جدول جو
جدول جو

معنی امتعاض - جستجوی لغت در جدول جو

امتعاض
(اِدْ دِ)
خشمناک شدن. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). خشم گرفتن. (مصادر زوزنی).
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ارتعاش
تصویر ارتعاش
به لرزه درآمدن، لرزیدن، لرزش، در علم فیزیک لرزش سریع جسم که مولد صوت می شود مانند ارتعاش سیم ها و تارهای آلت موسیقی
فرهنگ فارسی عمید
(اِدْ دِ)
ربودن. بشتاب کشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ربودن و بردن. (از اقرب الموارد) ، انکار. (ناظم الاطباء) ، قوی گشتن. (تاج المصادر بیهقی) (مقدمۀ لغت سید شریف جرجانی) (ناظم الاطباء) ، در اصطلاح فلسفه، مقابل امکان و وجوب و عبارت از سلب امکان است. (ازفرهنگ علوم عقلی، تألیف دکتر سجادی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
خشمناک کردن و دشوار نمودن کار بر کسی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). خشمناک کردن و بدرد آوردن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ بَ)
جنبیدن شیر در شیرزنه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از قطر المحیط) (از متن اللغه) (از اقرب الموارد) ، همه شیر پستان را دوشیدن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، برکشیدن زن زیور را از گردن خود. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) ، بهره یافتن از چیزی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بهره از مال کسی گرفتن. (آنندراج) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
سرین بر زمین بسودن چنانکه پوست مالند. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). است بر زمین سودن و حرکت دادن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برکشیدن شمشیر. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (آنندراج) (ناظم الاطباء). برکندن از جای برکشیدن نیزه. (از اقرب الموارد) ، منت نهادن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) (غیاث اللغات) (آنندراج). منت گذاشتن. (فرهنگ فارسی معین). برشمردن نیکی های خویش برکسی. (از اقرب الموارد) :
ماه وفای ترا کسوف نامد ز غدر
گلبن جود ترا خار نگشت امتنان.
مسعودسعد.
، منت داشتن. منت پذیرفتن. سپاس داشتن. (فرهنگ فارسی معین). سپاسداری. سپاسگزاری. و رجوع به منت شود، منت و احسان و نیکویی. (ناظم الاطباء).
- امتنان داشتن، منت داشتن. (ناظم الاطباء).
- اظهار امتنان کردن، اظهار نیکویی و احسان کردن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بشتاب ربودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : امتعل فلان، دارک الطعان فی اختلاس و سرعه. (اقرب الموارد) ، مقصود از استعمال این کلمه در تورات طوایفی است که جدا از اسرائیل باشد وهرگاه قومی از اسرائیل نیز در بت پرستی افتاده باشندبه آنان نیز اطلاق شده است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ائتضاض
تصویر ائتضاض
رنج یافتن، بیچارگی بیچاره شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتراض
تصویر افتراض
فریضه کردن، واجب گردانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتضاض
تصویر افتضاض
ازاله بکارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتعال
تصویر افتعال
به کسی دروغ بستن
فرهنگ لغت هوشیار
وام گرفتن وام ستدن بریدن وام گرفتن قرض کردن وام ستدن،جمع اقتراضات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتضاض
تصویر اقتضاض
دختری برداشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تایگانه دادن، تایگانه گرفتن (تایگانه عوض) بعوض خواستن عوض گرفتن، عوض دادن بدل دادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتراض
تصویر اعتراض
عیب گرفتن، نکته گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشتعال
تصویر اشتعال
افروخته شدن آتش، افروختن، در افروختن آتش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استعاضه
تصویر استعاضه
عوض آنرا خواستن
فرهنگ لغت هوشیار
ترسیدن هراسیدن بیم یافتن بیمناکی نهازیدن (واهمه کردن) ترسیدن هراسیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتعاج
تصویر ارتعاج
لرزیدن، توانمندی، فزونی داراک، پرشدن
فرهنگ لغت هوشیار
ناآرامی دلهریدن دلهره داشتن ارزیدن، مضطرب گردیدن بی آرام گردیدن، لرز لرزه لرزش جنبش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتعاد
تصویر امتعاد
به شتاب کشیدن، ربودن، از جا کندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتعاص
تصویر ارتعاص
به خود پیچیدن، گرانی گران شدن، لرزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتفاض
تصویر ارتفاض
گران شدن گرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتماض
تصویر ارتماض
اندوهگینی، دلسوختگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتیاض
تصویر ارتیاض
ریاضت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتحاض
تصویر ارتحاض
رسوایی: رسوا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتعاث
تصویر ابتعاث
نشر، برانگیختن، فرستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتعاد
تصویر ابتعاد
دوری گزیدن دورشدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتیاض
تصویر ابتیاض
خود پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتحاض
تصویر امتحاض
شیر ناب نوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتعاش
تصویر ارتعاش
به لرزش در آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارتعاش
تصویر ارتعاش
لزرش، لرزه، لرزیدن، نوسان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اعتراض
تصویر اعتراض
پرخاش، خرده گیری، خروش، واخواهی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اشتعال
تصویر اشتعال
افروزش
فرهنگ واژه فارسی سره