جدول جو
جدول جو

معنی الما - جستجوی لغت در جدول جو

الما
ورم و آماس، التهاب
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اسما
تصویر اسما
(دخترانه)
جمع اسم، نامها، نام دختر ابومسلم خراسانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الیا
تصویر الیا
(پسرانه)
الیاس، خدای من یهوه است، نام یکی از پیامبران بنی اسرائیل و در اسلام یکی از چهار پیامبر جاویدان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از السا
تصویر السا
(دخترانه)
نان خواه، دانه ای خوشبو که بر روی خمیر نان می پاشند و در درمان نیش عقرب مفید است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الکا
تصویر الکا
(دخترانه)
سرزمین، ناحیه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از النا
تصویر النا
(دخترانه)
نورانی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الوا
تصویر الوا
(دخترانه و پسرانه)
ستاره، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی و نیزه دار رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از آلما
تصویر آلما
(دخترانه)
سیب، کنایه از زیبایی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الماس
تصویر الماس
(دخترانه و پسرانه)
نام سنگی قیمتی
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از المام
تصویر المام
مرتکب گناهان کوچک شدن، فرود آمدن امر به کسی، نزدیک شدن کودک به سن بلوغ، در علوم ادبی معنی یا مضمونی را از شعر کسی گرفتن و با عبارت دیگر بیان کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الماس
تصویر الماس
سنگی بی رنگ، گران بها، تشکیل شده از کربن خالص، با ضریب شکنندگی بالا و توان پراکندگی زیاد. سخت ترین جسم شناخته شده است
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
از یونانی آدامس، گوهری است مشهور که جز به ارزیزنشکند و آنچه بسبب سختی سفته نشود از الماس سفته گردد. (هفت قلزم) (از شرفنامۀ منیری). طبع وی سرد و خشک بدرجۀ چهارم، و چون در دهانش گیرند دندان بشکند. (شرفنامۀ منیری). گوهری است سخت و سپید و اغلب جواهر را میبرد. (انجمن آرا). گوهری است بغایت سخت و سفید و شفاف و گرانقیمت. (از آنندراج) (از غیاث اللغات). و با لفظ تراشیدن و افشاندن و چکیدن استعمال میشود. (از آنندراج). به هندی هیرا گویند. (غیاث اللغات). صاحب نشوء اللغه العربیه (ص 93) گوید: الماس اعجمی است و عربی فراموش شدۀ آن سامور است - انتهی. و در النقود العربیه (ص 56) آمده: الف و لام در اول الماس جزء کلمه است و عربها آن را زاید دانسته حذف کردند همچون العازر و الکسندر (الکساندر) - انتهی. سنگی است گرانبها بشکند و پاره کند جمیع سنگها را، و آن را پاره نمیکند مگر ارزیز، و آتش و آلات آهنین در وی اثر نمیکند، و بزرگترین آن همچو چهارمغز باشد و آن انواع میباشد، بغیر شکل مثلث شکسته نشود، و اگر آن را در دهان دارند دندان بریزد و آن را بسایند، در سوراخها ریزند، و بدان مروارید و جز آن را سوراخ کنند، و آوردن تنوین در آخر لفظ الماس غلط است. شمّور نیز گویند. (از منتهی الارب ذیل موس). در ترجمه صیدنه چنین آمده است: جوهر الماس لطیف بود و به لون به زجاج مشابهت دارد و بعضی از انواع او بزردی مایل بود، و چون مقابل آفتاب نگاه دارند از جرم او رنگهای مختلف منبعث شود چنانکه در قوس و قزح، و در افواه افتاده که جوهر الماس زهرست و معنی سمیت درو بتجربه معلوم