جدول جو
جدول جو

معنی القصه - جستجوی لغت در جدول جو

القصه
در مقام اختصار کلام به کار می رود، الغرض، الحاصل، باری، خلاصه، برای مثال القصه چو قصه این چنین است / پندار که سرکه انگبین است (نظامی۳ - ۵۰۰)
تصویری از القصه
تصویر القصه
فرهنگ فارسی عمید
القصه
(نَ ظَ اَ کَ دَ)
القصه. رمزاست از الی آخرالقصه، یعنی تا آخر داستان. الحکایه.
لغت نامه دهخدا
القصه
در موقع اختصار، الحاصل
تصویری از القصه
تصویر القصه
فرهنگ لغت هوشیار
القصه
((اَ قِ صِّ))
خلاصه
تصویری از القصه
تصویر القصه
فرهنگ فارسی معین
القصه
خلاصه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از مع القصه
تصویر مع القصه
القصه، باری
فرهنگ فارسی عمید
از ’ل وص’، گردانیدن چیزی را بر آنچه میخواست. (منتهی الارب). از ’ل ی ص’. (تاج المصادر بیهقی)
از ’ل ی ص’، خمانیدن چیزی را یا جنبانیدن چیزی را جهت برکندن.
لغت نامه دهخدا
(اُ قی یَ)
احجیه است در وزن و معنی. (از منتهی الارب). چیستان و لغز. (آنندراج). معمی. مسائل دشواری که مطرح میشود. (از اقرب الموارد). بردک. (مهذب الاسماء). ج، الاقی ّ. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ صَ)
نام سورۀ بیست وهشتم از قرآن کریم. مکی است و 88 آیه دارد
لغت نامه دهخدا
(اَ قَ)
شهری است در اسپانیا بر ساحل رود شطووبر. (از الحلل السندسیه ج 1 ص 88). و رجوع به همین کتاب ص 78 و 88 و 308 و 346 و 425 و کلمه قصر شود
لغت نامه دهخدا
(اِ قَ)
گرگ ماده. (مهذب الاسماء) (منتهی الارب) (از اقرب الموارد). ج، الق. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). مادۀ گرگ. (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
(ذُلْ قَصْ صَ)
آبی است بنوطریف را بأجا و بعضی گویند کوهی است بسلمی از دو کوه طی نزدیک سقف و غضور و بعضی گفته اند موضعی است در راه ربذه و میان آن و مدینه بیست و چهار میل مسافت است. و موضعی است بین زباله و شقوق به دو میلی شقوق و ابن الاثیر در المرصع گوید: موضعی است در هشت فرسنگی مدینه و نصر گوید: در بیست و چهار میلی مدینه. (معجم البلدان). و رجوع به عقد الفرید ج 5 ص 23 شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از القیه
تصویر القیه
چیستان، دشواری ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از القصه بطولها
تصویر القصه بطولها
الحاصل خلاصه ملخص گفتار الغرض: القصه بطولها آن اراجیف گردی نکرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از علی القصه
تصویر علی القصه
باری باری بهر حال
فرهنگ لغت هوشیار
ساخته فارسی گویان باری القصه باری: مع القصه چندی ببودم مقیم برنج و براحت بامید و بیم. (بوستان. کلیات)
فرهنگ لغت هوشیار