیگر برای داداشم. (از امثال و حکم مؤلف). و رجوع به همین کتاب شود
این سال یعنی سالی که در آن هستیم. (ناظم الاطباء). سال حاضر. هذه السنه. سنۀ جاری. سال جاری. العام: تا پدیدآمدت امسال خط غالیه بوی غالیه تیره شد و زاهری و عنبر خوار. عماره. تقویم بفرتان (شاید بفرغانه) چنان خوار شد امسال چون جخج به خمنادز و چون فنج به خالنگ. (قریع الدهر). هرآن کامسال آمد پیش من گفت نه آنی خود که من دیدم ترا یار. فرخی. فراوان خوشترم امروز از دی فراوان بهترم امسال از پار. فرخی. این قصر خجسته که بنا کرده ای امسال با غرفۀ فردوس بفردوس قرین است. منوچهری. ایزد کرده است وعده با ملک ما کش برساند بهر مراددل امسال. منوچهری. اگر با تو نمیدانی چه خواهم کرد نندیشی که امسال آن کنم با تو که کردم پار با آنها. ناصرخسرو. ز بسدین لب لعل شکر سرشتۀ او خطی چو برگ نی سبز نودمید امسال. سوزنی. ور تو خواهی در اجری امسال آوری خط محو کردۀ پار. خاقانی. مرا چون بد نباشدحال بی تو که بودم با تو پار امسال بی تو. نظامی. - امثال: امسال برای یکیمان زن بگیر سال دیگر برای داداشم. (از امثال و حکم مؤلف). و رجوع به همین کتاب شود
چنگ در زدن، باز ایستادن، خودداری کردن از خوردن غذا بازایست خود داشت وایستادن، زفتی، خشکی (یبوست) باز ایستادن، خودداری کردن از خوردن غذا، چنگ در زدن تشبث کردن، خاموش شدن، باز داشتن، نگاهداشتن، خودداری، کم خواری، بخل خست زفتی. یا امزجه در غذا. کم خوردن
چنگ در زدن، باز ایستادن، خودداری کردن از خوردن غذا بازایست خود داشت وایستادن، زفتی، خشکی (یبوست) باز ایستادن، خودداری کردن از خوردن غذا، چنگ در زدن تشبث کردن، خاموش شدن، باز داشتن، نگاهداشتن، خودداری، کم خواری، بخل خست زفتی. یا امزجه در غذا. کم خوردن