جدول جو
جدول جو

معنی المود - جستجوی لغت در جدول جو

المود(اَ)
دهی است از دهستان طیبی سرحدی بخش کهگیلویه شهرستان بهبهان در 2 هزارگزی جنوب باختری قلعۀ رئیسی مرکز دهستان. کوهستانی و سردسیر است. سکنۀ آن 100 تن شیعه اند که به لری و فارسی سخن میگویند. آب آن از چشمه و محصول آن غلات، برنج، گردو، پشم و لبنیات، و شغل اهالی زراعت و حشم داری، و صنایع دستی قالیچه، قالی و پارچه بافی برای چادر است و راه مالرو دارد و ساکنان آن از طایفۀ طیبی هستند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از جلمود
تصویر جلمود
سنگ بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
ابن قبطم بن مریم (یا اشمون بن قفط). یکی از ملوک نخستین قبط بود که نخستین بار نوروز را در میان قبطیان معمول کرد. (از بلوغ الارب ج 1 ص 51). و در نخبهالدهر دمشقی اشمون بن قفط است. و گویا یکی از دو کلمه محرف دیگری است. رجوع به فهرست نخبهالدهر و ص 266 آن کتاب شود، مخلوط گردیدن. (منتهی الارب). و رجوع به اشمطاط و اشمئطاط شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
امرود. (برهان). رجوع به امرود شود، احدی. کسی: ما به ارمی، نیست در آن کسی و نه اثری و نه نشانی. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
اجمود. بلغت هندی کرفس است
لغت نامه دهخدا
شهری است از ولایت غوزرات در مقاطعۀ برواخ جزو حکومت بمبئی هندوستان. (ضمیمۀ معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
آجمود. اجموده. اجواین خراسانی. و در بعض کتب طبی بمعنی کرفس گرفته اند. (مؤید الفضلاء). کرفس را گویند. (برهان قاطع) (شعوری). و در بعض کتب بمعنی کهورا آمده. اجمود ظاهراً هندی است، جمع واژۀ جانی و آن جمعی نادر است
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نام قلعه ای است مشهور که مابین قزوین و گیلان واقع است و آن را بسبب ارتفاعی که دارد اله موت گفتندی یعنی عقاب آشیان، چه اله عقاب و آموت بمعنی آشیان باشد، و چون عقاب در جاهای بلند آشیان میکند آن قلعه را بدین نام خواندند و بکثرت استعمال الموت شده است. گویند در زمان سلطان ملکشاه آن قلعه را حسن صباح گرفت و مدتها در تصرف ملاحده بود و تاریخ گرفتن آن نیز ’الموت’ است. (برهان قاطع). صاحب جامعالتواریخ رشیدی گوید: لفظ الموت کنایه از ابتداء دولت اسماعیلیه است یعنی سنۀ سبع و سبعین و اربعمائه (477). در نزههالقلوب (چ لیدن ص 61) آمده: معتبرترین همه (قلاع رودبار) قلعۀ الموت که دارالملک اسمعیلیان ایران زمین بود. و صدو هفتادویک سال مقر دولت ایشان بود و آن قلعه از اقلیم چهارم است. طولش از جزایر خالدات ’فه لز’ و عرض از خط استوا ’لوکا’ الداعی الی الحق حسن بن زیدالباقری در سنۀ ست و اربعین و مأتین (246) ساخت و در سنۀ ثلاث و ثمانین و اربعمائه (483) حسن صباح بر آن مستولی شد و به دعوت بواطنه مشغول شد، و آن قلعه را در اول اله اموت گفته اند یعنی آشیانۀ عقاب که بچگان را برو آموزش کردی، بمرور الموت شد، و حرف اله موت بعدد جمل چند سال صعود حسن صباح است بر آن قلعه، و این ازنوادر حالات است. در سنۀ اربع و خمسین و ستمائه (654) بفرمان هلاکوخان آن قلعه را خراب کردند - انتهی.
صاحب مرآت البلدان (ذیل الموت) آرد: الموت در قلۀ کوهی است که گودیها در حوالی آن است که نصب منجنیق بر آنها ممکن نیست و تیر هیچ تیراندازی نیز بدانجا نمیرسد. معروف است که یکی ازسلاطین دیالمه عقابی را برای شکار رها کرده و خود اورا تعاقب نمود تا به این محل رسیده، از مشاهدۀ وضعاین موضع دانست که حصانت آن بدرجۀ کمال است قلعه ای آنجا بنا کرد و او را اله موت نامید، ترجمه این لفظبلغت دیلم تعلیم عقاب است.. - انتهی.
