جدول جو
جدول جو

معنی امانیاک - جستجوی لغت در جدول جو

امانیاک
(اَ)
جسمی بخاری و فرار. دارای بویی تند و نافذ و طعمی حاد و سوزان مرکب از دو حجم آزت و شش حجم هیدروژن. رجوع به آمنیاک و آمونیاک شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مانیوک
تصویر مانیوک
(دخترانه)
نام گیاهی با ریشه های ضخیم و دارای نشاسته بسیار
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مانیا
تصویر مانیا
(دخترانه و پسرانه)
معرب از یونانی، دیوانگی، جنون
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آمونیاک
تصویر آمونیاک
گازی قلیایی، بی رنگ، تندبو، اشک آور و از هوا سبک تر که در آب به خوبی حل می شود. در تهیۀ اسیدنیتریک، کودهای نیتروژن دار، مواد منفجره، نشادر و به عنوان سرمازا در یخچال به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امانات
تصویر امانات
امانت، امین بودن، مقابل خیانت، راستی و درستکاری، جمع امانات، مالی یا چیزی که به کسی می سپارند تا از آن نگه داری کند، ودیعه، دادن چیزی به کسی برای اینکه از آن نگه داری کند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از امونیاک
تصویر امونیاک
آمونیاک، گازی قلیایی، بی رنگ، تندبو، اشک آور و از هوا سبک تر که در آب به خوبی حل می شود. در تهیۀ اسیدنیتریک، کودهای نیتروژن دار، مواد منفجره، نشادر و به عنوان سرمازا در یخچال به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(زَ)
بمعنی عالمیان. (آنندراج). (از: ’زمانی’، منسوب به زمان، عالم + ’ان’، علامت جمع). رجوع به زمانی و زمان شود
لغت نامه دهخدا
(هََ)
همانا گویی. همانا که...:
در کار تو شد سر سنائی
زین نیست تو را خبر هماناک.
سنائی
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان جلگاست که در بخش کوهک شهرستان فیروزآباد واقع و 154 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 7)
لغت نامه دهخدا
(یُ)
گیاهی است از تیره فرفیونیان و دارای ریشه های ضخیم و با نشاستۀ بسیار است. (گیاه شناسی گل گلاب ص 239-241). گیاهی است از تیره فرفیونیان که دارای گونه هایی بصورت گیاهان علفی برافراشته و برخی گونه های درختچه ای و نیز بعضی گونه های درختی است. برگهایش منفرد و یا مرکب پنجه ای است. در حدود 80 گونه از این گیاه شناخته شده که اکثر متعلق به کشورهای برزیل و پرو می باشند. از گونه های مختلف این گیاه کائوچوک استخراج می کنند و ریشه های غده ای شکل آن به مصرف تغذیه می رسد. منهوت. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بنقل کتزیاس یکی از پادشاهان ماد بوده است و مانداکس یونانی شدۀ این اسم است، (از ایران باستان)، و رجوع به همین مأخذ ص 212، 215 و 216 شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
آمونیاک. جسمی است که از زغال سنگ به دست کنند و در طب بکار است و خاصه مالیدن آن بجای گزیدگیهای عقرب و زنبور و مانند آن نهایت سودمند باشد
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ امانت. رجوع به امانت شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ نی یَ / یِ)
بزبان هنگری: اگر، نام شهری است در ایالت هواش هنگری که در 130هزارگزی شمال شرقی بوداپست واقع شده و 20000 نفوس و یک دانشگاه و یک رصدخانه و یک کتابخانه و آبهای معدنی و شراب خوب دارد. این شهر در سال 960 هجری قمری از طرف عثمانیان محاصره و در سنۀ 977 هجری قمری فتح شده است. و پس از مصالحه نامۀ منعقدۀ 1015 هجری قمریگاهی از ممالک عثمانی معدود و گاهی بحکومت ((اردل)) ملحق میشد. مورخان، سلطان محمدخان ثالث را بمناسبت فتح همین سرزمین بلقب اگری فاتحی (= فاتح اگری) ملقب کرده اند. (قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به اقر شود
جایی است در راه تهران به شمیران در جادۀ پهلوی. بتازگی در آنجا ساختمانها و باغ احداث شده است
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
ایماتیا. اماتی. نام سرزمینی بود از مقدونیۀقدیمی، عبارت از قسمت شمال غربی قطعۀ مزبور، و مرکزش اوسه نام داشت و در محل مقدونیۀ حالیه واقع شده بود. گاهی این اسم به تمام قطعۀ مقدونیه نیز اطلاق میشود. این کلمه در زبان آرناودی (آلبانی) معنی ’خطۀبزرگ’ میدهد و اینان از نظر جنسیت نژادی با اهالی ایلیریا خویشاوندی داشتند، و از این رو معلوم میشود که اهالی مقدونیۀ قدیم وسعت آفاق و طول و عرض صحاری و عرصات میهن خویش را منظور نظر قرار داده به این نامش خوانده اند و ناحیۀ ماط واقع در آلبانی نیز از حیث اشتقاق با این کلمه مناسبتی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). مرکز اماتی حالیه، برویا و سکنۀ آن 96400 تن است. (لاروس بزرگ)
لغت نامه دهخدا
