جدول جو
جدول جو

معنی اللوا - جستجوی لغت در جدول جو

اللوا
(اَلْ لَ)
ج التی بحذف تاء. رجوع به اقرب الموارد و التی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الوا
تصویر الوا
(دخترانه و پسرانه)
ستاره، از شخصیتهای شاهنامه، نام یکی از دلاوران ایرانی و نیزه دار رستم پهلوان شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الوا
تصویر الوا
صبر زرد، صمغی بسیار تلخ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از التوا
تصویر التوا
پیچ خوردن، پیچیده شدن، درهم پیچیدن، پیچیدگی، تا خوردن، خمیدگی
فرهنگ فارسی عمید
(اَلْ لَ)
آن جماعت مؤنث که. (ترجمان علامۀ تهذیب عادل). جمع واژۀ الّتی. آن زنان که. رجوع به اقرب الموارد و التی شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
از دیه های ’نور’. (مازندران و استرآباد رابینو ص 110 و ترجمه همان کتاب ص 149)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ / اِلْ)
نام رستنیی است بغایت تلخ که در دواها بکار برند و آن مسهل بودو آنچه در سقوطره شود بهتر باشد. (فرهنگ جهانگیری). صمغی دوایی است بسیار تلخ و نام دیگر آن بفارسی چدرو است. (از فرهنگ نظام). درختی است معروف که عصارۀ آن صبر است و در هند بسیار بلند و بهترینش سقوطری است که در جزیره سقوطره میشود و گاهی آن عصاره را نیزگویند که عبارت از صبر باشد چنانکه در ’سامی’ آورده و مشهور نیز همین است. (فرهنگ رشیدی). صمغی باشد بسیار تلخ و آنرا بعربی صبر گویند. (هفت قلزم) (ازفرهنگ سروری) (شرفنامۀ منیری) (از برهان قاطع). علوا. صبر. (ذخیرۀ خوارزمشاهی). قسمی از گیاهان یاس بنفش که دارای برگهای کلفت است و از آن صمغی تلخ بدست می آید که مسهل است. این گیاه در افریقا و آسیا و آمریکا کاشته میشود و شیرۀ آن مصلح معده است و در رنگرزی نیز بکار می رود. معروفترین الوا الوای سکترین (سقوطری) از ناحیۀ سکوترا است. (لاروس) :
ز خشمش تلخ تر چیزی نباشد در جهان هرگز
ز تلخی خشم او نشگفت اگر الوا شود حلوا.
فرخی.
رسول صلوات الله علیه گفت: خشم ایمان را همچنان تباه کند که الوا انگبین را. (کیمیای سعادت).
چون ز دست دوست خوردی بایدت در خوان جان
لقمۀ حلوا و الوا هر دو یکسان داشتن.
سنایی (از جهانگیری).
ز کین و مهر او گردون نماید رنج وراحت را
ز قهر و لطف او دوران دهدحلوا و الوا را.
شمس الدین شرفشاه (از انجمن آرا).
زحل باقدر او دون و اجل با تیغ او بیکس
عسل با خشم او الوا سقر با عفو او کوثر.
امینی (از سروری)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ / اِلْ)
نیزه دار رستم. (فرهنگ رشیدی) (انجمن آرا) (فرهنگ جهانگیری) (آنندراج). نام پهلوان زابلی و نیزه دار رستم که بدست نوش آذر کشته شد. (فرهنگ شاهنامۀ شفق). نام سلاحدار رستم. کاموس کشانی او را کشت. (مؤید الفضلا) (شرفنامۀ منیری). نام شخصی که نیزۀ رستم را برمیداشته و نیزه دار او بوده است و به این معنی بکسر اول هم آمده است. (برهان قاطع) :
یکی کابلی بود الوا بنام
سبک تیغ کین برکشید از نیام
کجا نیزۀ رستم او داشتی
پس پشت او هیچ نگذاشتی.
فردوسی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(اُلْ)
ستاره، و آنرا به تازی کوکب گویند. (فرهنگ جهانگیری) (برهان قاطع) (از فرهنگ رشیدی). ستاره و کوکب و کوکب سیار و برج فلکی. (ناظم الاطباء). رشیدی آرد: مسعودسعد در صفت عمارت گفته است:
زبس بدایع چون بوستان پر از انوار
ز بس جواهر چون آسمان پر از الوا.
و در اینجا سهو کرده، چه در این بیت ’انوا’ به نون باید خواند جمع نوء، بفتح نون که بعربی منازل قمر را گویند و عرب بدان استدلال بر باریدن باران کنند و بدان اهتمام دارند و در ’قاموس’ نوء بمعنی ستاره آمده است. (از فرهنگ رشیدی) (از انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ لِ)
لقب بسام بن قیس بن مسعود شیبانی است. (المرصع)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ تِ)
جمع واژۀ الّتی. رجوع به اقرب الموارد و التی شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ)
مثنای الذی یا اللذی بحذف نون. رجوع به اقرب الموارد و الذی شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ)
تثنیۀ الّتی. رجوع به اللتان و اقرب الموارد ذیل ’لتی’ شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از الوا
تصویر الوا
صمغی است بسیار تلخ صبر زرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التوا
تصویر التوا
در پیچیدن پیچ خوردن پیچیده شدن، پیچیدگی پیچش خمیدگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مختلف اللوان
تصویر مختلف اللوان
یوترنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از نفس اللوامه
تصویر نفس اللوامه
نفس لوامه در فارسی روان نکوهنده نفس لوامه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الوا
تصویر الوا
صمغی است بسیار تلخ، صبر زرد
فرهنگ فارسی معین
نی، نی لبک چوپانی
فرهنگ گویش مازندرانی
تعویق
دیکشنری اردو به فارسی