آقای پورداود در ’فرهنگ ایران باستان’ آرند: حمزۀ اصفهانی در کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف (نسخۀ خطی) و المیدانی در کتاب السامی فی الاسامی، عقاب را به ’آله’ گردانیده اند و همچنین ابوریحان در التفهیم، و حکیم مؤمن در تحفهالمؤمنین مینویسد ’عقاب را به فارسی الوه و به ترکی قراقوش گویند’. در فرهنگ جهانگیری آمده: ’له با اول مضموم مرغی باشد ذی مخلب که بر کوههای بلند آشیانه کند و بغایت قوی و بزرگ بود، و آن را آله نیز خوانند وعقاب گویند’. در همه فرهنگها آله بمعنی عقاب یاد گردیده، از آنهاست فرهنگ رشیدی، و در همه جا نوشته شده است که الموت دژ معروف حسن صباح در نزدیکی قزوین لفظاً بمعنی آشیانۀ عقاب است.... ابن الاثیر در کامل التواریخ مینویسد: آلموت در مرز دیلم است، آلوه عقاب است، جزء دوم این نام که آموت باشد به لهجۀ دیلمی بمعنی آموزش است. همچنین زکریابن محمد قزوینی (متوفی به سال 682 هجری قمری) درکتاب خود عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات و در آثارالبلاد میگوید: آلموت در ناحیۀ رودبار میان قزوین و دریای خزر است و بگفتۀ وی نیز آلوه در فارس بمعنی عقاب و آموت بمعنی آموزش است این کوه چنین نامیده شده برای اینکه عقابی پادشاهی را در شکار به این کوه که به سرزمینهای پیرامون خود مسلط است متوجه ساخت. پادشاه از پی عقاب بر آن کوه برآمد چون آنجا را پایگاه فراخ و باشکوه دید، دژی ساخت و الموت خواند زیرا عقاب او را آموخته بود. حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده و در نزههالقلوب مینویسد:
’و آن قلعه را دراول اله آموت گفته اند، یعنی آشیانۀ عقاب که بچگان را برو آموزش کردی، بمرور الموت شد’. رضا قلیخان هدایت آنچه را که پیشینیان نوشته و ’آله’ را بمعنی عقاب گرفته اند نپذیرفته است، مهملات کتاب ساختگی دساتیر را به همه نوشته های معتبر برتری داده، در فرهنگ خود انجمن آرای ناصری مینویسد: ’الموت’ نام قلعه ای است مابین قزوین و گیلان که حسن صباح اسماعیلی در تصرف آورده بود و از غایت بلندی آن را اله موت خوانند یعنی آشیان عقاب، چه اله، آشیانه و مود و موت، عقاب است، و قول صاحب آثارالبلاد واهی است، در ’جهانگیری’ آمده است که الموت یعنی آشیانۀ عقاب، و اله عقاب را دانسته، و مود را آشیانه، و ارباب لغت بعد از وی پیروی کرده اند، اما در ترجمه دساتیر که ساسان پنجم کرده در لغات او مود را بمعنی عقاب آورده و تا و دال بیکدیگر تبدیل مییابند چنانکه تود و توت، در این صورت ’مود’ بمعنی عقاب و ’اله’ بمعنی خانه باشد، الموت یعنی خانه عقاب، چنانکه ملک الشعرا پسر ملک الشعرا صبای کاشانی گفته:
ماکیان را بودی مخلب و منقار ولی
صید را مخلب و منقار بباید چون مود.
(از فرهنگ ایران باستان صص 296- 298).
و رجوع به ترجمه مازندران و استراباد ص 41 و 45 و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ذیل الموت و فرهنگ ایران باستان صفحات مذکور و سرزمینهای خلافت شرقی ص 238 و مرآت البلدان ذیل الموت و انجمن آرای ناصری و هفت قلزم و آنندراج و غیاث اللغات و فرهنگ رشیدی و فرهنگ جهانگیری و تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 و 2 ص 44 و 204 و فهرست حبیب السیر چ خیام ج 2 و فهرست تاریخ گزیده چ انگلستان و فهرست تاریخ مغول و فهرست اخبارالدوله السلجوقیه و مادۀ ’آله’شود:
کراست قدرت آن کین حصار گردان را
بجای خویش بدارد چو قلعۀ الموت.
