دهی از دهستان چناران بخش حومه ارداک شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل. دارای 115 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات، چغندر و سیب زمینی. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
دهی از دهستان چناران بخش حومه ارداک شهرستان مشهد. کوهستانی و معتدل. دارای 115 تن سکنه. آب آن از رودخانه. محصول آنجا غلات، چغندر و سیب زمینی. شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9)
قسمی سگ کوچک جثۀ درازپشم، فاروغ، یک سر دو گوش، کخ، بغ، صورت مهیبی که برای ترسانیدن اطفال سازند، (آنندراج) (برهان)، وجودی وهمی که بچه های خرد را بدان ترسانند، بخ، مترس اطفال، ضاغث، ضاغب، لولوخرخره، لولوخرناس، صورتی مهیب که بدان کودکان را ترسانند، صورتی وهمی که بدان اطفال را ترسانند و گاه زنی با پوستینی وارون در بر و دیگی بجای کلاه بر سر به اطفال خود را نماید و این بس زشت و مخالف اصول تربیت اطفال است، - امثال: لولو ممه را برده یا آن ممه را لولو برد
قسمی سگ کوچک جثۀ درازپشم، فاروغ، یک سر دو گوش، کُخ، بُغ، صورت مهیبی که برای ترسانیدن اطفال سازند، (آنندراج) (برهان)، وجودی وهمی که بچه های خرد را بدان ترسانند، بخ، مترس اطفال، ضاغث، ضاغب، لولوخرخره، لولوخرناس، صورتی مهیب که بدان کودکان را ترسانند، صورتی وهمی که بدان اطفال را ترسانند و گاه زنی با پوستینی وارون در بر و دیگی بجای کلاه بر سر به اطفال خود را نماید و این بس زشت و مخالف اصول تربیت اطفال است، - امثال: لولو ممه را برده یا آن ممه را لولو برد
نام کسی که با کسایون دختر صور ملک کشمیر از کشمیر آمده بود و کسایون را بهمن پسر اسفندیار به زنی کرده بودو کسایون با این لولو سر داشت و بهمن به عشق کسایون و به گفتار او همه گنج و سپاه در دست لولو نهاد تا همه بزرگان را به دینار و بخشش بنده کرد و قصد گرفتن بهمن کردند تا دانسته شد و بهمن با بارین پرهیزگارکه رستم فرستاده بودش بگریختند و به مصر افتادند و بعد سالها داماد ملک مصر گشت و سپاه آورد تا پادشاهی از دست لولو بیرون کرد، کسایون را بکشت و لولو را به شفاعت بزرگان بخشید و از پادشاهی بفرستاد (یعنی ازکشور اخراج کرد) ... (مجمل التواریخ و القصص ص 53)
نام کسی که با کسایون دختر صور ملک کشمیر از کشمیر آمده بود و کسایون را بهمن پسر اسفندیار به زنی کرده بودو کسایون با این لولو سر داشت و بهمن به عشق کسایون و به گفتار او همه گنج و سپاه در دست لولو نهاد تا همه بزرگان را به دینار و بخشش بنده کرد و قصد گرفتن بهمن کردند تا دانسته شد و بهمن با بارین پرهیزگارکه رستم فرستاده بودش بگریختند و به مصر افتادند و بعد سالها داماد ملک مصر گشت و سپاه آورد تا پادشاهی از دست لولو بیرون کرد، کسایون را بکشت و لولو را به شفاعت بزرگان بخشید و از پادشاهی بفرستاد (یعنی ازکشور اخراج کرد) ... (مجمل التواریخ و القصص ص 53)
دهی از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز واقع در 43000گزی شمال خاوری ایذه، کوهستانی و معتدل، دارای 265 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
دهی از دهستان سوسن بخش ایذۀ شهرستان اهواز واقع در 43000گزی شمال خاوری ایذه، کوهستانی و معتدل، دارای 265 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات، شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 6)
جمع است به معنی ذو و واحد ندارد و گویند اسم جمع است و واحد آن ذو است به معنی صاحب. (اقرب الموارد). ذو بمعنی صاحب و خداوند. (ناظم الاطباء). خداوندان و مالکان. (آنندراج). - اولوالابصار، خداوندان بصیرت یعنی عاقل و دانا. (آنندراج) : یکی قدیر بر از قدرت مقدر خویش یکی بصیر بر از دانش اولوالابصار. ناصرخسرو. یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولوالابصار. هاتف. - اولوالارحام، اقربا و خویشان و صاحبان اصل قرابت. (آنندراج) : و اولواالارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب اﷲ. (قرآن 75/8). - اولوالالباب، اولوالنهی ̍، خردمندان. صاحبان عقل و بینش. (آنندراج). کسانی