نشده. سرد و خشک است و پاک کننده است دندانها را، و اگر جوهرالماس در بعضی از اشربه خورده شود بعد از مدتی بکشد. بعضی از اطبا چنان گفته اند که سبب کشتن او آنست که او جوهر ثقیل است چون از معده به جگر و تجاویف عروق نقل کند سوراخها کند جگر را بواسطۀ ثقل و حدت که دروست: و بدین سبب آدمی را بکشد - انتهی. بیرونی در الجماهر گوید: الماس را به هندی هیرا و به رومی اذامس و نیز ادمنطون گویند، بگفتۀ کندی بمعنی چیزی است که نشکند، و در سریانی المیاس و کیفاد الماس بمعنی سنگ الماس گویند. خاصیت آن این است که چیزی آن را نمیشکند و آن هر چیز را میشکند، بعضی گمان کرده اند که الماس همان ظران است ولی به اشتباه رفته اند. رجوع به الجماهر شود. الماس گوهری است شفاف و کمی زیبقی است. ’کندی’ آن را به زجاج فرعونی تشبیه کرده است، و ازانواع آن سفید و زیتونی و زرد و سرخ و سبز و اکهب (سفید مایل به تیرگی...) و سیاه است. راه آزمودن آن چنین است که آن را در شمعی قرار دهند تا گرفتنش با انگشتان ممکن باشد، سپس آن را در مقابل قرص خورشید گیرند هرگاه سرخی از آن درخشید چنانکه در قوس قزح است آن را برگزینند، و این خاصیت جز در الماس سفید و زرد نباشد و از اینروست که در هند این دو نوع بهترین انواع آن میباشند. (از الجماهر بیرونی ص 92 به اختصار). حمداﷲ مستوفی در تاریخ گزیده (چ لیدن ج 3 ص 203) آرد:الماس... در دره های کوه سراندیب میباشد و از بیم افاعی درو نمیتوان رفت و بحیله و سعی طیور بیرون می آورند و بدین سبب پاره های بزرگ نمیتوان یافت - انتهی. زغالی است خالص متبلور و بسیار سخت که شیشه را خراش میدهد و به شکل هشت سطحی منظم و گاهی محدب است. یکی از احجار کریمه که با آن جواهر را ببرند و سوراخ کنندو بنگارند. سختترین و تابنده ترین گوهرهاست، و هیچ چیز آن را نمیبرد و با سودۀ خود آن تراشیده میشود و با هیچ عامل شیمیایی حل آن میسر نیست و تمام اجسام را بدان میتوان برید. الماس خالصترین و پاکترین انواع زغال است که بصورت متبلور در پاره ای از نقاط زمین پیدا میشود و بزرگترین معادن آن در جنوب افریقاست. جسمی بسیار سخت است و تنها خود الماس میتواند آن را تراش دهد، و آن را معمولاً به اشکال مخصوص بنام برلیان و گل سرخی تراش میدهند و در شیشه بری نیز از آن استفاده میکنند و قطعۀ کوچکی از آن را در نوک اسباب شیشه بری کار میگذارند. هانری مواسان دانشمند فرانسوی در سال 1893 میلادی زغال را در کورۀ الکتریکی با حرارت 4000 درجه ذوب کرد، آن را تحت فشار سرد نمود و ذرۀ بسیار کوچکی از الماس بدست آورد، لیکن این روش برای تهیۀ الماس بمقدار قابل توجه، عملی نشد - انتهی. و رجوع به الجماهر بیرونی ص 92 و تذکرۀ داود ضریر انطاکی و مفردات ابن البیطار ذیل ماس و لغات تاریخیه و جغرافیۀ ترکی ج 1 و فرهنگ ناظم الاطباء شود:
شنیدم که باشد زبان سخن
چو الماس بران و تیغ کهن.
ابوشکور.
و از وی (از هندوستان) گوهرهای گوناگون خیزد چون مروارید و یاقوت و الماس و مرجان و در. (حدود العالم).
من بفریاد از عنای سپش
نیش از الماس دارد او بگزش.
طیان.
تیزتر گشت جهل را بازار
سوی جهال صد ره از الماس.
ناصرخسرو.
این هم ز عجایب خواص است
کالماس بزخم سرب بشکست.
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 753).
مشو نرم گفتار با زیردست
که الماس از ارزیز گیرد شکست.
نظامی (ازشرفنامه).
- مثل الماس، سخت ترش و تند. حرّیف.ثقّیف (در سرکه و فلفل و مانند آن).
