بر وزن مه سیما نام دختر آدم علیه السلام است. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم) : حوا از آدم بار گرفت و پسری و دختری بیاورد پسر را قابیل نام کرد و دختر را اقلیما و سخت باجمال بود. (قصص الانبیاء ص 24). رجوع به اقلیمیا شود، پنهان شدن از بیم غریم یا از ترس سلطان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
بر وزن مه سیما نام دختر آدم علیه السلام است. (برهان) (آنندراج) (هفت قلزم) : حوا از آدم بار گرفت و پسری و دختری بیاورد پسر را قابیل نام کرد و دختر را اقلیما و سخت باجمال بود. (قصص الانبیاء ص 24). رجوع به اقلیمیا شود، پنهان شدن از بیم غریم یا از ترس سلطان. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
آنچه از گداختن طلا و نقره شبیه درد در ته ظرف می ماند یا مانند کف بالا می آید، برای مثال از این ریمن آید کرم؟ نی نیاید / ز ریم آهن اقلیمیایی نیابی (خاقانی - ۴۱۹)، ریزۀ سیم و زر
آنچه از گداختن طلا و نقره شبیه دُرد در تهِ ظرف می ماند یا مانند کف بالا می آید، برای مِثال از این ریمن آید کرم؟ نی نیاید / ز ریم آهن اقلیمیایی نیابی (خاقانی - ۴۱۹)، ریزۀ سیم و زر
مملکت، کشور، در علم جغرافیا ناحیه ای از کرۀ زمین که وضعیت آب و هوایی مشخصی داشته باشد، در علم جغرافیا وضعیت آب و هوایی هر ناحیه، در علم جغرافیا هر یک از هفت قسمت خشکی های عالم که طول بلندترین روز در هر کدام از آن ها با هم نیم ساعت اختلاف دارد
مملکت، کشور، در علم جغرافیا ناحیه ای از کرۀ زمین که وضعیت آب و هوایی مشخصی داشته باشد، در علم جغرافیا وضعیت آب و هوایی هر ناحیه، در علم جغرافیا هر یک از هفت قسمت خشکی های عالم که طول بلندترین روز در هر کدام از آن ها با هم نیم ساعت اختلاف دارد
نوعی نقش و نگار مرکب از خط های منحنی مارپیچ با شاخه های کوتاه و برگ و گل که در کتیبه ها و بعضی دیگر از کارهای نقاشی، کاشی کاری و گچ بری ترسیم می شود. بعضی محققان کلمۀ اسلیمی را همان کلمۀ «اسلامی» دانسته و گفته اند که از خط کوفی سرمشق گرفته شده، زیرا طرح های مختلف آن مشابهت بسیار با حروف کوفی درهم دارد
نوعی نقش و نگار مرکب از خط های منحنی مارپیچ با شاخه های کوتاه و برگ و گُل که در کتیبه ها و بعضی دیگر از کارهای نقاشی، کاشی کاری و گچ بری ترسیم می شود. بعضی محققان کلمۀ اسلیمی را همان کلمۀ «اسلامی» دانسته و گفته اند که از خط کوفی سرمشق گرفته شده، زیرا طرح های مختلف آن مشابهت بسیار با حروف کوفی درهم دارد
کوچ کردن و بی آرام گشتن و قرار نگرفتن بجایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بی آرام شدن. (مهذب الاسماء) ، جمع واژۀ قنوه، جمع واژۀ قنی ̍. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جمع واژۀ قنو. (منتهی الارب). رجوع به قنو و قنی شود
کوچ کردن و بی آرام گشتن و قرار نگرفتن بجایی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). بی آرام شدن. (مهذب الاسماء) ، جَمعِ واژۀ قِنوه، جَمعِ واژۀ قِنی ̍. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، جَمعِ واژۀ قُنو. (منتهی الارب). رجوع به قنو و قنی شود
