جدول جو
جدول جو

معنی الکه - جستجوی لغت در جدول جو

الکه
الکا، ملک، زمین، مرز و بوم، کشور
تصویری از الکه
تصویر الکه
فرهنگ فارسی عمید
الکه
(اُ کَ)
لفظ ترکی است بمعنی کشور. (از غیاث اللغات) (آنندراج). ناحیه. بلد. الکا. رجوع به الکا شود
لغت نامه دهخدا
الکه
(اَ لِ کَ)
نام یکی از طوایف جنوبی هند. (از تحقیق ماللهند ص 151)
لغت نامه دهخدا
الکه
زمین بوم، ناحیه قسمتی از ایالت
تصویری از الکه
تصویر الکه
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ملکه
تصویر ملکه
(دخترانه)
همسر پادشاه، شهبانو
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از مالکه
تصویر مالکه
(دخترانه)
مؤنث مالک، آنکه دارنده و صاحب اختیار چیزی یا کسی باشد، از شخصیتهای شاهنامه، نام دختر طایرغسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الهه
تصویر الهه
(دخترانه)
در اعتقادات قدیم نیمه خدایی که نماینده انواع خاص بوده و به صورت زنی تجسم می شده است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الکا
تصویر الکا
(دخترانه)
سرزمین، ناحیه
فرهنگ نامهای ایرانی
(اَ کَ)
نام یکی از سوره های قرآن، مکی است و 110 آیه دارد. رجوع به کهف شود:
پس از الحمد و الرحمن و الکهف
پس از یاسین و طاسین میم و طاها.
خاقانی، سرمشق. مقتدی ̍. اسوه. قدوه. مثال. نمونه
لغت نامه دهخدا
(لَ کِ)
دهی از بخش ماسال شاندرمن شهرستان طوالش. دارای 188 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آن برنج، پشم، لبنیات و ابریشم است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(لَ کَ / کِ)
لالکا. کفش. لالک. لالجه. (معجم الادباء ج 1 ص 234). ارسی. پای افزار: فان کنت غسلت التکه و اللالکه عرفنی لانفذ عوضها. (معجم الادباء چ اروپا ج 3 ص 194)
لغت نامه دهخدا
(لِ کَ / کِ)
معشوقۀ شاپور شاه. (از فهرست ولف). بنقل شاهنامه دختر طائر غسانی از نوشه دختر نرسی ساسانی است که درجنگ شاپور ذوالاکتاف با ’طائر’، در گشادن حصاری شاپور را یاری داد و شاپور او را بزنی گرفت:
ز طائر یکی دختش آمد چو ماه
که گفتی که نرسی است با تاج و گاه
پدر مالکه نام کردش چو دید
که دختش همی مملکت را سزید.
(شاهنامه چ بروخیم ج 7 ص 2031).
ز دیوار دژ مالکه بنگرید
درفش سرنامداران بدید.
(شاهنامه ایضاً، ص 2032)
لغت نامه دهخدا
تصویری از البه
تصویر البه
جمع لبیب خردمندان پرمغزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الاکه
تصویر الاکه
فرستگی فرستاده شدن پیام رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تاراجیده: داراک و خواسته ای که از تاراج به دست آید مال و جنس و اسیری که پس از تاخت و تاز و غارت از دشمنی گیرند چپاول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حلکه
تصویر حلکه
سیاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیه
تصویر الیه
دنبه سرین پیه گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولکه
تصویر اولکه
زمین بوم، ناحیه قسمتی از ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایکه
تصویر ایکه
درختان در هم، بیشه کنار وروفان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکا
تصویر الکا
ترکی پارسی پرگنه زمین بوم، ناحیه قسمتی از ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلکه
تصویر تلکه
پولیکه با مکر و فریب از کسی بگیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الته
تصویر الته
سوگند دروغ ارمک
فرهنگ لغت هوشیار
زمینی است صاف و هموار که در آن محل زمین چین خوردگی یافته یا آثار و عوامل خارجی چین خوردگیها را صاف و مسطح ساخته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکد
تصویر الکد
ناکس
فرهنگ لغت هوشیار
مایعی است فرارکه دارای طعم تند و سوزان میباشد و بر دو قسم است یکی الکل اتیلیک که در تمام نوشابه های خمری شراب و عرق و امثال آنها موجود است و آن را الکل سفید هم میگویند و دیگر الکل متیلیک که از تقطیر چوب به دست میاید و در صنعت به کار میرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکن
تصویر الکن
کند زبان، تک زبان
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفته از اله له یا} لاه {برگرفته از} لیه {به آرش} در پرده رفتن {خدا خداوند خدا، ذات مست، جمع صفات (الوهیت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوکه
تصویر الوکه
پیک، فرستادن، پیام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوه
تصویر الوه
تلخشیر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بلکه
تصویر بلکه
شاید، بسا که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارکه
تصویر ارکه
ماهی یونس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لالکه
تصویر لالکه
پارسی تازی گشته لالکه لالک کفش پای افزار کفش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سلکه
تصویر سلکه
رشته نخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تلکه
تصویر تلکه
اخاذی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ملکه
تصویر ملکه
شهبانو
فرهنگ واژه فارسی سره