-
لغت نامه دهخدا
(اِ)
پنهان بردن چیزی را. (از منتهی الارب) (از آنندراج). پنهان بردن دزد چیزی را. (از اقرب الموارد) ، کنایه از پراشک. گریان:
در بصرم سفته شدست آفتاب
زانکه مرا دیده شد الماسدان.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نگریستن و دزدیده نگاه کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). دزدیده نگریستن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
محمد بیک، از اهل بایبورت و مردی عابد و صالح و پرهیزگار بوده و بمطالعه علاقه داشته است. وقتی حاکم یزد بوده و اشعارش را بر صادقی کتابدار شاه عباس کبیر می خوانده است. بیتی از اشعار ترکی او در مجمعالخواص نقل شده است. (از مجمعالخواص چ تبریز ص 37) (الذریعه قسم اول از جزٔتاسع ص 94) (فرهنگ سخنوران)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
دهی است از دهستان تسوج بخش شبستر شهرستان تبریز، که در 28 هزارگزی شمال باختری شبستر و 5 هزارگزی شوسۀ صوفیان - سلماس واقع است. کوهستانی و معتدل است. 441تن سکنه دارد که شیعه اندو بزبان ترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه تأمین میشود و محصول آن غلات و شغل مردم زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4) ، نرم شدن انگورتاک. (از لسان العرب بنقل اقرب الموارد) (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
قابل شدن درخت بسر انگشت گرفتن. (از منتهی الارب). قابل شدن درخت به اینکه با سرانگشت آنرا بتوان گرفت. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
آب بر لب کسی کردن. (منتهی الارب) (آنندراج). رسانیدن آب بر لبان کسی. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ربودن. (تاج المصادر بیهقی). ربودن چیزی را. (منتهی الارب). ربودن چیزی و دزدیدن و بردن آن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(کَ سَ فَ)
رشیدی گوید: الماک، قی باشد و این لغت در نسخۀ سروری از شرفنامه نقل شده، و در ’فرهنگ’ اکماک بکاف آمده است. (از فرهنگ رشیدی). امروزه در تداول مردم تبریز اکماق یا اوماق گویند بمعنی دل آشوبی و تهوع، و بیشک مصدر ترکی است که با ’ماک’ یا ’مک’ و یا ماق ختم میشود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
دهی است جزء دهستان حومه بخش مرکزی شهرستان رشت در 5 هزارگزی شمال رشت و هزارگزی خاور راه پیربازار. جلگه و معتدل مرطوب است. سکنۀ آن 420 تن شیعه اند که به گیلکی وفارسی سخن میگویند. آب آن از صیقلان رود تأمین میشودو محصول آن برنج و صیفی کاری و شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گناه صغیر کردن. (مصادر زوزنی). مباشر و مرتکب صغایر شدن. (منتهی الارب) (آنندراج). ارتکاب لمم یعنی گناهان کوچک. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
تصویری از اعما
تصویر اعما
کور کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اغما
تصویر اغما
بیهوش شدن، بیهوش کردن، بیهوشی: (مریض بحال اغماء افتاده است)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوا
تصویر الوا
صمغی است بسیار تلخ صبر زرد
فرهنگ لغت هوشیار
نامهای آفریدگار جل جلاله، جمع اسم، نام ها، دانش ها نام نهادن نامگذاری روانه کردن، جمع اسم. نامها، جمع آن اسامی، معارف حقایق علوم. یا اسما اعلام. یا اسما حسنی. اهم نامهای الهی که تعداد آنها را نود و نه دانسته اند. یا اسما خاص
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجما
تصویر اجما
باجمال بطور خصه و مبهم خصه مختصرا باختصار بکوتاهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از احما
تصویر احما
خویشاوندان، اقربا، کسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الماح
تصویر الماح
نگریستن و زیرچشمی نگاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی گرانبها را گویند که عبارت است از کربن خالص متبلور در هندوستان و برزیل و برخی کشورهای دیگر که به شکل کریستال در دکانها به رنگهای مختلف دیده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از المام
تصویر المام
فرود آمدن، بالندگی فرود آمدن فرو آمدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از المان
تصویر المان
فرانسوی گهر کیا (عنصر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الماس
تصویر الماس
گرفته شده از یونانی، از سنگ های گرانبها و کمیاب که دارای سختی و درخشندگی خاصی می باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از المام
تصویر المام
((اِ))
به حد بلوغ رسیدن، گناه صغیره کردن، فرود آمدن امر بر کسی
فرهنگ فارسی معین
تیغ و آشغال های وسیع در درون آب بندان و غیره
فرهنگ گویش مازندرانی