جمع واژۀ اقلیم. (ناظم الاطباء) : کلید گنج اقالیم در خزینۀ اوست کسی بقوت بازوی خویش نگشاده ست. سعدی. - اقالیم سبعه، هفت کشور و آن هفت حصه از ربع مسکون است. قدما زمین را به هفت بخش کرده و هر یک را اقلیمی خوانده و هر اقلیمی منسوب به ستاره ای است. هند بزحل و چین بمشتری و ترک بمریخ و خراسان بشمس و ماوراءالنهر بزهره و روم به عطارد و بلخ به قمر. (مؤید الفضلاء). رجوع به اقلیم شود
جَمعِ واژۀ اقلیم. (ناظم الاطباء) : کلید گنج اقالیم در خزینۀ اوست کسی بقوت بازوی خویش نگشاده ست. سعدی. - اقالیم سبعه، هفت کشور و آن هفت حصه از ربع مسکون است. قدما زمین را به هفت بخش کرده و هر یک را اقلیمی خوانده و هر اقلیمی منسوب به ستاره ای است. هند بزحل و چین بمشتری و ترک بمریخ و خراسان بشمس و ماوراءالنهر بزهره و روم به عطارد و بلخ به قمر. (مؤید الفضلاء). رجوع به اقلیم شود
ابن نوقطرس بن برنیقس ریاضی دان و منجم و فیلسوف مشهور و متبحر در علم هندسه است که بصاحب جومطریا شهرت یافته و کتابی بهمین نام در هندسه تألیف کرده است که بزبان یونانی آنرا اسطروشیا خوانند و معنی آن اصول هندسه است. حکیمی است اصلا یونانی که در صور شام سکونت و به صنعت نجاری اشتغال داشت. وی تبحر فوق العاده ای در علم هندسه داشت. (اخبارالحکماء از معجم المطبوعات). اقلیدس بمعنی کلید هندسه است چه اقلی بزبان یونانی بمعنی کلید و دس بمعنی هندسه. اقلیدس را بکسر همزه و فتح دال نیز گفته اند. (از برهان). بعضی گویند اقلیدس بضم همزه نام مصنف کتاب است و بکسر همزه نام خود کتاب. (از حاشیۀ تجرید). وی در اسکندریه زندگانی میکرد ودر 323 قبل از میلاد متولد شد و در 283 قبل از میلاد وفات کرد. (ناظم الاطباء). از تألیفات او است: 1- کتاب اسطقسات در هندسه. (مفاتیح العلوم خوارزمی). 2- اقلیدس. کتابی است در حکمت و هندسه که بنام خود مؤلف مشهور شده است. (مؤید) (برهان) (آنندراج). 3- کتاب ظاهرات الفلک بتحریر خواجه نصیرالدین طوسی. (کشف الظنون). 4- کتاب المناظر بتحریر خواجه نصیرالدین طوسی مشتمل بر شصت وچهار شکل. (کشف الظنون). 5- کتاب المعطیات فی الهندسه بتعریب اسحاق و اصلاح ثابت و تحریر خواجه نصیرالدین طوسی مشتمل بر 95 شکل. (کشف الظنون) : گاه چون اشکال اقلیدس سر اندر سر کشد گاه چون خورشید رخشنده ضیاگستر شود. فرخی. همان اشکال اقلیدس که بنهاد ارسطالیس استاد سکندر. ناصرخسرو. در طناب خیمه ها بر گرد لشکرگاه حاج صدهزار اشکال اقلیدس ببرهان دیده اند. خاقانی. بوقت هندسه عبرت نمایی مجسطی دان اقلیدس گشایی. نظامی. ز نقاشی بمانی مژده داده برسامی در اقلیدس گشاده. نظامی. ز تشکیکش مجسطی سخت آسان ز تحریر وی اقلیدس هراسان. جامی. و رجوع به تتمۀ صوان الحکمه ص 77، 85، 119 و تاریخ علوم عقلی ص 104، و تاریخ الحکماء قفطی و عیون الانباء ص 15، 36، 201، 204، 211، 219و 245، 281، 316 و حبیب السیر 1:61 و فلسفه های بزرگ ص 52 و تاریخ گزیده ص 314 شود.
