جدول جو
جدول جو

معنی الواطی - جستجوی لغت در جدول جو

الواطی
خوش گذرانی، عیاشی، فسق وفجور، هرزگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الواط
تصویر الواط
هرزه، لوده، ولگرد، بی سر و پا، الدنگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ادواری
تصویر ادواری
امری که نوبت به نوبت و گاه به گاه صورت می گیرد، نوبتی مثلاً جنون ادواری
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الماسی
تصویر الماسی
شبیه الماس، تراشیده شده مانند الماس
فرهنگ فارسی عمید
(اَلْ)
تیره ای است از شعبه شیبانی ایل عرب، از ایلات خمسۀ فارس. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 87)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
در تداول عوام، دارای اعمال زشت. این کلمه که صورت جمع دارد در تداول عامه بیشتر بجای مفرد استعمال شود چنانکه گویند: فلان الواط است، و گاهی نیز اوباش و الواط بصورت ترکیب آرند و معنی جمعی از آن خواهند، و چنان مینماید که جمعی برساخته و منحوت از لوطی باشد و شاید اصل آن الواد است جمع الود، و الود از مردان آن کس باشد که به عدل نگراید و انقیاد فرمانی نکند یعنی سرکش باشد، و قومی الواد، قومی نافرمان، و عنق الود بمعنی گردنی ستبر باشد. (یادداشت مؤلف). اشخاصی که از کارهای پست مثل شعبده و میمون و بز رقصاندن و امثال آنها روزی میخورند. فارسی زبانان این کلمه را جمع لوطی آورده اند و در فارسی معنی دیگر جز معنی عربی گرفته است. (از فرهنگ نظام). و رجوع به اقرب الموارد و الود و الواد شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
دهی است از دهستان باوی بخش مرکزی شهرستان اهواز. این ده جزء آبادی هنزی است. رجوع به هنزی و فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اهوازی
تصویر اهوازی
منسوب باهواز. از مردم اهواز اهل اهواز، نوایی است در موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
پیوسته بر افزوده ایوجیک منسوب به الحاق یا شعر (عبارت) الحاقی. شعری (عبارتی) که بعدها دیگران بمنظومه (یا نوشته منثور) شاعری (یا نویسنده ای) افزایند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الواط
تصویر الواط
شخص بیمار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخوانی
تصویر اخوانی
برادرانه منسوب به اخوان برادرانه دوستانه
فرهنگ لغت هوشیار
دورکی زمانیک منسوب به ادوار نوبتی. امری که نوبت به نوبت و دوره بدوره صورت میگیرد. یا جنون ادواری دیوانگیی که گاه بگاه و در دره های معین بروز میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اطواری
تصویر اطواری
لوس ننر شخصی که اطواردر میاورد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افواهی
تصویر افواهی
دهان گشته زبانی سرزبانی مطلبی که دهان بدهان گشته است
فرهنگ لغت هوشیار
رسیده (درقبض ترسید این کلمه رانویسند)، کلمه ای که در قبض رسید یا صورت حساب طبق شکل ضمیمه رسید مینوشتند و ذیل آن وصولیها را یاداشت میکردند. یاقبض (قبوض) الواصل. قبض (قبوض) وجوه یااجناس رسیده: مقرب الخاقان صاحب جمع خزانه باهره وجه برآورد را از قرار قبوض الواصل مهم سازی صاحب جمعان نماید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الزامی
تصویر الزامی
واجب و لازم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الداری
تصویر الداری
بویه فروش، کشتیبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ادواری
تصویر ادواری
نوبتی، دوره ای
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الزامی
تصویر الزامی
اجباری
فرهنگ فارسی معین
گردآوری و پیوند غیراصولی چندین مجموعه ایدئولوژیکی و نظریه های نامتجانس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الواط
تصویر الواط
جمع لوطی، هرزه، گردنکش
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اسقاطی
تصویر اسقاطی
ناکارآمد
فرهنگ واژه فارسی سره
اوباش، لات، هرزه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از الزامی
تصویر الزامی
Binding, Compulsory, Mandatory, Obligatory
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از افراطی
تصویر افراطی
Extreme, Extremist, Hyperbolic, Inordinate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از الزامی
تصویر الزامی
обязательный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از افراطی
تصویر افراطی
экстремальный , экстремист , гиперболический , чрезмерный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از الزامی
تصویر الزامی
bindend, obligatorisch
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از افراطی
تصویر افراطی
extrem, Extremist, hyperbolisch, übermäßig
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از الزامی
تصویر الزامی
обов'язковий
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از افراطی
تصویر افراطی
екстремальний , екстреміст , гіперболічний , надмірний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از الزامی
تصویر الزامی
wiążący, obowiązkowy
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از افراطی
تصویر افراطی
ekstremalny, ekstremista, hiperboliczny, nadmierny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از الزامی
تصویر الزامی
约束的 , 强制的 , 强制性的 , 必须的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از افراطی
تصویر افراطی
极端的 , 极端分子 , 夸张的 , 过度的
دیکشنری فارسی به چینی