جدول جو
جدول جو

معنی امتشال - جستجوی لغت در جدول جو

امتشال
(اِدْ دِ)
شمشیر از نیام برکشیدن. (آنندراج) (از اقرب الموارد). شمشیر برکشیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از امتثال
تصویر امتثال
فرمان برداری کردن، اطاعت کردن، پیروی کردن از طریقه یا امری
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
دیر داشتن وام را و در تأخیر انداختن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) ، بعاریت گرفتن تیر قمار برای تیمن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بر فشل نشستن زن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بر فشل قرارگرفتن زن. (از اقرب الموارد). و رجوع به فشل شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
سوار شدن بر ستور بی دستوری مالکش. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اُ خُوْ وَ)
بجای آوردن فرمان. (مصادر زوزنی). فرمانبرداری. (غیاث اللغات). فرمانبرداری کردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از آنندراج). فرمان بردن: بندگان را از امتثال چاره نیست. (تاریخ بیهقی). بندگان را از امتثال فرمان چاره نباشد. (کلیله و دمنه).
هرچه آید بدان مثال از تو
نبود امتثال را تأخیر.
سوزنی.
همه حکم او را امتثال نمودند. (ترجمه تاریخ یمینی). سلطان این مثال به امتثال تلقی کرد. (ترجمه تاریخ یمینی).
گفت روبه جستن رزق حلال
فرض باشد از برای امتثال.
مولوی.
کمینه بنده از امتثال و انقیاد چاره ندید. (جامع التواریخ رشیدی). غلامان احوص بدان امتثال نمودند. (تاریخ قم).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
شمشیر از نیام برکشیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). شمشیر از غلاف بیرون آوردن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) (از المنجد). امتساخ. امتساح
لغت نامه دهخدا
(اِ)
دارای مواشی بسیار زه شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار شدن اولاد مواشی قوم. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بسنگ یا بکلوخ استنجا کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ حِ)
شانه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). موی فرو کردن زن خویشتن را. (منتهی الارب) (آنندراج). موی خویش فروهشته کردن زن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ربودن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بریدن و ربودن.
لغت نامه دهخدا
(اِدْ دِ)
همه شیر پستان را دوشیدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بشتاب ربودن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) : امتعل فلان، دارک الطعان فی اختلاس و سرعه. (اقرب الموارد) ، مقصود از استعمال این کلمه در تورات طوایفی است که جدا از اسرائیل باشد وهرگاه قومی از اسرائیل نیز در بت پرستی افتاده باشندبه آنان نیز اطلاق شده است. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بکیش و شریعت درآمدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). داخل شدن در دینی. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
مهلت و فرصت دادن. (غیاث اللغات). مهلت دادن. زمان دادن.
لغت نامه دهخدا
(اِ رِ)
بار بار فرو رفتن در آب. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بدفعات در آب فرو رفتن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابتهال
تصویر ابتهال
زاری، دعا و زاری، تضرع
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتذال
تصویر اجتذال
شادمانی کردن شادمانی شادمانیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتمال
تصویر اجتمال
پیه گذاری، پیه مالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتذال
تصویر ابتذال
خواروکهنه کردن چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتزال
تصویر ابتزال
شکافتن، شکافته شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتشار
تصویر ابتشار
خوشحال شدن، خوشنود شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ابتشاک
تصویر ابتشاک
دروغ گفتن، بریده شدن سخن گفتن بی اندیشه، بردن آبرو، دورشدن
فرهنگ لغت هوشیار
ترشدن، بهبودی، نیک انجامی تر شدن، از بیماری به شدن، نیکو شدن حال پس از بدی و سختی، آب بزیر پوست کسی دویدن پس از نزاری. تر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتطال
تصویر امتطال
دیرکردن دیر کرد در پرداخت درهمی پیچیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتشاق
تصویر امتشاق
ربودن، بریدن، دوشیدن، شمشیر بر کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتشاع
تصویر امتشاع
ربودن، چیزی را گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتسال
تصویر امتسال
شمشیر از نیام برکشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتثال
تصویر امتثال
به جای آوردن فرمان، فرمانبرداری کردن، فرمانبردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتهال
تصویر امتهال
مهلت دادن زمان دادن، آهستگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احتیال
تصویر احتیال
حیله ومکر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امتهال
تصویر امتهال
مهلت دادن، زمان دادن، آهستگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از امتثال
تصویر امتثال
((اَ تِ))
فرمان بردن، فرمانبرداری
فرهنگ فارسی معین
اطاعت، پیروی، فرمانبرداری، فرمانبری
فرهنگ واژه مترادف متضاد