جمع واژۀ امین. (از اقرب الموارد). مردمان امین و امانت دار. (ناظم الاطباء). زنهارداران. امینان. (فرهنگ فارسی معین). امانت داران. (غیاث اللغات) (از آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) :
الحق امنای مال ایتام
همچون تو حلال زاده بایند.
سعدی.
، امه الرجل (بطور مجهول) ،بی عقل گردید آن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
جَمعِ واژۀ امین. (از اقرب الموارد). مردمان امین و امانت دار. (ناظم الاطباء). زنهارداران. امینان. (فرهنگ فارسی معین). امانت داران. (غیاث اللغات) (از آنندراج) (فرهنگ فارسی معین) :
الحق امنای مال ایتام
همچون تو حلال زاده بایند.
سعدی.
، اُمِه َ الرجل (بطور مجهول) ،بی عقل گردید آن مرد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)