جدول جو
جدول جو

معنی اللهیار - جستجوی لغت در جدول جو

اللهیار
(پسرانه)
الله (عربی) + یار (فارسی) آنکه خداوند یار ویاور اوست
تصویری از اللهیار
تصویر اللهیار
فرهنگ نامهای ایرانی
اللهیار
دوست خدا، کسی که خدا یار و مددکار اوست
تصویری از اللهیار
تصویر اللهیار
فرهنگ فارسی عمید
اللهیار
(اَلْ لاه)
یعنی دوست خدا. نامی از نامهای مردان
لغت نامه دهخدا
اللهیار
(اَلْ لاه)
دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند در 25هزارگزی جنوب خاورخوسف، در دامنه واقع و معتدل است. سکنۀ آن 5 تن شیعۀ فارسی زبانند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الهیات
تصویر الهیات
علم شناخت خداوند و ادیان به ویژه ادیان آسمانی، مسائل و مباحث مربوط به خدا
فرهنگ فارسی عمید
(اَلْ لاه)
دهی است از دهستان اسفندآباد بخش قروۀ شهرستان سنندج، در 20 هزارگزی شمال خاوری قروه و 60 هزارگزی شمال باختری باباگرگر. جلگه و سردسیر است. سکنۀ آن 50 تن شیعه اند و بترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه، و محصول آن غلات و لبنیات، و شغل مردم زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد، و در تابستان از طریق باباگرگر اتومبیل میتوان برد. صنایع دستی زنان قالیچه، جاجیم و گلیم بافی است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 5)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لاه)
دهی است از دهستان خروسلو بخش گرمی شهرستان اردبیل در 27 هزارگزی باختر گرمی و ده هزارگزی شوسۀ گرمی - اردبیل. کوهستانی و گرمسیر است. سکنۀ آن 88 تن هستند که مذهب تشیع دارند و بترکی سخن میگویند. آب آن از چشمه، و محصول آن غلات و حبوبات، و شغل مردم زراعت و گله داری است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لاه)
صورت غلط اللهیار. رجوع به اللهیار شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لا)
دهی است از دهستان مزرج بخش حومه شهرستان قوچان، در 38 هزارگزی شمال خاوری قوچان و 35 هزارگزی خاور شوسۀ عمومی قوچان به باجگیران. کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 254 تن شیعه هستند و بترکی و کردی سخن میگویند. آب آن از رود اترک، و محصول آن غلات و انگور، و شغل مردم زراعت، مالداری و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ ذَیْ یا نِ)
تثنیۀ اللّذیّا که مصغر الذی است. رجوع به اقرب الموارد و ’الذی’ شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ تَیْ یا نِ)
تثنیۀ اللّتیّا که مصغر التی است. رجوع به اقرب الموارد و اللتیا و التی شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ تَیْ یا)
جمع واژۀ اللتیا که مصغر التی است. رجوع به اقرب الموارد و التی و اللتیا شود
لغت نامه دهخدا
خداشناسی جمع الهیه. آنچه مربوط به (اله) باشد، حکمت الهی (بمعنی اعم) حکمت مابعد الطبیعه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
اللّاهوت
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
Divinity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
divinité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
божественность
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
दिव्यता
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
الہیات
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
ধর্মীয়তা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
umungu
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
ilahiyat
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
신성
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
神性
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
אלוהות
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
ศาสนศาสตร์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
ketuhanan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
Göttlichkeit
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
goddelijkheid
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
divinidad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
divinità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
divindade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
神性
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
божественність
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از الهیات
تصویر الهیات
boskość
دیکشنری فارسی به لهستانی