ابن نوقطرس بن برنیقس ریاضی دان و منجم و فیلسوف مشهور و متبحر در علم هندسه است که بصاحب جومطریا شهرت یافته و کتابی بهمین نام در هندسه تألیف کرده است که بزبان یونانی آنرا اسطروشیا خوانند و معنی آن اصول هندسه است. حکیمی است اصلا یونانی که در صور شام سکونت و به صنعت نجاری اشتغال داشت. وی تبحر فوق العاده ای در علم هندسه داشت. (اخبارالحکماء از معجم المطبوعات). اقلیدس بمعنی کلید هندسه است چه اقلی بزبان یونانی بمعنی کلید و دس بمعنی هندسه. اقلیدس را بکسر همزه و فتح دال نیز گفته اند. (از برهان). بعضی گویند اقلیدس بضم همزه نام مصنف کتاب است و بکسر همزه نام خود کتاب. (از حاشیۀ تجرید). وی در اسکندریه زندگانی میکرد ودر 323 قبل از میلاد متولد شد و در 283 قبل از میلاد وفات کرد. (ناظم الاطباء). از تألیفات او است: 1- کتاب اسطقسات در هندسه. (مفاتیح العلوم خوارزمی). 2- اقلیدس. کتابی است در حکمت و هندسه که بنام خود مؤلف مشهور شده است. (مؤید) (برهان) (آنندراج). 3- کتاب ظاهرات الفلک بتحریر خواجه نصیرالدین طوسی. (کشف الظنون). 4- کتاب المناظر بتحریر خواجه نصیرالدین طوسی مشتمل بر شصت وچهار شکل. (کشف الظنون). 5- کتاب المعطیات فی الهندسه بتعریب اسحاق و اصلاح ثابت و تحریر خواجه نصیرالدین طوسی مشتمل بر 95 شکل. (کشف الظنون) : گاه چون اشکال اقلیدس سر اندر سر کشد گاه چون خورشید رخشنده ضیاگستر شود. فرخی. همان اشکال اقلیدس که بنهاد ارسطالیس استاد سکندر. ناصرخسرو. در طناب خیمه ها بر گرد لشکرگاه حاج صدهزار اشکال اقلیدس ببرهان دیده اند. خاقانی. بوقت هندسه عبرت نمایی مجسطی دان اقلیدس گشایی. نظامی. ز نقاشی بمانی مژده داده برسامی در اقلیدس گشاده. نظامی. ز تشکیکش مجسطی سخت آسان ز تحریر وی اقلیدس هراسان. جامی. و رجوع به تتمۀ صوان الحکمه ص 77، 85، 119 و تاریخ علوم عقلی ص 104، و تاریخ الحکماء قفطی و عیون الانباء ص 15، 36، 201، 204، 211، 219و 245، 281، 316 و حبیب السیر 1:61 و فلسفه های بزرگ ص 52 و تاریخ گزیده ص 314 شود.
خلطی باشد که بعد از گداختن طلا و نقره و دیگر فلزات در خلاص میماند و آن به انواع باشد: فضی و ذهبی و نحاسی و معدنی. و اقلیمیای عملی هم هست از نقره و مرقشیشا که یکی از اجزای گیرندۀ داروی چشم است و آنراحجرالنور گویند گیرند. (برهان). دود سیم و زر که وقت گداختن بالا برآید. (منتهی الارب). چرک زر و ریم سیم و نحاس که بعد گداختن بماند. (آنندراج). آنرا از دود مس و نیز دود حجارۀ فضه سازند و کانی و طبیعی آن نیز یافت شود. (مفاتیح العلوم خوارزمی) : از این ریمن آید آید کرم ؟ نی، نیاید ز ریم آهن اقلیمیایی نیابی. خاقانی (دیوان ص 419). ، دیر استادن درنماز، پیوسته حج کردن، دیر جنگ کردن با کفار، فروتنی نمودن از برای خدای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
