جدول جو
جدول جو

معنی الاءه - جستجوی لغت در جدول جو

الاءه
(اَ ءَ)
یکی درخت الاء. رجوع به الاء شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از الاهه
تصویر الاهه
(دخترانه)
الهه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از الاجه
تصویر الاجه
الیجه، نوعی پارچۀ راه راه پشمی یا ابریشمی که با دست بافته می شود، الجه
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الاهه
تصویر الاهه
الهه، نیمه خدای مؤنث، ایزدبانو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از الاله
تصویر الاله
آلاله
شقایق، گیاهی شبیه خشخاش با برگ های بریده و گل های سرخ که در انتهای گلبرگ های آن لکۀ سیاهی وجود دارد، لالۀ نعمانی، آلاله، آذریون، شقایق النّعمان، آذرگون، لاله، شقایق نعمان، لالۀ حمرا، لالۀ سرخ
تیره ای از گیاهان دو لپه ای جداگلبرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
درخشانیدن شمشیر.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
برگردانیدن رنگ سر پستان. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
از ’ل وص’، گردانیدن چیزی را بر آنچه میخواست. (منتهی الارب). از ’ل ی ص’. (تاج المصادر بیهقی)
از ’ل ی ص’، خمانیدن چیزی را یا جنبانیدن چیزی را جهت برکندن.
لغت نامه دهخدا
(اَ شَ)
در لهجۀ افغانی فک.
- الاشۀ برین، فک اعلی.
- الاشۀ فرودین، فک اسفل
لغت نامه دهخدا
(اِ)
فراگرفتن و احاطه کردن. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
زادن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ چَ)
پارچه ای باشد مخططکه دورنگ باشد. (غیاث اللغات). رجوع به الاجه شود
لغت نامه دهخدا
(حَ ءَ)
زمین بسیاردرخت. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ جَ)
مؤلف دزی آرد: ترکی است بمعنی رنگارنگ. پارچۀ ابریشمی مخطط. در کتاب فرهنگ فرانسه - عربی تألیف الیوس بکتور چ 2 پاریس بسال 1864 XII 308 آمده: پارچه های ابریشمی و پنبه ای دو نوعند یکی را الاجا شامی و دیگری را الاجا هندی نامند. (دزی). و رجوع به الاچه شود
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
شهر باستانی یونانی (فوسید) در کنار نهر سفیز. در این شهر بنای معبد اسقلبیوس و معبد می نرو کارنیا است. این شهر در کنار دو معبر کالیدروم واقع است و بعنوان کلید یونان مراقبت میشود. الاته غالباً در محاصره بوده است. در 480 قبل از میلاد خشایارشا آن را بتصرف درآورد و فیلیپ مقدونی در 330 قبل از میلاد پس از فتح کرونه آن را تصرف کرد. اعقاب اسکندر بر سر آن شهر بکشمکش برخاستند و غالباً فرمانروای آن تغییر میکرده است. رومیهابخاطر پاداش مقاومت اهالی که در محاصرۀ تاکسیلا از خود بروز دادند به این شهر استقلال دادند. (از قاموس الاعلام) (از لاروس بزرگ)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
بازداشتن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
خداوند شتران تشنه شدن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
رمز است الی آخر الاّیه را
لغت نامه دهخدا
(اِتْ تِ)
بازگشتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع کردن. (ازاقرب الموارد) ، هلاک کردن. (مؤید الفضلاء) ، رفتن. (آنندراج) (مؤید الفضلاء) (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(غَ)
تهمت نهادن.
لغت نامه دهخدا
(حُ ءَ)
سرمه. (منتهی الارب) (آنندراج) ، پوست تنک که برخیزد از چرم بوقت دباغت. (از منتهی الارب) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(گُ)
اسائه. اسائت. بدی کردن با. (منتهی الارب) (صراح). بدی، مقابل احسان و نیکی: اساءه ادب:
چه اسائت ز من آمد که بدین تشنه دلی
بسوی مشرب احسان شدنم نگذارند.
خاقانی.
لغت نامه دهخدا
(نَ مَ شِ)
روشن شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) (ترجمان تهذیب عادل ص 14) (مؤید الفضلا).
لغت نامه دهخدا
(اِ)
یک دفعه جوشیدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
موضعی است و یاقوت گوید: گمان برم که در یمامه و یا در بطن الرمه است. (معجم البلدان) ، بانگ کردن شتران را و زجر کردن تا برگردند: اشاع بالابل. (منتهی الارب) ، آشکارا کردن. (غیاث). فاش و آشکار کردن خبر و جز آن: اشعته و اشعت به، ای اذعته و اظهرته. (منتهی الارب) : و هر راز که ثالثی در آن محرم نشود، هرآینه از اشاعت مصون ماند. (کلیله و دمنه). اشاعۀ فحشاء، پریشان و باربار انداختن شتر ماده بول را: اشاعت الناقه ببولها، اذا رمته متفرقاً. (منتهی الارب) ، پاشیدن. پراکنده کردن. (غیاث) : با آنچه ملک عادل انوشیروان کسری بن قباد را سعادت ذات... و اشاعت حلم... حاصل است می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد. (کلیله و دمنه)
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
یک اشاء. یکی خرمابن. (منتهی الارب). صغارالنخل. (معجم البلدان) ، دندان مالیدن به مسواک. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ ءَ)
نام زنی است جاهلیهاز مردم حضرموت و بدان منسوب است ’بنواشاءه’ و ایشان بطنی از قبایل یمن اند. (اعلام زرکلی ج 1 ص 118)
لغت نامه دهخدا
(کَ پَرْ وَ)
مضطر گردانیدن. (منتهی الارب) ، هلاک کردن. (منتهی الارب) (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی) ، باطل و تباه ساختن، جدا کردن گوشت را، پراکنده کردن. (منتهی الارب) ، بهلاک افکندن. فرا کشتن دادن. (تاج المصادر بیهقی) ، بکشتن پیش آوردن کسی را: اشاط دمه وبدمه، ای اذهبه او عمل فی هلاکه او عرضه للقتل. (منتهی الارب) ، کشتن شتر قمار را، صاحب سهم پسین شدن از شتر قمار. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ رَ)
رجوع به انأت شود
لغت نامه دهخدا
(اِ هََ)
الهه. ماه نو. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
تصویری از الاجه
تصویر الاجه
نوعی قماش شامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الاچه
تصویر الاچه
ترکی پارچه دو رنگ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الاکه
تصویر الاکه
فرستگی فرستاده شدن پیام رساندن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الامه
تصویر الامه
سرزنش کردن، در خور سرزنش بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از الاهه
تصویر الاهه
پرستش خدا
فرهنگ لغت هوشیار