جدول جو
جدول جو

معنی الارزی - جستجوی لغت در جدول جو

الارزی
نوعی سبزی خوردو
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از انارشی
تصویر انارشی
آنارشی، هرج و مرج، بی نظمی، وضع جامعه ای که در آن دولت و قانون وجود نداشته باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پالاری
تصویر پالاری
شاه تیر سقف، تیر چوبی بزرگ و دراز و ستبری که در سقف به کار رفته، شاه تیر، بالار، پالار، بالاگر، حمّال، سرانداز، افرسب، فرسپ، داربام
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
این مرد در داستان بابلی بجای هوشنگ پیشدادی ایرانیان است که نخستین پادشاه بود و یا بجای کیومرث است که درشاهنامه نخستین خدیو خوانده شده است. (یسنا ص 95)
لغت نامه دهخدا
(بَ ءَ زا)
سخت و شدید: رجل بلأزی و ناقه بلأزی. (از اقرب الموارد از تاج). بلأزاه. و رجوع به بلأزاه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ رُزْزی)
فیلیپ. سیاستمدار ایتالیائی، مولد فلورانس. وی رقیب مدیسی بود (1488- 1538 میلادی) ، از این مصدر، مسترفق آمده بمعنی مبرز و مستراح. (دزی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ ابریز
لغت نامه دهخدا
یکی از دهستانهای بخش مرکزی شهرستان شاهی است، این دهستان در طول رود خانه تالار از شمال دهستان ’بالاتجن’ تا انتهای ’رکن کلا’ واقع است و از رود خانه تالار مشروب شود و محصول عمده آن برنج و کنف و پنبه و کنجد و نیشکر و غلات و صیفی است، این دهستان از 17 آبادی تشکیل شده و 4550 تن سکنه دارد، قراء مهم آن عبارتند از: بالارستم، قلزم کلا، سارزکلا و رکن کلا که خود از 17 آبادی تشکیل گردیده است، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)، رجوع بسفرنامۀ مازندران رابینو بخش انگلیسی ص 46 و 117 شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ افریز معرب، کرانهای دیوار بخشت فروگرفته. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
از ایلات اطراف اجارود در آذربایجان، عده آنان چهارصدخانوار است و در سنبلان، قشلاق مغان سکونت دارند و شغل آنان گله داری است. (جغرافیای سیاسی کیهان ص 107) ، برچسبانیدن، یقال: الاقه بنفسه، بخود چسبانید آن را. (مهذب الاسماء)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
هرج و مرج. بی نظمی.
لغت نامه دهخدا
(اَ)
به هندی قاقله راگویند. (فهرست مخزن الادویه). و رجوع به الاچی شود، خوی گیر ساختن زین را. (منتهی الارب). زین را نمدزین کردن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، خوی گیر بر ستور بستن. (منتهی الارب). نمدزین بر ستور بستن. (تاج المصادر بیهقی) ، در جوال درآوردن مشک. (منتهی الارب). مشک را در جوال خرد نهادن. (تاج المصادر بیهقی) ، سر فرودآوردن وقت درآمدن در خانه. (منتهی الارب) ، نگاه را بجانب سجده داشتن مصلی در نماز، چیزی را بچیزی چسبانیدن، کمیز و سرگین خشک شدن بر سرین ستور، جای گرفتن و اقامت نمودن. (منتهی الارب). مقیم شدن. (تاج المصادر بیهقی) (مصادر زوزنی) ، برچفسیدن به زمین، آمادۀ فربهی شدن شتران، پشم برآوردن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ رِعی ی)
منسوب است به اکارع یعنی خرید و فروش پاچه های چهارپایان. (از انساب سمعانی)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
بلندی. ارتفاع:
ای دیو دوان چرا نمی بینی
از جهل نشیب دهر از افرازی.
ناصرخسرو.
لغت نامه دهخدا
(اَ رِ)
منسوب است به اثارب. (سمعانی)
لغت نامه دهخدا
شه تیر و ستون بزرگ، (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
دهی است از دهستان کدکن پائین رخ بخش کدکن، شهرستان تربت حیدریه در 37هزارگزی شمال باختری کدکن و سر راه اتومبیل رو کدکن بشهر کهنه واقع شده است هوای آن معتدل و دارای 428 تن سکنه است، آب آنجا از قنات تأمین میشود، محصول آن پنبه، شغل اهالی زراعت، گله داری و کرباس بافی و راه آن مالرو و تابستان از شاه بخش میتوان اتومبیل برد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
پنج فرسخ میانه جنوب و مشرق فهلیان است، (فارسنامۀ ناصری گفتاردوم ص 304)
لغت نامه دهخدا
(اَ دَ)
دهی است از بخش حومه شهرستان قوچان با 189 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آن غلات است. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9) ، سرنگون آویخته، آرزو و حاجتمندی. (برهان قاطع). و رجوع به اندروا و اندرواج و اندروای شود
لغت نامه دهخدا
(قَ رِ زی ی)
نسبت است به قنارز. (از لباب الانساب). رجوع به قنارز شود
لغت نامه دهخدا
(رِ زی ی)
منسوب به لارز، دهی به طبرستان. (سمعانی ورق 594)
منسوب به لار. (سمعانی ورق 595)
لغت نامه دهخدا
تصویری از الاغچی
تصویر الاغچی
قاصدان پیکان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اباریز
تصویر اباریز
جمع برز، دیگ ابزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از همارزی
تصویر همارزی
برابری ارزش دو یا چندچیز هم نرخی
فرهنگ لغت هوشیار
در تازی نیامده نستوهی جنگاوری عمل مبارز جنگجویی: دیگری گفت: سبکتگین بمبارزی و مروت و سخاوت... از همه مقدم تر است
فرهنگ لغت هوشیار
گالری: جانکاس بجلو افتاده و رستم از عقبش روانه شد تا به گالاری بلوری که از سقفش آسمان و ستارگان بخوبی دیده میگشت رسیدند
فرهنگ لغت هوشیار
پیشتازی راهدانی عمل و شغل قلاوز، راهبری دلالت راه: لشکر تاتار بی تامل بقلاوزی طاغیان شیروانی از آب گذشته، مستحفظی اردو قراولی، جاسوسی خبر گیری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الاغجی
تصویر الاغجی
الاغچی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الداری
تصویر الداری
بویه فروش، کشتیبان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افاریز
تصویر افاریز
جمع افریز، یونانی به تازی رفته بر زین ها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پالاری
تصویر پالاری
ستون بزرگ شه تیر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سالاری
تصویر سالاری
مهتری، ریاست، پادشاهی، پیری، سالخوردگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از همارزی
تصویر همارزی
اکیوالانس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از سالاری
تصویر سالاری
حکومت
فرهنگ واژه فارسی سره
علف هرزی که در مزارع روید، روستایی از دهستان چهاردانگه شهریاری بهشهر
فرهنگ گویش مازندرانی
اشاره ای، نشان دهنده، اشاری
دیکشنری اردو به فارسی