جدول جو
جدول جو

معنی الخلق - جستجوی لغت در جدول جو

الخلق
قبای بلند که با لباس سنتی مردان مازندرانی تفاوت کلی داشت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ناقص الخلقه
تصویر ناقص الخلقه
آنکه در بدنش نقصی مادرزادی باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از عجیب الخلقه
تصویر عجیب الخلقه
با اندامی شگفت انگیز یا ناقص
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از غمرالخلق
تصویر غمرالخلق
مرد خوش خو و سخی
فرهنگ فارسی عمید
(نَ هُلْ / نَ زِ هُلْ خُ لُ / خُ)
نازه النفس. (از اقرب الموارد). مرد پاک سرشت پرهیزکار که تنها باشد و به ذات و مال خود مخالطت سرای ها نکند و سرای و مال خود از شرکت دیگران نیالاید. (منتهی الارب) (آنندراج). مرد پاک سرشت پرهیزگار که نه خود و نه مال او داخل خانه دیگران نشود و مال خانه خود را از لوث دیگران نیالاید. (ناظم الاطباء). مرد عفیف و بزرگوارکه تنها به سر برد و به خانه دیگران نرود و مال خود را با مال غیر مخلوط ننماید. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(غَ رُلْ خُ)
مرد بسیاراحسان. سخی. (منتهی الارب) (آنندراج). خوشخوی. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
ابن زکریا الخلقانی مکنی به ابوزیاد. محدث است
لغت نامه دهخدا
اسماعیل بن زکریا الخلقانی. محدث است. با استفاده از علم حدیث، محدثان در تاریخ اسلام به تدریج قواعدی برای بررسی صحت روایت ها تدوین کردند. این افراد به عنوان نگهبانان سنت نبوی، همواره در تلاش بودند تا احادیث پیامبر اسلام و اهل بیت را با دقت تمام از تحریف های احتمالی محافظت کنند. وجود این محدثان باعث شد که منابع حدیثی معتبر همچون ’صحیح بخاری’ و ’صحیح مسلم’ به منابعی معتبر در دنیای اسلام تبدیل شوند.
لغت نامه دهخدا
(سِ عُلْ خُ)
واسعالذراع. خوشخو. فراخ خو. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قِ صُلْ خِ قَ)
ناقص العضو. ناقص خلقت. آنکه در خلقتش نقصی و عیبی باشد. که همه اعضای بدنش سالم و کامل و طبیعی نباشد. که در اندام کم و کسری داشته باشد. که معیوب و ناقص آفریده شده باشد
لغت نامه دهخدا
(اَ لُ)
کلمه ترکی است بمعنی پوشاک معروف که زیر قبا پوشند. (از غیاث اللغات) (از آنندراج). در تداول مردم آذربایجان ارخالق یا آرخالق لباسی که از زیر پوشند برای دفع سرما، و به بچه نیز پوشانند. در تداول مردم گناباد خراسان ارخارق نوعی جبه است. و رجوع به ارخالق شود
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
خوش خلق.
لغت نامه دهخدا
تصویری از حسن الخلق
تصویر حسن الخلق
نیکخو خوش اخلاق: (صاحب عالم عادل حسن الخلق حسین آنکه در عرصه گیتی است نظیرش مفقود) (سعدی. کلیات) نیکخویی خوش اخلاقی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سهل الخلق
تصویر سهل الخلق
نرمخوی خوشرفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جافی الخلق
تصویر جافی الخلق
تند خوی
فرهنگ لغت هوشیار
نرمخوی نرم خوی: اما طبیب باید که رقیق الخلق حکیم النفس جید الحدس باشد
فرهنگ لغت هوشیار
ترکی پنبه دوخته تنزیب کپنک بهتر از اطلس سقرلاط است در بر مردم خدا کپنک (بابا کوهی) نیم تنه زنان ارخالق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عالم الخلق
تصویر عالم الخلق
عالم خلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از غمر الخلق
تصویر غمر الخلق
نرمخوی خوشخوی خوشخوی، بسیار سخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقص الخلقه
تصویر ناقص الخلقه
پشتلنگ دشافرید آنکه در بدنش نقصی باشد
فرهنگ لغت هوشیار
پسندیده خوی پسندیده خوی: پس منجم باید که مردی بود زکی النفس زکی الخلق رضی الخلق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخلق
تصویر اخلق
خوشخوتر نیک رفتارتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از عجیب الخلقه
تصویر عجیب الخلقه
شگفت آفرینش: حیوانی عجیب الخلقه دیدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ناقص الخلقه
تصویر ناقص الخلقه
((قِ))
کنایه از آن که دارای نقص مادرزادی باشد
فرهنگ فارسی معین
((اَ خَ لُ))
نیم تنه ای که مردان و زنان می پوشیدند و لای رویه و آستر آن پنبه قرار می دادند، ارخالق
فرهنگ فارسی معین
عقب افتاده، معلول، ناقص اندام، ناقص عضو
فرهنگ واژه مترادف متضاد