جدول جو
جدول جو

معنی الهیات - جستجوی لغت در جدول جو

الهیات
علم شناخت خداوند و ادیان به ویژه ادیان آسمانی، مسائل و مباحث مربوط به خدا
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
فرهنگ فارسی عمید
الهیات(اِ لا هی یا)
جمع واژۀ ال̍هیّه. رجوع به الهیه شود.
لغت نامه دهخدا
الهیات
خداشناسی جمع الهیه. آنچه مربوط به (اله) باشد، حکمت الهی (بمعنی اعم) حکمت مابعد الطبیعه
فرهنگ لغت هوشیار
الهیات
اللّاهوت
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به عربی
الهیات
Divinity
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به انگلیسی
الهیات
divinité
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به فرانسوی
الهیات
divinità
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
الهیات
божественность
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به روسی
الهیات
Göttlichkeit
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به آلمانی
الهیات
божественність
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به اوکراینی
الهیات
boskość
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به لهستانی
الهیات
神性
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به چینی
الهیات
divindade
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به پرتغالی
الهیات
goddelijkheid
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به هلندی
الهیات
divinidad
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
الهیات
ศาสนศาสตร์
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به تایلندی
الهیات
الہیات
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به اردو
الهیات
ধর্মীয়তা
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به بنگالی
الهیات
umungu
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به سواحیلی
الهیات
ilahiyat
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
الهیات
신성
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به کره ای
الهیات
אלוהות
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به عبری
الهیات
दिव्यता
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به هندی
الهیات
ketuhanan
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
الهیات
神性
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ لَ)
جمع واژۀ الیه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). رجوع به الیه شود
لغت نامه دهخدا
(مُ)
جمع واژۀ ملهیه، تأنیث ملهی. مشغول کننده ها. غافل کننده ها: مثلاً چنانکه میخواره از تلخی می... و تقدیم ملهیات و تأخیر مهمات و رنج خمار... یاد آرد... اندک اندک قدم بازپس نهد و بازایستد. (مرزبان نامه). رجوع به ملهی شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
جمع واژۀ الویه. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). جج لواء. رجوع به الویه و لواء شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لاه)
صورت غلط اللهیار. رجوع به اللهیار شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لا)
رجوع به اللهیان شود، دنبال جنبانیدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی). دم جنبانیدن ناقه و سرکشی نمودن. (منتهی الارب) (آنندراج). دم جنبانیدن شتر. (اقرب الموارد) ، بردن چیزی. (تاج المصادر بیهقی). بردن چیزی را. (منتهی الارب) (آنندراج). بردن. (از اقرب الموارد) ، بهوا بردن عقاب چیزی یا کسی را: الوت به العقاب، ای طارت به. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خداوند کشت سبک گردیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). سبک و کم شدن زراعت کسی. (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، درفش لشکرکشان دوختن. (منتهی الارب) (آنندراج). دوختن درفش امیر. (از اقرب الموارد) ، بسیار آرزو کردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) (از قطر المحیط) ، لویّه خوردن. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد). و ’لویه’ طعامی است که برای دیگری پنهان کرده و نگه دارند، علم برافراشتن، منکر شدن حق کسی را. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد) ، برگزیدن چیزی را که در ظرف است جهت خود و چیره شدن بردیگران. (از منتهی الارب). برگزیدن برای خود آنچه رادر ظرف است و غلبه کردن بر دیگری. (از اقرب الموارد) ، هلاک کردن روزگار مردم را. (از منتهی الارب) (از اقرب الموارد) ، خلاف ورزیدن کسی در کلام خود. (از منتهی الارب) : الوی بکلامه، خالف به عن جهته. (اقرب الموارد). خلاف گفته کردن، اشارت کردن. (تاج المصادر بیهقی). بجامه اشاره کردن. (منتهی الارب). اشاره کردن با دست یا جامه. (از اقرب الموارد) ، پژمردن. (تاج المصادربیهقی). پژمرده شدن تره و گیاه. (منتهی الارب) (آنندراج). پژمرده و خشک شدن تره و گیاه. (از اقرب الموارد) ، پژمرانیدن. (تاج المصادر بیهقی). پژمرده کردن. پلاسانیدن، بکرانۀ ریگ رسیدن. (تاج المصادر بیهقی). در پایان ریگ و جای باریک و کج شده از آن رسیدن. (منتهی الارب) (آنندراج). بجای کج شدۀ ریگ یا باریک آن رسیدن. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الهیت
تصویر الهیت
خدایی خداوندی: نورالهیت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیات
تصویر الیات
جمع الیه، دنبه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ملهیات
تصویر ملهیات
غافل کننده ها، مشغول کنند ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الهیّت
تصویر الهیّت
معبودیت، خدایی
فرهنگ لغت هوشیار
الهیات
دیکشنری اردو به فارسی