خلطی باشد که بعد از گداختن طلا و نقره و دیگر فلزات در خلاص میماند و آن به انواع باشد: فضی و ذهبی و نحاسی و معدنی. و اقلیمیای عملی هم هست از نقره و مرقشیشا که یکی از اجزای گیرندۀ داروی چشم است و آنراحجرالنور گویند گیرند. (برهان). دود سیم و زر که وقت گداختن بالا برآید. (منتهی الارب). چرک زر و ریم سیم و نحاس که بعد گداختن بماند. (آنندراج). آنرا از دود مس و نیز دود حجارۀ فضه سازند و کانی و طبیعی آن نیز یافت شود. (مفاتیح العلوم خوارزمی) : از این ریمن آید آید کرم ؟ نی، نیاید ز ریم آهن اقلیمیایی نیابی. خاقانی (دیوان ص 419). ، دیر استادن درنماز، پیوسته حج کردن، دیر جنگ کردن با کفار، فروتنی نمودن از برای خدای. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
هفت یک ربع مسکون. (منتهی الارب). کشور و مملکت و ولایت. (ناظم الاطباء). کشور. (مهذب الاسماء). هفت یک بهرۀ ربع مسکون چه باعتقاد متقدمین یک ربع از چهار ربع کرۀ ارض مسکون است و سه ربع دیگر را آب گرفته و این ربع را که ربع مسکون نامند از شمال تا خط استواء بر هفت قسمت کرده و هر قسمتی را اقلیم نامیده اند. ج، اقالیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (کشاف اصطلاحات الفنون). بخشی از زمین. یاقوت گوید: مردم اندلس (اسپانیا) هر قریۀ کبیرۀ جامعه را اقلیم خوانند و آنگاه که اندلسی گوید من از مردم فلان اقلیم باشم مراد او بلده یا رستاقی است. رجوع به معجم البلدان شود. از لغت یونانی کلیما و اصلا بمعنی خمیدگی و انحناو انحراف بوده و اصطلاحاً بمعنی تمایل و انحراف ناحیه ای از زمین نسبت به آفتاب است. هر اقلیم منسوب به یکی از سبعۀ سیاره است و در بعضی کتب اسمای هفت اقلیم و مناسبت هر یکی بسیاره ای نوشته اند چنانکه صاحب مؤیدالفضلا نوشته است که هندوستان بزحل و چین بمشتری وترکستان بمریخ و خراسان یعنی ایران بشمس و ماوراءالنهر یعنی توران بزهره و روم بعطارد و بلخ بقمر منسوب است و اطلاق اسم اقلیم بر این فلکهای مذکور مخالف قرارداد حکماست. (غیاث اللغات) (آنندراج) : کجا رفت اسکندر نامور کزو گشت اقلیم زیر و زبر. فردوسی. شاد گشتم بدانکه حج کردی چون تو کس نیست اندر این اقلیم. ناصرخسرو. بود در احکام خسرو کز پی سی ودو سال خسف آب و باد خواهد بود در اقلیم ما. خاقانی. از سیم اقلیم چون رفت آیتی پنجم اقلیم آیتی دیگر بزاد. خاقانی. سنجر کاقلیم خراسان گرفت کرد زیان کاین سخن آسان گرفت. نظامی. بی چو گل آرایش اقلیم شد جام چو نرگس زر در سیم شد. نظامی. سرافراز این خاک فرخنده بوم ز عدلت بر اقلیم ایران و روم. سعدی. آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد هرکسی را آنچه لایق بود داد. سعدی. دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. (گلستان سعدی). - اقلیم ابد، کنایه از عالم لاهوت است. (انجمن آرا). - اقلیم ازل، کنایه است از عالم لاهوت. اقلیم ابد. (انجمن آرا). - اقلیم امان و فراغ، کنایه از عزلت و درویشی. (انجمن آرا). - اقلیم اول، هندوستان. - اقلیم بخش، ملک بخش. کشوربخش: اقلیم بخش و تاج ستان ملوک عصر شاهی که عید عصر ملوک است مخبرش. خاقانی. شاه ملایک شعار شیر ممالک شکار خسرو اقلیم بخش رستم توران ستان. خاقانی. - اقلیم بقا، کنایه از آن جهان است. (انجمن آرای ناصری). - اقلیم پنجم، روم و صقلاب. - هفت اقلیم، اقالیم