هستند که از هر قشر مغز آن را و از هر ظاهر حدیث سر آن را جویند. (تعریفات) : تو هر زمان ملکانوبهاری آرایی که عاجز آید از او خاطر اولوالالباب. مسعودسعد. لبش از هجو در لباچه کشم تا بخندند از او اولوالالباب. سوزنی. بومسیلم را لقب کذاب ماند مر محمد را اولوالالباب ماند. مولوی. - اولوالامر، اصحاب رسول صلی اﷲ علیه و سلم و پیروان آنها ازعلمای امت و از اهل دول و امارت که علم و دین داشته باشند. (منتهی الارب). اصحاب فرمان. (ترجمان القرآن). فرمانروایان. (فرهنگ رازی). پادشاهان و حاکمان و امیران. (غیاث اللغات) (آنندراج) : اطیعوا اﷲ و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم. (قرآن 59/4). و چنانک انقیاد اولواالعزم از فرائض عقلست امتثال اولوالامر از لوازم شرعست. (سندبادنامه). - اولوالضرر، بیماران. (ترجمان القرآن). -
جمع است به معنی ذو و واحد ندارد و گویند اسم جمع است و واحد آن ذو است به معنی صاحب. (اقرب الموارد). ذو بمعنی صاحب و خداوند. (ناظم الاطباء). خداوندان و مالکان. (آنندراج). - اولوالابصار، خداوندان بصیرت یعنی عاقل و دانا. (آنندراج) : یکی قدیر بر از قدرت مقدر خویش یکی بصیر بر از دانش اولوالابصار. ناصرخسرو. یار بی پرده از در و دیوار در تجلی است یا اولوالابصار. هاتف. - اولوالارحام، اقربا و خویشان و صاحبان اصل قرابت. (آنندراج) : و اولواالارحام بعضهم اولی ببعض فی کتاب اﷲ. (قرآن 75/8). - اولوالالباب، اولوالنُهی ̍، خردمندان. صاحبان عقل و بینش. (آنندراج). کسانی هستند که از هر قشر مغز آن را و از هر ظاهر حدیث سر آن را جویند. (تعریفات) : تو هر زمان ملکانوبهاری آرایی که عاجز آید از او خاطر اولوالالباب. مسعودسعد. لبش از هجو در لباچه کشم تا بخندند از او اولوالالباب. سوزنی. بومسیلم را لقب کذاب ماند مر محمد را اولوالالباب ماند. مولوی. - اولوالامر، اصحاب رسول صلی اﷲ علیه و سلم و پیروان آنها ازعلمای امت و از اهل دول و امارت که علم و دین داشته باشند. (منتهی الارب). اصحاب فرمان. (ترجمان القرآن). فرمانروایان. (فرهنگ رازی). پادشاهان و حاکمان و امیران. (غیاث اللغات) (آنندراج) : اطیعوا اﷲ و اطیعوا الرسول و اولی الامر منکم. (قرآن 59/4). و چنانک انقیاد اولواالعزم از فرائض عقلست امتثال اولوالامر از لوازم شرعست. (سندبادنامه). - اولوالضرر، بیماران. (ترجمان القرآن). -
دهی است جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 40 هزارگزی شمال خاوری کلیبر و 40 هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر. ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل مایل به گرمی. سکنۀ آن 156 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است. این ده محل قشلاق ایل چلیپانلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی است جزء دهستان گرمادوز بخش کلیبر شهرستان اهر واقع در 40 هزارگزی شمال خاوری کلیبر و 40 هزارگزی راه شوسۀ اهر به کلیبر. ناحیه ایست کوهستانی و دارای آب و هوای معتدل مایل به گرمی. سکنۀ آن 156 تن است. آب آن از چشمه تأمین میشود. محصول آن غلات است. اهالی به زراعت و گله داری اشتغال دارند. راه آن مالرو است. این ده محل قشلاق ایل چلیپانلو است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
عنوانی است کاهنانی را که در روم مأمور تهیه و ترتیب قربانیها و ولائم مخصوص خدایان بودند. عدّۀ ایشان از سه تجاوز نمیکرد و این مقام از سال 556 رومی (198 قبل از میلاد) ایجاد شد و از آن زمان ظاهراً این وظائف از پنتی فکسها سلب شده بود. برخی از مورخین نوشته اند که سیلا سردار و دیکتاتور معروف روم عده اپولوها را بهفت رسانید. (از ترجمه تمدن قدیم)
عنوانی است کاهنانی را که در روم مأمور تهیه و ترتیب قربانیها و ولائم مخصوص خدایان بودند. عدّۀ ایشان از سه تجاوز نمیکرد و این مقام از سال 556 رومی (198 قبل از میلاد) ایجاد شد و از آن زمان ظاهراً این وظائف از پنتی فکسها سلب شده بود. برخی از مورخین نوشته اند که سیلا سردار و دیکتاتور معروف روم عده اِپولوها را بهفت رسانید. (از ترجمه تمدن قدیم)