جدول جو
جدول جو

معنی امرودکان - جستجوی لغت در جدول جو

امرودکان(اَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان فردوس با 297 تن سکنه. آب آن از قنات و چشمه و محصول آنجا غلات، پنبه، ریزه میوه و ابریشم. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ بُ)
درخت امرود:
از سر امرودبن بنماید آن
منعکس صورت پذیرا ای جوان.
مولوی (مثنوی)
لغت نامه دهخدا
(اُ)
املد. (از آنندراج). و رجوع به املد شود
لغت نامه دهخدا
(مَ)
دهی است از دهستان سرچهان بخش بوانات و سرچهان شهرستان آباده، در 78هزارگزی جنوب شرقی سوریان کنار راه دیدگان به چهار راه در منطقۀ کوهستانی سردسیر واقع و دارای 200 تن سکنه است. آبش از چشمه و قنات و محصولش غلات، حبوبات، انگور، آلو و شغل مردمش زراعت و باغبانی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان مشهد با418 تن سکنه. آب آن از رود خانه کشف رود و محصول آنجا غلات و بنشن است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، گداخته شدن ابر. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مقلوب ’ازمهلال’ است. (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
محلی است در 219 هزارگزی گرمسار میان بنوار و سرخ ده و آنجا ایستگاه قطار است. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
موضعی است از مضافات شیراز. (جهانگیری) (برهان). محلی است بین شیراز و اصفهان. (گلشن مراد). قصبه ایست در حوالی شیراز و بعضی گفته اند اردکان قصبه ایست در دامنۀ کوه شش پیر از کوههای فارس. درقدیم شهری بزرگ بوده اکنون بیش از پانصد خانوار ندارد. (مرآت البلدان). و آن در 97000 گزی شیراز بشمال غربی مایین و شمال شرقی فهلیان و میان برقون و گردنۀ اردکان واقع و از بلوکات قشقائی فارس است. طول آن 30 هزار گز و عرض 5 هزارگز، آب و هوای آن معتدل و دارای 12000 تن سکنه است. مرکز وی اردکان و بین دو کوه پوشیده از جنگل واقع است و نهر عظیمی از آن گذرد و دارای یازده قریه و پستخانه و تلگرافخانه است. درازی آن از ده علی تا قصبۀ اردکان پنج فرسنگ، پهنای آن از باسکان تا شهداء یک فرسنگ است و محدود است از جانب مشرق ببلوک کام فیروز و بیضا و از سمت شمال و مغرب و جنوب بنواحی ممسنی. از سردسیرات فارس است، هوای تابستانش چون ماه ثور شیراز باشد و بر این قیاس شکارش بز و پازن و قوچ و میش کوهی و کبک و تیهو و در تابستان چاخرق و هوبره. درخت بساتینش سیب و گلابی و آلو وانگور است درخت کبوده و عرعر چهار ساله تنومند شود که در جای دیگر هشت سال. دشتش در دو ماه پر از برف است و برف کوهستانش محتاج بمحافظت نباشد. اهلش در تابستان از ایوان بیرون نخسبند آبش از رود خانه شش پیر و رود خانه اردکان است زراعتش گندم و جو و نخود و عدس و لوبیای قرمز و زرت مکه است که بعربی خندروس گویند و مال المعاملۀ این بلوک لوبیای قرمز است و روغن که از کوه گیلویه خریده بشیراز آورند و نام قصبۀ این بلوک نیز اردکان است در درۀ کوهی افتاده و رود خانه پر آب بسیار خنک و شیرین از میان این قصبه دائماًبگذرد و درختان تنومند از دو جانبش فرسنگی از بالا وفرسنگی از زیر رسته بیکدیگر پیوسته است که در دوفرسنگی راه آفتاب کمتر دیده شود. عموم خانه های آن از خشت خام و گل و چوب است و شمارۀ آنها از هزار و پانصددرب خانه بگذرد و این بلوک مشتمل بر ده قریه است، کفگیر. (برهان) (آنندراج). کفگیر حلوائیان که شکر و روغن بدان صافی کنند و اهل هند آنرا بونه گویند. (شمس اللغات)
لغت نامه دهخدا