عبدالقادر نایینی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
تعلیم، کتابی است شامل دو قسمت که یکی را مشنا و دیگری را گمارا گویند. اما لفظ مشنا که بمعنی تکرار می باشد عبارت از مجموع تقالید مختلف یهود است با بعضی از آیات که از کتاب مقدس اقتباس شده. قوم یهود برآنند که این تقالید در کوه سینا بموسی داده شده بعد از آن از هارون و العیازر و یوشع دست بدست به انبیاء بعد و از انبیاء به رؤسا و خلفای کنیسه رسیده تا قرن دوم بعد از مسیح که در آن وقت حاخام یهود تمام آنها را جمع کرده در کتابی ثبت نموده و شخص مذکور در میان قوم یهود به جامع مشنا شهرت یافت. و گمارا که بمعنی تعلیم است عبارت از مجموع تعلیمات و تفاسیری است که بعد از انتهای مشنا در مدارس عالی واقع شد. و تفسیراتی که نوشته شده نیز دو قسم است: یکی را تلمود اورشلیم گویند که حاخامهای طبریه آن را فیمابین قرن سوم و پنجم نوشتند. و دیگری راتلمود بابل گویند که در قرن پنجم نوشته شد. (از قاموس کتاب مقدس). مجموعه ای از روایات ربنی مفسر قوانین موسی وآن دو جزء است: یکی ’میشنا’ مجموعۀ روایات و احادیث مسند به روات است. و دیگری ’جمارا’ که شرح ’میشنا’ است. (از لاروس)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ وَ)
آنکه بسوی عدل میل نکند و منقاد نگردد. سرکش و نافرمانبر. ج، الواد. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). و رجوع به الواد شود.
لغت نامه دهخدا
یعنی شیئی که قابل قیاس نیست، پسر یقطان (رئیس قبیلۀ بنی یقطان) بود. (از قاموس کتاب مقدس)
لغت نامه دهخدا
(اَ مَ)
ابن محمد بن عبدالرحمان الهروی الباشانی المؤدب، مکنی به ابوعبید. صاحب کتاب غریبی القرآن و الحدیث و یاقوت گوید تا آنجا که ما دانیم پیش از او کس بین غریب القرآن و غریب الحدیث جمع نکرده بود. و او شاگردی جماعتی از علماء لغت و ادب کرد و ازجمله ابوسلیمان خطابی و ابومنصور محمد بن احمد ازهری صاحب کتاب تهذیب اللغه و ابوعبید بشاگردی این استاد یعنی ازهری افتخار و مباهات میکرد و وفات ابوعبید بدانسان که ملیحی ذکر کرده است برجب سال 401 ه. ق. بود. و کتاب الغریبین او را ابوعمر و عبدالواحد بن احمد الملیحی و ابوبکر محمد بن ابراهیم بن احمد اردستانی روایت کرده اند. و علاوه بر کتاب الغریبین او راست: کتاب ولاه هراه. رجوع بمعجم الادباء یاقوت ج 2 ص 86 و رجوع به احمد بن محمد بن ابی عبید العبدی و ابوعبید احمد بن محمد... شود
لغت نامه دهخدا
ابن احمد ابوالفرج الاصبهانی، معروف به سبطبن عمر المؤدب، وی را در دیهی بسواد دجیل بغداد که موسوم به ’شلا’ بود ملاقات کردم. احادیثی از طریق ابوالقاسم طبرانی برای من روایت کرد، و این امر به سال 413 هجری قمری اتفاق افتاد. خبر داد ما را طاهر بن احمد، خبر داد ما را ابوالقاسم سلیمان بن احمد بن ایوب اللخمی الطبرانی - در اصبهان - خبر داد ما را مقدادبن داود، خبر داد ما را اسد بن موسی، خبر داد ما را حمادبن سلمه، از عبیدالله بن عمر، از سعید مقبری، از ابی هریره که گفت رسول اکرم، صلی الله علیه و آله و سلم فرمود: چهار تن را ایزد یکتا، دشمن دارد، کسی که سوگند بسیار یاد کند، درویشی که کبر ورزد، پیری که زنا کند، پیشوائی که ستم روا دارد. (تاریخ خطیب ج 9 ص 357)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ارمود
تصویر ارمود
امرود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جلمود
تصویر جلمود
خرسنگ، شتر کلانسال سنگ جلمد
فرهنگ لغت هوشیار
نام منطقه ای در نور و کجور
فرهنگ گویش مازندرانی