جدول جو
جدول جو

معنی البته - جستجوی لغت در جدول جو

البته
به طور قطع و یقین، همانا، هرآینه
تصویری از البته
تصویر البته
فرهنگ فارسی عمید
البته
(نَ وَ دَ)
در تداول گاهی بکسر باء (ا ب ت ت ) . مؤلف غیاث آرد: در اصل بته بود بمعنی قطع یعنی یکبار بریدن، الف و لام دروزائد آورند که عوض فعل عامل است. (غیاث اللغات). قطعاً. جزماً. مسلماً. هرآینه: و اما اندر ناحیت جنوب هیچ رود بزرگ را ذکر نیافتم البته مگر رودبجه را. (حدود العالم). درین وقت ملطفه ها رسید از منهیان بخارا که علی تیکن البته نمی آرامد. (تاریخ بیهقی). و اگر خردمندی بقلعه ای پناه گیرد و ثقت افزاید... البته بعیبی منسوب گردد. (کلیله و دمنه). البته فتوری بدیشان (موش ها) راه نمی یابد. (کلیله و دمنه).
سر که بر تیغ او برون آید
زان سر البته بوی خون آید.
نظامی.
این سراییست که البته خلل خواهد کرد
خنک آن قوم که دربند سرای دگرند.
سعدی.
لغت نامه دهخدا
البته
کلمه ای است که برای تاکید استعمال میشود، هرآینه
تصویری از البته
تصویر البته
فرهنگ لغت هوشیار
البته
((اَ بَ تِّ))
کلمه تأکید، به طور قطع
تصویری از البته
تصویر البته
فرهنگ فارسی معین
البته
اگرچه، چرا که نه
تصویری از البته
تصویر البته
فرهنگ واژه فارسی سره
البته
حتماً، حکماً، مسلماً، یقیناً
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از البسه
تصویر البسه
لباس، پوشاک، تن پوش، جامه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از البه
تصویر البه
البا، خوراکی که از دل و جگر خرد شده با روغن، پیاز داغ، رب و غیره درست می کنند، قلیه پوتی، حسره الملوک
فرهنگ فارسی عمید
(اُ تَ)
عطیۀ قلیل. (منتهی الارب) ، میل کردن، یقال التد عنه، ای زاغ. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ تِ)
ارمک. درختی است از گونۀ ریش بز، و در تپه های اطراف کرج دیده میشود. (درختان جنگلی ایران تألیف حبیب الله ثابتی ص 17). و رجوع به ارمک و ریش بز شود، بگل درگرفتن حوض را، برچسبیدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ لَ بَ)
جوشن چرمین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ)
گرسنگی. (منتهی الارب) (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اُ بَ / بِ)
طعامی است ترکان را که در آفتاب پزند. (از مؤیدالفضلا) :
دوش ترکانه مرا البه دلارام افتاد
معده سوخته ام در طمع خام افتاد.
بسحاق اطعمه
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ تَ/ اَ تَ)
لیله ابته و ابته، شبی گرم
لغت نامه دهخدا
(اَ بِتْ تَ)
جمع واژۀ بتات. توشه ها. رخت عروس و مسافر و مرده و امتعۀ خانه
لغت نامه دهخدا
(اَ بِ سَ)
جمع واژۀ لباس. (اقرب الموارد) (دهار). رجوع به لباس شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بازداشتن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شهر باستانی یونانی (فوسید) در کنار نهر سفیز. در این شهر بنای معبد اسقلبیوس و معبد می نرو کارنیا است. این شهر در کنار دو معبر کالیدروم واقع است و بعنوان کلید یونان مراقبت میشود. الاته غالباً در محاصره بوده است. در 480 قبل از میلاد خشایارشا آن را بتصرف درآورد و فیلیپ مقدونی در 330 قبل از میلاد پس از فتح کرونه آن را تصرف کرد. اعقاب اسکندر بر سر آن شهر بکشمکش برخاستند و غالباً فرمانروای آن تغییر میکرده است. رومیهابخاطر پاداش مقاومت اهالی که در محاصرۀ تاکسیلا از خود بروز دادند به این شهر استقلال دادند. (از قاموس الاعلام) (از لاروس بزرگ)
لغت نامه دهخدا
تصویری از ابته
تصویر ابته
توشه ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الته
تصویر الته
سوگند دروغ ارمک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از البه
تصویر البه
جمع لبیب خردمندان پرمغزان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از البسه
تصویر البسه
جامه ها، ج لباس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از البسه
تصویر البسه
((اَ بِ س ِ))
جمع لباس
فرهنگ فارسی معین
تصویری از البسه
تصویر البسه
پوشاک
فرهنگ واژه فارسی سره
درویش و بی کس و سربزیر
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دهکده ای در ناحیه کوهستان غربی از دهستان کلارستاق تنکابن
فرهنگ گویش مازندرانی