جدول جو
جدول جو

معنی التبان - جستجوی لغت در جدول جو

التبان
(اِحْ)
شیر خود را خود مکیدن. (منتهی الارب). ارتضاع. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
التبان
شیر مکیدن
تصویری از التبان
تصویر التبان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از غلتبان
تصویر غلتبان
غلتک
دیوث، زن به مزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از قلتبان
تصویر قلتبان
غلتبان، غلتک، دیوث، زن به مزد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از التباس
تصویر التباس
مشتبه شدن، درهم آمیختگی
فرهنگ فارسی عمید
(اِ وی)
درهم آمیخته شدن کار. (منتهی الارب). آمیخته شدن. (تاج المصادر بیهقی). التباس. اختلاط، درهم پیچیدن گیاه. (منتهی الارب). بهم درشدن گیاه. (تاج المصادر بیهقی)
لغت نامه دهخدا
(شَ وَ)
بددل یافتن.
لغت نامه دهخدا
(اِ وِ وا / اِ وِوْ وا)
پوشیدن کار بر کسی. (منتهی الارب). پوشیده و شوریده شدن کار. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی). اشتباه. اختلاط. التباک:
همچنان کاین ظالم حق ناشناس
بهر گاوی کرد چندین التباس.
مولوی.
گفت آن تأویل باشد یا قیاس
در صریح امر کم جو التباس.
مولوی، سخت گردیدن جنگ. (مصادر زوزنی)
لغت نامه دهخدا
(اِ وی)
دست و پای بر زمین زدن شتر در رفتار. (منتهی الارب). سخت بدویدن اشتر. (تاج المصادر بیهقی) ، نان تر خوردن کودک. (منتهی الارب). نان خیسانده خوردن
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
لعنت کردن بر خود. (اقرب الموارد). بر یکدیگر لعنت خواندن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در بغل پنهان کردن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). چیزی را زیر بغل پنهان کردن. (از اقرب الموارد) ، آتش نادادن آتش زنه. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). روشن ناشدن آتش زنه: اغتلث الزند لم یور. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اُ عُ)
مرد بسیار بازیگر. (منتهی الارب). آنکه بسیار بازی کند. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِحْ)
باشیر و بسیارشیر شدن قوم.
لغت نامه دهخدا
(کَ)
بر وزن و معنی غلتبان است که مردم بی حمیت و دیوث باشد و معرب آن قلطبان و قرطبان است. (برهان) (از آنندراج). قلطبان. دیوث. زن جلب. غلتبان. (ناظم الاطباء). زن جلب و دیوث. (منتهی الارب). تبدیل غلتبان است و باکاف فارسی اصح است. (انجمن آرا). قرتبان. قلتبان. بی حمیت. دیوث. زن جلب. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به قرتبان و قلتبان و قرطبان و قلطبان شود
لغت نامه دهخدا
(اِ وِ)
فله خوردن بچه. (منتهی الارب). فله خوردن بچۀ گوسفند. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ)
نام شهری است به مسافت دو مرحله تا غزنین و بین غزنین و کابل است. (معجم البلدان). و رجوع به مرآت البلدان ج 1 ص 92 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ لبن. رجوع به لبن شود
لغت نامه دهخدا
(سَ)
تبّان پوشیدن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ تبن
لغت نامه دهخدا
(اِ وِ)
در یکدیگر درآمدن.
لغت نامه دهخدا
تصویری از البان
تصویر البان
جمع لبن، شیری ها: آن چه از شیر ساخته و پدید آید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتنان
تصویر اجتنان
پوشیده شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلتبان
تصویر کلتبان
بی حمیت دیوث زن جلب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قلتبان
تصویر قلتبان
نادرست نویسی غلتبان کلتبان جافکش کاکش، غرچه
فرهنگ لغت هوشیار
سنگی بشکل استوانه قریب نیم گز که آن را بر سطح بام غلتانند غلتک، بی حمیت دیوث
فرهنگ لغت هوشیار
پوشیده کاری نهان کاری، درهم آمیختگی، شوریده کاری، دشواری کار در شوریدن، در هم آمیختن، پوشیده شدن، پوشیدن کار بر کسی، پوشیدگی نهفتگی، در هم آمیختگی، جمع التباسات
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التباک
تصویر التباک
در آمیختن کارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از التعان
تصویر التعان
بسولیدن (لعنت کردن) نفرین کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اجتبار
تصویر اجتبار
شکسته بندی، توانگر کردن، توانگر شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلتبان
تصویر کلتبان
((کَ تَ))
دیوث، بی غیرت، قلتبان، قواد، قرت
فرهنگ فارسی معین
تصویری از قلتبان
تصویر قلتبان
((قَ))
دیوث، بی غیرت، قواد، قرت، کلتبان
فرهنگ فارسی معین
((غَ لْ تَ))
سنگی به شکل استوانه که آن را روی بام های کاهگلی می غلتاندند تا کاهگل سفت شود، مردی که آلت دست زنش باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از التباس
تصویر التباس
((اِ تِ))
درهم آمیختن، پوشیده شدن کار بر کسی، درهم آمیختگی
فرهنگ فارسی معین
پوشیدگی، شبهه، نهفتگی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
جاکش، دیوث، قرمساق، قواد
فرهنگ واژه مترادف متضاد