جدول جو
جدول جو

معنی المتو - جستجوی لغت در جدول جو

المتو
(اَ مَ)
دهی است از دهستان بساکوه بخش کلات شهرستان درگز در 97 هزارگزی جنوب خاوری کلات. دره و سردسیر است. سکنۀ آن 200 تن شیعۀ فارسی زبانند. آب آن از چشمه است و محصول آن غلات، و شغل اهالی زراعت و مالداری و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

ناحیۀ تجارتی است در آنور یا آنورس (Anvers) سکنۀ آن 7500 تن است
لغت نامه دهخدا
(اَ لِ)
نام جنی در اساطیر یونان قدیم که بشکل مخصوصی تصویر میشد. (از قاموس الاعلام ترکی ذیل آلکتو)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نام قلعه ای است مشهور که مابین قزوین و گیلان واقع است و آن را بسبب ارتفاعی که دارد اله موت گفتندی یعنی عقاب آشیان، چه اله عقاب و آموت بمعنی آشیان باشد، و چون عقاب در جاهای بلند آشیان میکند آن قلعه را بدین نام خواندند و بکثرت استعمال الموت شده است. گویند در زمان سلطان ملکشاه آن قلعه را حسن صباح گرفت و مدتها در تصرف ملاحده بود و تاریخ گرفتن آن نیز ’الموت’ است. (برهان قاطع). صاحب جامعالتواریخ رشیدی گوید: لفظ الموت کنایه از ابتداء دولت اسماعیلیه است یعنی سنۀ سبع و سبعین و اربعمائه (477). در نزههالقلوب (چ لیدن ص 61) آمده: معتبرترین همه (قلاع رودبار) قلعۀ الموت که دارالملک اسمعیلیان ایران زمین بود. و صدو هفتادویک سال مقر دولت ایشان بود و آن قلعه از اقلیم چهارم است. طولش از جزایر خالدات ’فه لز’ و عرض از خط استوا ’لوکا’ الداعی الی الحق حسن بن زیدالباقری در سنۀ ست و اربعین و مأتین (246) ساخت و در سنۀ ثلاث و ثمانین و اربعمائه (483) حسن صباح بر آن مستولی شد و به دعوت بواطنه مشغول شد، و آن قلعه را در اول اله اموت گفته اند یعنی آشیانۀ عقاب که بچگان را برو آموزش کردی، بمرور الموت شد، و حرف اله موت بعدد جمل چند سال صعود حسن صباح است بر آن قلعه، و این ازنوادر حالات است. در سنۀ اربع و خمسین و ستمائه (654) بفرمان هلاکوخان آن قلعه را خراب کردند - انتهی.
صاحب مرآت البلدان (ذیل الموت) آرد: الموت در قلۀ کوهی است که گودیها در حوالی آن است که نصب منجنیق بر آنها ممکن نیست و تیر هیچ تیراندازی نیز بدانجا نمیرسد. معروف است که یکی ازسلاطین دیالمه عقابی را برای شکار رها کرده و خود اورا تعاقب نمود تا به این محل رسیده، از مشاهدۀ وضعاین موضع دانست که حصانت آن بدرجۀ کمال است قلعه ای آنجا بنا کرد و او را اله موت نامید، ترجمه این لفظبلغت دیلم تعلیم عقاب است.. - انتهی.
آقای پورداود در ’فرهنگ ایران باستان’ آرند: حمزۀ اصفهانی در کتاب التنبیه علی حدوث التصحیف (نسخۀ خطی) و المیدانی در کتاب السامی فی الاسامی، عقاب را به ’آله’ گردانیده اند و همچنین ابوریحان در التفهیم، و حکیم مؤمن در تحفهالمؤمنین مینویسد ’عقاب را به فارسی الوه و به ترکی قراقوش گویند’. در فرهنگ جهانگیری آمده: ’له با اول مضموم مرغی باشد ذی مخلب که بر کوههای بلند آشیانه کند و بغایت قوی و بزرگ بود، و آن را آله نیز خوانند وعقاب گویند’. در همه فرهنگها آله بمعنی عقاب یاد گردیده، از آنهاست فرهنگ رشیدی، و در همه جا نوشته شده است که الموت دژ معروف حسن صباح در نزدیکی قزوین لفظاً بمعنی آشیانۀ عقاب است.... ابن الاثیر در کامل التواریخ مینویسد: آلموت در مرز دیلم است، آلوه عقاب است، جزء دوم این نام که آموت باشد به لهجۀ دیلمی بمعنی آموزش است. همچنین زکریابن محمد قزوینی (متوفی به سال 682 هجری قمری) درکتاب خود عجایب المخلوقات و غرایب الموجودات و در آثارالبلاد میگوید: آلموت در ناحیۀ رودبار میان قزوین و دریای خزر است و بگفتۀ وی نیز آلوه در فارس بمعنی عقاب و آموت بمعنی آموزش است این کوه چنین نامیده شده برای اینکه عقابی پادشاهی را در شکار به این کوه که به سرزمینهای پیرامون خود مسلط است متوجه ساخت. پادشاه از پی عقاب بر آن کوه برآمد چون آنجا را پایگاه فراخ و باشکوه دید، دژی ساخت و الموت خواند زیرا عقاب او را آموخته بود. حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده و در نزههالقلوب مینویسد:
’و آن قلعه را دراول اله آموت گفته اند، یعنی آشیانۀ عقاب که بچگان را برو آموزش کردی، بمرور الموت شد’. رضا قلیخان هدایت آنچه را که پیشینیان نوشته و ’آله’ را بمعنی عقاب گرفته اند نپذیرفته است، مهملات کتاب ساختگی دساتیر را به همه نوشته های معتبر برتری داده، در فرهنگ خود انجمن آرای ناصری مینویسد: ’الموت’ نام قلعه ای است مابین قزوین و گیلان که حسن صباح اسماعیلی در تصرف آورده بود و از غایت بلندی آن را اله موت خوانند یعنی آشیان عقاب، چه اله، آشیانه و مود و موت، عقاب است، و قول صاحب آثارالبلاد واهی است، در ’جهانگیری’ آمده است که الموت یعنی آشیانۀ عقاب، و اله عقاب را دانسته، و مود را آشیانه، و ارباب لغت بعد از وی پیروی کرده اند، اما در ترجمه دساتیر که ساسان پنجم کرده در لغات او مود را بمعنی عقاب آورده و تا و دال بیکدیگر تبدیل مییابند چنانکه تود و توت، در این صورت ’مود’ بمعنی عقاب و ’اله’ بمعنی خانه باشد، الموت یعنی خانه عقاب، چنانکه ملک الشعرا پسر ملک الشعرا صبای کاشانی گفته:
ماکیان را بودی مخلب و منقار ولی
صید را مخلب و منقار بباید چون مود.
(از فرهنگ ایران باستان صص 296- 298).
و رجوع به ترجمه مازندران و استراباد ص 41 و 45 و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ذیل الموت و فرهنگ ایران باستان صفحات مذکور و سرزمینهای خلافت شرقی ص 238 و مرآت البلدان ذیل الموت و انجمن آرای ناصری و هفت قلزم و آنندراج و غیاث اللغات و فرهنگ رشیدی و فرهنگ جهانگیری و تاریخ جهانگشای جوینی ج 1 و 2 ص 44 و 204 و فهرست حبیب السیر چ خیام ج 2 و فهرست تاریخ گزیده چ انگلستان و فهرست تاریخ مغول و فهرست اخبارالدوله السلجوقیه و مادۀ ’آله’شود:
کراست قدرت آن کین حصار گردان را
بجای خویش بدارد چو قلعۀ الموت.
عبدالقادر نایینی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
ابن فارس بن علی مرینی، مکنی به ابوفارس و ملقب به المتوکل علی الله ، از پادشاهان دولت مرینی در مغرب اقصی و از فرزندان پادشاهان ’بنی مرین’ تبعیدی به اندلس بود. در مدت دو سال و چهار ماه حکمرانی خود فتوحات زیادی کرد و به سال 788 هجری قمری مسموم شد. تولد او به سال 757 بود. (از الاعلام زرکلی چ 2 ج 8 ص 278)
لغت نامه دهخدا
(اَ مُ تَ وَکْ کِ لُ عَ لَلْ لاه)
جعفر بن المعتصم بالله مکنی به ابوالفضل. وی به سال 232 هجری قمری بخلافت رسید. رجوع به ’متوکل’ و معجم الانساب زامباور ج 1 ص 3 و فهرست حبیب السیر چ خیام شود
لغت نامه دهخدا
(اُ مِ تُ)
حاکم نشین ناحیۀ کرس واقع در سارتن. سکنۀ آن 1300 تن است
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
یحیی بن المتوکل. از روات حدیث است. در تاریخ اسلام، روات نقشی اساسی در حفاظت از سنت های نبوی داشته اند. این افراد با جمع آوری احادیث و تکیه بر دقت در تحلیل اسناد و شخصیت راویان، از اصالت دین اسلام محافظت کردند. در حقیقت، روات با نقل احادیث صحیح، سبب شدند تا آموزه های پیامبر اسلام (ص) بدون تحریف به مسلمانان منتقل شود.
لغت نامه دهخدا
(اَ بُلْ مُ تَ وَکْ کِ)
علی بن داود یا داود بن داود ملقب به ناجی. محدث است. واژه محدث در علم حدیث به کسی اطلاق می شود که توانایی بررسی و نقد حدیث را داراست. این افراد با استفاده از دانش وسیع در زمینه راویان، طبقات مختلف آنان، و شواهد مختلف، صحت یا سقم یک روایت را تعیین می کنند. محدثان با برقراری استانداردهای دقیق علمی، به مسلمانان کمک کردند تا از احادیث صحیح بهره برداری کنند و از اشتباهات جلوگیری نمایند.
لغت نامه دهخدا
(عَ دُلْ عَ)
ابن یعقوب العباسی ملقب به المتوکل علی الله. از خلفاء دولت عباسیان دوم مصر بود. به سال 884 هجری قمری مردم با وی بیعت کردند. تولد او به سال 819 هجری قمری است و به سال 903 هجری قمری درگذشت. (از الاعلام زرکلی)
لغت نامه دهخدا
رسی. المتوکل. یازدهمین از ائمۀ رسی در سعدای یمن از 532 هجری قمری و وفاتش در 556 هجری قمری بوده است
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ مُ تَ وَسْ سِ طَ نِ اَوْ وَ)
عبارت است از جذر ذوالاسمین دوم. و ذوالمتوسطین دوم عبارت است از جذر ذوالاسمین سوم. و وجه تسمیۀ این دو اصطلاح بدان جهه است که هر یک از آندو جذر مرکب میباشند از دو خط که هر یک از آن دو خط متوسطند پس مجموع آنها ذوالمتوسطین بود. و ذوالمتوسطین دوم را بدوم بدین سبب نام نهادند که نسبت بذوالمتوسطین اول در مرتبۀ دوم واقع شده است. و رجوع به ذوالاسمین شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبره المتوسط
تصویر سبره المتوسط
بارش میانک مرغکی از تیره مرغبارانیان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سرعه المتوسطه
تصویر سرعه المتوسطه
هنگار میانگین
فرهنگ لغت هوشیار