جدول جو
جدول جو

معنی اللتیان - جستجوی لغت در جدول جو

اللتیان
(اَلْ لَ تَیْ یا نِ)
تثنیۀ اللّتیّا که مصغر التی است. رجوع به اقرب الموارد و اللتیا و التی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اللهیار
تصویر اللهیار
(پسرانه)
الله (عربی) + یار (فارسی) آنکه خداوند یار ویاور اوست
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اللهیار
تصویر اللهیار
دوست خدا، کسی که خدا یار و مددکار اوست
فرهنگ فارسی عمید
یکی از چهار طایفه که در فارس و خوزستان ساکن بودند و در زمان مادها از طریق راهزنی میزیستند. شاهان پارس راضی شده بودند به آنان باج دهند. رجوع به تاریخ کرد ص 163 شود
لغت نامه دهخدا
(عُ لَ)
نام طایفه ای از صوفیه است. (یادداشت مرحوم دهخدا) : یکی رادیدم که چون مرغ می پرید، چون با او رسیدم گفتم صحبت عزلتیان را چون گذاشتی. (انیس الطالبین بخاری). جماعتی از عزلتیان به عبادت حضرت ایشان آمدند. (انیس الطالبین ص 157). به چه سبب از میان عزلتیان جدا شده ای. (انیس الطالبین ص 164). نقل کردند از برکهالزمان قطب عزلتیان عبدالقدوس الوهاب. (انیس الطالبین ص 227)
لغت نامه دهخدا
(ظُ مَ)
کنایه از بت پرستان و مخالفان مذهب حق باشد و طائفۀ ثنویان که نور و ظلمت را خداگویند و خالق خیر و شر نامند. (آنندراج) (برهان)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ ذَیْ یا نِ)
تثنیۀ اللّذیّا که مصغر الذی است. رجوع به اقرب الموارد و ’الذی’ شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لا)
دهی است از دهستان مزرج بخش حومه شهرستان قوچان، در 38 هزارگزی شمال خاوری قوچان و 35 هزارگزی خاور شوسۀ عمومی قوچان به باجگیران. کوهستانی و معتدل است. سکنۀ آن 254 تن شیعه هستند و بترکی و کردی سخن میگویند. آب آن از رود اترک، و محصول آن غلات و انگور، و شغل مردم زراعت، مالداری و قالیچه بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لاه)
دهی است از دهستان گل فریز بخش خوسف شهرستان بیرجند در 25هزارگزی جنوب خاورخوسف، در دامنه واقع و معتدل است. سکنۀ آن 5 تن شیعۀ فارسی زبانند. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لاه)
یعنی دوست خدا. نامی از نامهای مردان
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
اسماعیلیه و پیروان حسن صباح را گویند بمناسبت قلعۀ الموت که درتصرف آنان بود. رجوع به الموت و ’اسماعیلیه’ شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ ذَیْ یو)
جمع واژۀ اللذیا که مصغر الذی است. رجوع به اقرب الموارد و ’الذی’ شود
لغت نامه دهخدا
(خَلْ وَ)
جمع واژۀ خلوتی. منزوی ها. عزلت نشینان. عزلت گزینان:
خلوتیان هر کجا مجلس خاصی کنید
ترک ادب باشد ار دردسر آرد خمار.
خاقانی.
تا همه خلوتیان جام صبوحی گیرند
چنگ صبحی بدر پیر مناجات بریم.
حافظ.
افشای راز خلوتیان خواست کرد شمع.
حافظ.
مست بگذشتی و از خلوتیان ملکوت
بتماشای تو آشوب قیامت برخاست.
حافظ
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ / لُ تَیْ یا)
مصغر الّتی. رجوع به اقرب الموارد و التی شود.
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ تَ نِ)
آن دو مؤنث که. (ترجمان علامۀ تهذیب عادل). تثنیۀ التی در حال نصب و جر. آن دو زن که. رجوع به التی و الذی شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ نِ / اَلْ لَتانْ نِ)
آن دو مؤنث که. (ترجمان علامۀ تهذیب عادل). تثنیۀ الّتی در حال رفع. آن دو زن که. رجوع به التی و اقرب الموارد ذیل ’لتی’ شود
لغت نامه دهخدا
(اَلْ لَ تَیْ یا)
جمع واژۀ اللتیا که مصغر التی است. رجوع به اقرب الموارد و التی و اللتیا شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از التبان
تصویر التبان
شیر مکیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التیاث
تصویر التیاث
درآمیختن، درنگی کردن، فربه شدن، بند کردن، توانا شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التیاح
تصویر التیاح
تشنگی، دمیدن ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التیاط
تصویر التیاط
پسر خواندن پسر خواندگی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التیاظ
تصویر التیاظ
دشوار گشتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التیاع
تصویر التیاع
سوزش دل، آرزومندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التیاق
تصویر التیاق
دوستی ناب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التیام
تصویر التیام
بهم پیوند زدن، سازگاری میان دوچیز، بهبودی یافتن زخم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اللذین
تصویر اللذین
آن دو مذکر که
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التعان
تصویر التعان
بسولیدن (لعنت کردن) نفرین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
آن دو مذکر که (ترجمان القران ترتیب عادل ص 13) صیقه تثنیه مذکر (اسم موصول) در حالت رفعی و اللذین در حالت نصبی و جری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ظلمتیان
تصویر ظلمتیان
تاریگرایان، پیروان مانی که خدای تار را باور داشتند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعتیان
تصویر اعتیان
ابیشه گری (ابیشه جاسوس)، گزیده خریدن، پسادستی (نسیه خریدن)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختیان
تصویر اختیان
دشمنیاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اللتین
تصویر اللتین
آن دو مونث که
فرهنگ لغت هوشیار
آن دو مونث که (ترجمان القران ترتیب عادل ص 13) صیغه تثنیه مونث (اسم موصول) در حالت رفعی واللتین در حالت نصبی و جری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتیان
تصویر اکتیان
بودن، هست شدن، اندوهزدگی
فرهنگ لغت هوشیار
از دهستان چلاو آمل
فرهنگ گویش مازندرانی