جدول جو
جدول جو

معنی الساع - جستجوی لغت در جدول جو

الساع
(اِ)
دشمنی انداختن میان دو کس و برآغالیدن بر یکدیگر. (منتهی الارب) (آنندراج) (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
الساع
دشمنی انداختن
تصویری از الساع
تصویر الساع
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از السا
تصویر السا
(دخترانه)
نان خواه، دانه ای خوشبو که بر روی خمیر نان می پاشند و در درمان نیش عقرب مفید است
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از اتساع
تصویر اتساع
گشاد شدن، فراخ شدن، پهناور شدن، گشادگی، فراخی، در ادبیات در فن بدیع گفتن شعری که بتوان آن را به چند نوع معنی و تفسیر کرد مانند این بیت، برای مثال لبان لعل تو با هرکه در حدیث آید / به راستی که ز چشمش بیوفتد مرجان (سعدی۲ - ۶۶۴) . مصراع دوم را به دو صورت می توان تفسیر کرد، یکی اینکه مرجان از چشمش بیفتد (مرجان در نظرش خوار و پست شود)، دیگر اینکه از چشمش اشک خونین چون مرجان سرازیر شود، در پزشکی گشاد شدن هر یک از عروق و شریان ها، زیاد شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الساعه
تصویر الساعه
همین ساعت، همین دم، وقت حاضر، فوراً، بدون تاخیر
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
جمع واژۀ لطع. (اقرب الموارد). رجوع به لطع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ صَ)
توانگر شدن، (از ’و س ع’) (منتهی الارب) (المصادر زوزنی) (آنندراج) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 24)
لغت نامه دهخدا
(اَلْ)
جمع واژۀ لاع، بمعنی ناشکیبا و بیمار. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب). رجوع به لاع شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
ربودن. (تاج المصادر بیهقی). ربودن چیزی را. (منتهی الارب). ربودن چیزی و دزدیدن و بردن آن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گیاه لعاع رویانیدن زمین، و لعاع گیاهی است نازک در اول رستن. (از منتهی الارب) (از آنندراج) (از اقرب الموارد). رویانیدن. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فهمانیدن و آموزانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج).
- السام حجت کسی را، تلقین کردن و آموختن دلیل او را. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(اَ خَ)
عاریت دادن کسی را شترکره، تا بدان ناقۀ خود را دوشد، گویی زبان (لسان) شترکره را به او عاریت داده است. (از منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ سلع. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برچسبانیدن. (منتهی الارب). بچیزی وادوسانیدن. (مصادر زوزنی). بچیزی بادسانیدن. (تاج المصادر بیهقی). چسبانیدن. (از اقرب الموارد). الزاق. الصاق. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
گیاه برآوردن زمین و نو رستن گیاه. (منتهی الارب). نخستین گیاه رویانیدن زمین. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(سُ زَ)
نه شدن. (تاج المصادر). نه تن شدن.
لغت نامه دهخدا
(سُ / سِ فُ)
فراخ شدن. (تاج المصادر بیهقی). گشاد شدن (در تداول عامه).
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ تسع
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در باد شمال درآمدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). داخل شدن در نسع (= باد شمال). (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
(نَ)
دوال ساختن برای نعل. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(دِ رَ / رِ)
شکسته سر شدن. شکسته سر گردیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(نِگِ رِ تَ)
الاّن. اکنون. هم اکنون. فی الفور. همین حالا. هم الاّن. همین الاّن. بی درنگ و تأمل
لغت نامه دهخدا
(اَسْ سا عَ)
رستاخیز. رستخیز. روز قیامت. مأخوذ از قرآن کریم، آیات: و یوم تقوم الساعه (12/30) ، اقتربت الساعه. (1/54) و دهها آیۀ دیگر. و رجوع به ساعه شود، لغت ترکی است بمعنی بخش. (شرفنامۀ منیری). حصه و نصیب. (فرهنگ شعوری ج 1 ورق 146 ب). در فرهنگ مذکور شعوری هم بعنوان شاهد آمده است
لغت نامه دهخدا
تصویری از الساعه
تصویر الساعه
الان، اکنون، همین حالا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اتساع
تصویر اتساع
فراخ شدن، گشاد شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اسلاع
تصویر اسلاع
جمع سلع، مانندها، همزادان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشساع
تصویر اشساع
دوال کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از السان
تصویر السان
سخن رساندن، نامه رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از السام
تصویر السام
جستن به جست و جو برآمدن، چشانیدن، آموزاندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الساق
تصویر الساق
چسباندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انساع
تصویر انساع
جمع نسع، بادهای اپاختر (شمالی)، تنگ های ستوران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الساعه
تصویر الساعه
((اَ سّ عِ))
در ساعت، این ساعت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اتساع
تصویر اتساع
((اِ تِّ))
فراخ شدن، گشاد شدن، فراخی، وسعت، گنجایش، کثرت مال و ثروت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از الساعه
تصویر الساعه
هم اکنون، بی درنگ
فرهنگ واژه فارسی سره
بسط، سعه، فراخی، گسترش، گشادگی، وسع، ثروت، مکنت
متضاد: انقباض
فرهنگ واژه مترادف متضاد