شبانکارگان، ابن البلخی گوید: این قوم قبیلۀ فضلویه بودند و زعیم ایشان پدر فضلویه بود، نام او علی بن حسن بن ایوب و همگی شبانی کردندی، و این فضلویه بکار خویش و شبانی مشغول بودی پس فضلویه بخدمت صاحب عادل رفت و این صاحب وزیری بود سخت قوی و متمکن و با رای و تدبیر و صرامت، و سپاهسالاری بودی جابی نام که صاحب را با او رأی نیکو بود پس فضلویه را بلجاج او برمیکشید تا بدان درجت رسید و چون ملک دیلم صاحب را بکشت فضلویه خروج کردو او را بگرفت و بقلعۀ پهندز محبوس کرد، مادر ملک ابومنصور زنی مطربه بود خراسویه نام و همانا پراکنده میزیست و سبب زوال دیلم، نابکاری آن زن بود و فضلویه این خراسویه مادر ملک ابومنصور بگرفت و در گرماوۀگرم کرد بی آب، تا در آنجا هلاک شد و ملک ابومنصور رادر آن قلعه هلاک کرد و پارس بدست گرفت و شبانکارگان را برکشید و نان پاره و قلاع داد و از آن وقت باز مستولی گشتند، پس ملک قاوورد رحمه اﷲ بپارس آمد و میان اوو فضلویه جنگ قایم شد و از آن سال باز پارس خراب شد، پس فضلویه بدرگاه سلطان شهید الب ارسلان رفت و رایات منصوره را سوی پارس کشید و پارس بضمان به فضلویه دادند و باز عاصی شد و بر دز خرشه رفت و نظام الملک حصار داد او را تا او بزیر آمد و گرفتار شد، و او را بقلعۀ اصطخر بازداشتند و آن قلعه را بدست گرفت تا بدانستند و او را بگرفتند و پوستش پر کاه کردند، اکنون از این رامانیان قومی مانده اند و مقدم ایشان ابراهیم بن رزمان و مهمت است و این پسر ابونصر بن هلاک شیبان نام از ایشان است، (از فارسنامه ابن البلخی ص 166)
لغت نامه دهخدا
بیونانی لاجورد است. (تحفۀ حکیم مؤمن)
لغت نامه دهخدا
(اِ نی یا)
جمع واژۀ امکانیه. رجوع به امکانیه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
رجوع به آمنیاک شود
لغت نامه دهخدا
نام دسته ای از سلاطین ایرانی که در خراسان و ماوراءالنهر و کرمان و جرجان و ری و طبرستان و تا حدود اصفهان رادر تصرف داشتند و مدت سلطنت آنان صد و دو سال و ده روز بوده، رجوع به آل سامان و سامان شود:
بوقت دولت سامانیان و بلعمیان
چنین نبود جهان با بهار و سامان بود،
کسایی،
کجا آن بزرگان ساسانیان
ز بهرامیان تا بسامانیان،
فردوسی،
نه با یعقوبیان دولت نه با مأمونیان نعمت
نه باچیپالیان قوت نه با سامانیان سامان،
فرخی (دیوان چ عبدالرسولی ص 257)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
جمع واژۀ ارمانی، منسوب به ارمان:
ز پرده درآمد یکی پرده دار
بنزدیک سالار شد هوشیار
که بر در بپایند ارمانیان
سر مرز ایران و تورانیان
همی راه جویند نزدیک شاه
ز راه دراز آمده دادخواه...
برفتند یکسر بنزدیک شاه
غریوان و گریان و فریادخواه
بکش کرده دست و زمین را بروی
برفتند زاری کنان پیش اوی
که ای شاه پیروز جاوید زی
که خود جاودان زندگی را سزی
ز شهری بداد آمدستیم دور
که ایران ازین روی و زان روی تور
کجا خان ارمانش خوانند نام
ز ارمانیان نزد خسرو پیام...
فردوسی
لغت نامه دهخدا
بیونانی لاجورد است. (فهرست مخزن الادویه)
لغت نامه دهخدا
نام سرزمینی جزء ایالت چهاردهم شاهنشاهی ایران هخامنشی
لغت نامه دهخدا
تصویری از امانات
تصویر امانات
جمع امانت
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی است از تیره فرفیونیان که دارای گونه هایی بصورت گیاهان علفی بر افراشته و برخی گونه های درختچه یی و نیز بعضی گونه های درختی است. برگهایش منفرد و یا مرکب پنجه یی است. در حدود 80 گونه از این گیاه شناخته شده که اکثر متعلق به کشورهای برزیل و پرو میباشند. از گونه های مختلف این گیاه کائوچوک استخراج میکنند و ریشه های غده یی شکل آن بمصرف تغذیه میرسد منهوت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امانتا
تصویر امانتا
ایرمانی ایرمان عاریه
فرهنگ لغت هوشیار
گازیست بی رنگ بابوی تند و طعم حاد و اشک آور است و در آب حل میشود آن یکی از ترکیبات ازت است که در هوای شهرها و مجاورت مستراحها وجود دارد و از تجربه اوره ادرار بوسیله میکرب مخصوص و نیز از تکلیس نشادر با آهک بدست میاید و در صنعت و طب مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خمانیات
تصویر خمانیات
بداغیان گل دنبه ای ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از رمانیات
تصویر رمانیات
اناریان
فرهنگ لغت هوشیار
گازیست بی رنگ بابوی تند و طعم حاد و اشک آور است و در آب حل میشود آن یکی از ترکیبات ازت است که در هوای شهرها و مجاورت مستراحها وجود دارد و از تجربه اوره ادرار بوسیله میکرب مخصوص و نیز از تکلیس نشادر با آهک بدست میاید و در صنعت و طب مستعمل است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امانی
تصویر امانی
گرو، رهن، امانتی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آمونیاک
تصویر آمونیاک
گازی است بی رنگ، با بوی تند و اشک آور که در آب حل می شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از گمانیک
تصویر گمانیک
مشکوک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از آمونیاک
تصویر آمونیاک
نوش آهک
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از امانی
تصویر امانی
گرویی
فرهنگ واژه فارسی سره