به هم پیوستن و سر به هم آوردن و بهبود یافتن زخم، به هم پیوند دادن، سازش دادن، سازگاری میان دو چیز التیام یافتن: سر به هم آوردن زخم، علاج شدن، بهبود یافتن
به هم پیوستن و سر به هم آوردن و بهبود یافتن زخم، به هم پیوند دادن، سازش دادن، سازگاری میان دو چیز التیام یافتن: سر به هم آوردن زخم، علاج شدن، بهبود یافتن
شهری است قدیمی در ایتالیا بر مصب تیبره. در قرن 4 قبل از میلاد برای حفاظت رم ساخته شد و بندرگاه رم گردید. پس از قرن سوم میلادی رو به انحطاط گذاشت. (دایرهالمعارف فارسی)
شهری است قدیمی در ایتالیا بر مصب تیبره. در قرن 4 قبل از میلاد برای حفاظت رم ساخته شد و بندرگاه رم گردید. پس از قرن سوم میلادی رو به انحطاط گذاشت. (دایرهالمعارف فارسی)
تشنه شدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، سپردن کار را بخدای. (منتهی الارب). انداختن کار خود را بر خدا. (غیاث اللغات) ، نگاه داشتن. (منتهی الارب). نگاه داشتن از بدی. (غیاث اللغات) ، واگذاشتن دهقان و زمیندار ملک خود را به یکی از نزدیکان خلیفه، تا اجحاف عمال خراج را بکاهد. جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلامی آرد: از علل فراوانی ضیاع خلفا و رجال دولت، الجاء مردمانست ضیاع و زمینهای مشجر خود را به خویشاوندان یا عمال خلیفه، تا از خراج گزاف مصون مانند. و آن چنان بود که زمیندار از یکی از اینان رخصت می طلبید تا ضیاع خود را بنام او کند و صاحب ضیاع مزارع وی میشد و بدین نهج در دفاتر دیوانی ثبت میگشت سپس بمرور ایام این ضیاع ملک کسی میشد که بنام او ثبت شده بود. (تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 2 ص 130)
تشنه شدن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) ، سپردن کار را بخدای. (منتهی الارب). انداختن کار خود را بر خدا. (غیاث اللغات) ، نگاه داشتن. (منتهی الارب). نگاه داشتن از بدی. (غیاث اللغات) ، واگذاشتن دهقان و زمیندار ملک خود را به یکی از نزدیکان خلیفه، تا اجحاف عمال خراج را بکاهد. جرجی زیدان در تاریخ تمدن اسلامی آرد: از علل فراوانی ضیاع خلفا و رجال دولت، الجاء مردمانست ضیاع و زمینهای مشجر خود را به خویشاوندان یا عمال خلیفه، تا از خراج گزاف مصون مانند. و آن چنان بود که زمیندار از یکی از اینان رخصت می طلبید تا ضیاع خود را بنام او کند و صاحب ضیاع مُزارع وی میشد و بدین نهج در دفاتر دیوانی ثبت میگشت سپس بمرور ایام این ضیاع ملک کسی میشد که بنام او ثبت شده بود. (تاریخ تمدن اسلامی جرجی زیدان ج 2 ص 130)
سوختن دل از عشق و اندوه. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). سوزش دل از عشق. (غیاث اللغات). اندوه: و امداد التیاع و ارتیاع در ضمایر متمکن گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 393)
سوختن دل از عشق و اندوه. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی). سوزش دل از عشق. (غیاث اللغات). اندوه: و امداد التیاع و ارتیاع در ضمایر متمکن گشت. (ترجمه تاریخ یمینی چ تهران ص 393)