سبعه: فراختم علم فتنه را بهفت فلک بگستریدم فرش ستم بهفت اقلیم. سوزنی. هفت اقلیم ار بگیرد پادشاه همچنان در بند اقلیمی دگر. سعدی. - اقلیم ثالث، اقلیم سوم. مصر و شام. - اقلیم ثانی، اقلیم دوم. عرب و حبشستان. یکی از اقالیم هفتگانه. - اقلیم چهارم، ایران. ایرانشهر. - اقلیم خامس، اقلیم پنجم. - اقلیم رؤیت، عبارت است از فلک البروج. (کشاف اصطلاحات الفنون). - اقلیم سابع، هفتم. چین و ماچین. - اقلیم سادس، اقلیم ششم. ترک و یأجوج. - اقلیم ستان، اقلیم ستاننده. کشورگشاینده: بادب زی که بشمشیر ادب عرب اقلیم ستان عجم است. خاقانی. - اقلیم فنا، اقلیم عدم، کنایه از این جهان است. (انجمن آرای ناصری). - اقلیم گیر، اقلیم ستان: بر یاد خاقان کبیر ار می خوری جان بخشدت بل کان شه اقلیم گیر اقلیم توران بخشدت. خاقانی. کلک تو چون نام تو اقلیم گیر عمر تو چون عقل تو جاویدمان. خاقانی. خبر دادندش آن فرزانه پیران ز نزهتگاه آن اقلیم گیران. نظامی. - اقلیم گیری، اقلیم ستانی: بتعلیم اقلیم گیری ملک را ملک شاه طفل دبستان نماید. خاقانی. - اقلیم ناسوت، کنایه از مقام انسانی است. (انجمن آرای ناصری). و رجوع به هفت اقلیم در غیاث اللغات و آنندراج و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
هفت یک ربع مسکون. (منتهی الارب). کشور و مملکت و ولایت. (ناظم الاطباء). کشور. (مهذب الاسماء). هفت یک بهرۀ ربع مسکون چه باعتقاد متقدمین یک ربع از چهار ربع کرۀ ارض مسکون است و سه ربع دیگر را آب گرفته و این ربع را که ربع مسکون نامند از شمال تا خط استواء بر هفت قسمت کرده و هر قسمتی را اقلیم نامیده اند. ج، اقالیم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء) (کشاف اصطلاحات الفنون). بخشی از زمین. یاقوت گوید: مردم اندلس (اسپانیا) هر قریۀ کبیرۀ جامعه را اقلیم خوانند و آنگاه که اندلسی گوید من از مردم فلان اقلیم باشم مراد او بلده یا رستاقی است. رجوع به معجم البلدان شود. از لغت یونانی کلیما و اصلا بمعنی خمیدگی و انحناو انحراف بوده و اصطلاحاً بمعنی تمایل و انحراف ناحیه ای از زمین نسبت به آفتاب است. هر اقلیم منسوب به یکی از سبعۀ سیاره است و در بعضی کتب اسمای هفت اقلیم و مناسبت هر یکی بسیاره ای نوشته اند چنانکه صاحب مؤیدالفضلا نوشته است که هندوستان بزحل و چین بمشتری وترکستان بمریخ و خراسان یعنی ایران بشمس و ماوراءالنهر یعنی توران بزهره و روم بعطارد و بلخ بقمر منسوب است و اطلاق اسم اقلیم بر این فلکهای مذکور مخالف قرارداد حکماست. (غیاث اللغات) (آنندراج) : کجا رفت اسکندر نامور کزو گشت اقلیم زیر و زبر. فردوسی. شاد گشتم بدانکه حج کردی چون تو کس نیست اندر این اقلیم. ناصرخسرو. بود در احکام خسرو کز پی سی ودو سال خسف آب و باد خواهد بود در اقلیم ما. خاقانی. از سیم اقلیم چون رفت آیتی پنجم اقلیم آیتی دیگر بزاد. خاقانی. سنجر کاقلیم خراسان گرفت کرد زیان کاین سخن آسان گرفت. نظامی. بی چو گل آرایش اقلیم شد جام چو نرگس زر در سیم شد. نظامی. سرافراز این خاک فرخنده بوم ز عدلت بر اقلیم ایران و