جدول جو
جدول جو

معنی امآق - جستجوی لغت در جدول جو

امآق(اِ)
اماق. در مأقه درآمدن و هکّه زده شدن مردم. (منتهی الارب) (آنندراج). در حدیث آمده: ما لم تضمروا الاماق، که مراد غیظ و گریستن است و گفته اند مراد از آن غدر و عهدشکنی است. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد). اماق بر وزن کتاب نیز آمده و آن مخفف امآق بر وزن امهال است. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
امآق(اَمْ)
ج مؤق و مأق و موق و ماق. جمع دیگر این کلمات آماق است و دو کلمه اخیر به امواق نیز جمع بسته شود. کنج چشمان و یا دنباله یا کنار آنها که به بینی راه دارد. رجوع به کلمات مذکور و تاج العروس ذیل ماق شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ حَ)
چیز اندکی که برکتش رفته باشد. (از اقرب الموارد) ، مساک کرانۀ جامه چون ببافتن گیرند. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ / اُ)
کنج چشم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). بیغولۀ چشم. ج، آماق
لغت نامه دهخدا
(سَ جُمْ)
پر کردن. (تاج المصادر بیهقی). پر کردن حوض و مشک و آوند از آب.
لغت نامه دهخدا
(اَ مِ)
نوعی کفش است. (از دزی ج 1 ص 39)
لغت نامه دهخدا
(اَمْ وَ)
گول تر. احمق تر.
- امثال:
اموق من الرخمه.
اموق من نعامه.
رجوع به مجمعالامثال میدانی ص 661 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ هََ)
سخت سپید همچو آهک که بهیچ سرخی آمیزش ندارد و تابان و براق نباشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار سفید که بسرخی آمیخته نباشدو تابندگی نداشته باشد و مثل گچ و مانند آن باشد. (از اقرب الموارد). سپیدی گچ رنگ. (مهذب الاسماء). سخت سپید. (آنندراج). سفید مات. مؤنث آن مهقاء و ج، مهق. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
پوست پاره پاره شدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). ج، مشق. (از ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اَ رَ)
واحد مرق. یک گرگ پشم ریخته. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
امأاء. صد کس شدن قوم. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نرم و نازک گردانیدن سیرآبی گیاه را. (منتهی الارب). تر و تازه و نازک کردن سیرآبی گیاه را. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
هکه افتادن از گریستن. (منتهی الارب). به هغ هغ افتادن کودک هنگام گریستن. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط).
لغت نامه دهخدا
(اُ مَ ق ق)
دراز. (از اقرب الموارد) (مصادر زوزنی) (تاج المصادر بیهقی) (مهذب الاسماء).
لغت نامه دهخدا
تصویری از امهق
تصویر امهق
سپید سپید: سپید اتاب (غیر براق)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از امق
تصویر امق
کنج چشم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اماق
تصویر اماق
هکه زدگی (هکه برجستن گلو و فواق سکسکه) کنج چشم
فرهنگ لغت هوشیار