دوستی راست و خالص کردن با کسی چندانکه بچسبد وی را، داغ کردن به داغ لجام. (منتهی الارب). داغ کردن شتر با لجام، و لجام داغ ونشانۀ شتر است. (از اقرب الموارد) ، تا دهان رسیدن آب. (منتهی الارب) (قطر المحیط) ، الجام از حاجت کسی، بازداشتن او، یقال: تکلم فألجمته والقمته الحجر. (لسان العرب از ذیل اقرب الموارد) ، چوب نهادن در سوراخ (قلاب) دیگ تا بدان دیگ را از جا بردارند. (از اقرب الموارد)
دوستی راست و خالص کردن با کسی چندانکه بچسبد وی را، داغ کردن به داغ لجام. (منتهی الارب). داغ کردن شتر با لجام، و لِجام داغ ونشانۀ شتر است. (از اقرب الموارد) ، تا دهان رسیدن آب. (منتهی الارب) (قطر المحیط) ، الجام از حاجت کسی، بازداشتن او، یقال: تکلم فألجمته والقمته الحجر. (لسان العرب از ذیل اقرب الموارد) ، چوب نهادن در سوراخ (قلاب) دیگ تا بدان دیگ را از جا بردارند. (از اقرب الموارد)
از ’ل ٔم’، التآم. کفشیر گرفتن زخم و به و استوار گردیدن آن. (منتهی الارب). بیکدیگر پیوسته شدن و بهم آمدن و به شدن زخم. (غیاث اللغات). پیوسته شدن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی). فراهم آمدن جراحت. (مؤیدالفضلا) : خود بر دلم جراحت مرگ رشید بود از مرگ شیخ رفت جراحت ز التیام. خاقانی. زخم دلم دهان شکایت گشوده است یابد مگر بمرهم لطف تو التیام. ظهوری (از آنندراج).
از ’ل وم’، نکوهیده شدن.
از ’ل ٔم’، التآم. کفشیر گرفتن زخم و به و استوار گردیدن آن. (منتهی الارب). بیکدیگر پیوسته شدن و بهم آمدن و به شدن زخم. (غیاث اللغات). پیوسته شدن با یکدیگر. (تاج المصادر بیهقی). فراهم آمدن جراحت. (مؤیدالفضلا) : خود بر دلم جراحت مرگ رشید بود از مرگ شیخ رفت جراحت ز التیام. خاقانی. زخم دلم دهان شکایت گشوده است یابد مگر بمرهم لطف تو التیام. ظهوری (از آنندراج).
ایماتیا. اماتی. نام سرزمینی بود از مقدونیۀقدیمی، عبارت از قسمت شمال غربی قطعۀ مزبور، و مرکزش اوسه نام داشت و در محل مقدونیۀ حالیه واقع شده بود. گاهی این اسم به تمام قطعۀ مقدونیه نیز اطلاق میشود. این کلمه در زبان آرناودی (آلبانی) معنی ’خطۀبزرگ’ میدهد و اینان از نظر جنسیت نژادی با اهالی ایلیریا خویشاوندی داشتند، و از این رو معلوم میشود که اهالی مقدونیۀ قدیم وسعت آفاق و طول و عرض صحاری و عرصات میهن خویش را منظور نظر قرار داده به این نامش خوانده اند و ناحیۀ ماط واقع در آلبانی نیز از حیث اشتقاق با این کلمه مناسبتی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). مرکز اماتی حالیه، برویا و سکنۀ آن 96400 تن است. (لاروس بزرگ)
ایماتیا. اماتی. نام سرزمینی بود از مقدونیۀقدیمی، عبارت از قسمت شمال غربی قطعۀ مزبور، و مرکزش اوسه نام داشت و در محل مقدونیۀ حالیه واقع شده بود. گاهی این اسم به تمام قطعۀ مقدونیه نیز اطلاق میشود. این کلمه در زبان آرناودی (آلبانی) معنی ’خطۀبزرگ’ میدهد و اینان از نظر جنسیت نژادی با اهالی ایلیریا خویشاوندی داشتند، و از این رو معلوم میشود که اهالی مقدونیۀ قدیم وسعت آفاق و طول و عرض صحاری و عرصات میهن خویش را منظور نظر قرار داده به این نامش خوانده اند و ناحیۀ ماط واقع در آلبانی نیز از حیث اشتقاق با این کلمه مناسبتی دارد. (از قاموس الاعلام ترکی ج 2). مرکز اماتی حالیه، برویا و سکنۀ آن 96400 تن است. (لاروس بزرگ)