جدول جو
جدول جو

معنی الهه - جستجوی لغت در جدول جو

الهه
(دخترانه)
در اعتقادات قدیم نیمه خدایی که نماینده انواع خاص بوده و به صورت زنی تجسم می شده است
تصویری از الهه
تصویر الهه
فرهنگ نامهای ایرانی
الهه
نیمه خدای مؤنث، ایزدبانو
تصویری از الهه
تصویر الهه
فرهنگ فارسی عمید
الهه
(اِ)
الاهه. پرستش کردن. (ترجمان علامه تهذیب عادل) (از اقرب الموارد). پرستیدن. پرستش. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
الهه
(اُ لا هََ)
معبودیت. رجوع به ال̍هه شود
لغت نامه دهخدا
الهه
((اِ لا هِ))
مؤنث اله
تصویری از الهه
تصویر الهه
فرهنگ فارسی معین
الهه
اله، بت، رب النوع، صنم
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الاهه
تصویر الاهه
(دخترانه)
الهه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الجه
تصویر الجه
آنچه از مال و اسیر که از غارت و تاخت و تاز در سرزمین دیگران به دست بیاورند، الجا، الجی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الله
تصویر الله
خدا، ایزد، معبود یگانه، واجب الوجود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اهله
تصویر اهله
هلال ها، ماه از شب اول ماه قمری تا سه شب که در آسمان به شکل کمان دیده می شود، ماه نوها، جمع واژۀ هلال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الها
تصویر الها
مشغول کردن، سرگرم ساختن، غافل کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الکه
تصویر الکه
الکا، ملک، زمین، مرز و بوم، کشور
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الهی
تصویر الهی
خدایی، خداشناس
ای خدای من، خدایا، امیدوارم مثلاً الهی موفق شوم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الاهه
تصویر الاهه
الهه، نیمه خدای مؤنث، ایزدبانو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از آلهه
تصویر آلهه
اله، خدا، ایزد، معبود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از البه
تصویر البه
البا، خوراکی که از دل و جگر خرد شده با روغن، پیاز داغ، رب و غیره درست می کنند، قلیه پوتی، حسره الملوک
فرهنگ فارسی عمید
(لِ هََ)
ضعیف النفس و ناتوان. (منتهی الارب). داله
لغت نامه دهخدا
(لِ هََ)
تأنیث واله. رجوع به واله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از البه
تصویر البه
جمع لبیب خردمندان پرمغزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوه
تصویر الوه
تلخشیر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دالهه
تصویر دالهه
ناتوان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع اله، پرستیدگان ایزدان، جمع اله خدایان ارباب معبودان. این کلمه را با الهه نباید اشتباه کرد
فرهنگ لغت هوشیار
جمع هلال ماههای نو. یا اهله قمر. قسمتهایی از ماه که اهل زمین آنرا رویت کنند (هلال بدر تربیع)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الها
تصویر الها
مشغول کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الهم
تصویر الهم
ای بار خدای خ
فرهنگ لغت هوشیار
خدایی منسوب به اله خدایی: تاء یید الهی توفیق الهی. یا حکمت الهی یا علم الهی. دانش برین خدا شناسی یزدان شناخت حکمت الهی نزد قدما یکی از شعب ما بعد الطبیعه در معرفت واجب و عقول و نفوس. (ندا) ای خدای من، خدای من، خدایا، الهی مرا تمتع دنیایی هیچ چیز باقی نمانده است. توضیح هم در دعا و هم در نفرین استعمال شود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الهیه
تصویر الهیه
خدتوندی خدایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الیه
تصویر الیه
دنبه سرین پیه گرسنگی
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی تاراجیده: داراک و خواسته ای که از تاراج به دست آید مال و جنس و اسیری که پس از تاخت و تاز و غارت از دشمنی گیرند چپاول
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الاهه
تصویر الاهه
پرستش خدا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الته
تصویر الته
سوگند دروغ ارمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الکه
تصویر الکه
زمین بوم، ناحیه قسمتی از ایالت
فرهنگ لغت هوشیار
بر گرفته از اله له یا} لاه {برگرفته از} لیه {به آرش} در پرده رفتن {خدا خداوند خدا، ذات مست، جمع صفات (الوهیت)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آلهه
تصویر آلهه
ایزدان، پرستیدگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از الهی
تصویر الهی
خدایا، خدایی
فرهنگ واژه فارسی سره