روم. سعدی. آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد هرکسی را آنچه لایق بود داد. سعدی. دو پادشاه در اقلیمی نگنجند. (گلستان سعدی). - اقلیم ابد، کنایه از عالم لاهوت است. (انجمن آرا). - اقلیم ازل، کنایه است از عالم لاهوت. اقلیم ابد. (انجمن آرا). - اقلیم امان و فراغ، کنایه از عزلت و درویشی. (انجمن آرا). - اقلیم اول، هندوستان. - اقلیم بخش، ملک بخش. کشوربخش: اقلیم بخش و تاج ستان ملوک عصر شاهی که عید عصر ملوک است مخبرش. خاقانی. شاه ملایک شعار شیر ممالک شکار خسرو اقلیم بخش رستم توران ستان. خاقانی. - اقلیم بقا، کنایه از آن جهان است. (انجمن آرای ناصری). - اقلیم پنجم، روم و صقلاب. - هفت اقلیم، اقالیم سبعه: فراختم علم فتنه را بهفت فلک بگستریدم فرش ستم بهفت اقلیم. سوزنی. هفت اقلیم ار بگیرد پادشاه همچنان در بند اقلیمی دگر. سعدی. - اقلیم ثالث، اقلیم سوم. مصر و شام. - اقلیم ثانی، اقلیم دوم. عرب و حبشستان. یکی از اقالیم هفتگانه. - اقلیم چهارم، ایران. ایرانشهر. - اقلیم خامس، اقلیم پنجم. - اقلیم رؤیت، عبارت است از فلک البروج. (کشاف اصطلاحات الفنون). - اقلیم سابع، هفتم. چین و ماچین. - اقلیم سادس، اقلیم ششم. ترک و یأجوج. - اقلیم ستان، اقلیم ستاننده. کشورگشاینده: بادب زی که بشمشیر ادب عرب اقلیم ستان عجم است. خاقانی. - اقلیم فنا، اقلیم عدم، کنایه از این جهان است. (انجمن آرای ناصری). - اقلیم گیر، اقلیم ستان: بر یاد خاقان کبیر ار می خوری جان بخشدت بل کان شه اقلیم گیر اقلیم توران بخشدت. خاقانی. کلک تو چون نام تو اقلیم گیر عمر تو چون عقل تو جاویدمان. خاقانی. خبر دادندش آن فرزانه پیران ز نزهتگاه آن اقلیم گیران. نظامی. - اقلیم گیری، اقلیم ستانی: بتعلیم اقلیم گیری ملک را ملک شاه طفل دبستان نماید. خاقانی. - اقلیم ناسوت، کنایه از مقام انسانی است. (انجمن آرای ناصری). و رجوع به هفت اقلیم در غیاث اللغات و آنندراج و رجوع به کشاف اصطلاحات الفنون شود
روشی است در هنرهای زیوزی که در بنیاد ایرانی است و پیش از اسلام درایران به کار می رفته است از طرحهای اساسی و قرار دادی هنرهای تزیینی ایرانی مرکب از پیچ و خمهای متعدد که انواع مختلف آن با شباهت بعناصر طبیعت مشخص میگردد، نوعی خط در قدیم
روشی است در هنرهای زیوزی که در بنیاد ایرانی است و پیش از اسلام درایران به کار می رفته است از طرحهای اساسی و قرار دادی هنرهای تزیینی ایرانی مرکب از پیچ و خمهای متعدد که انواع مختلف آن با شباهت بعناصر طبیعت مشخص میگردد، نوعی خط در قدیم
یونانی تازی شده جوش کوره ریم سیم وزر خلطی که پس از گداختن طلا و نقره و دیگر فلزات در خلاص ماند و آن شامل انواع است: فضی (نقره ای) ذهبی (طلایی) نحاسی (مسی) معدنی (کانی)، یا اقلیمیای علمی. اقلیمیای مصنوعی که از نقره و مرقشیشا گیرند جوش کوره
یونانی تازی شده جوش کوره ریم سیم وزر خلطی که پس از گداختن طلا و نقره و دیگر فلزات در خلاص ماند و آن شامل انواع است: فضی (نقره ای) ذهبی (طلایی) نحاسی (مسی) معدنی (کانی)، یا اقلیمیای علمی. اقلیمیای مصنوعی که از نقره و مرقشیشا گیرند جوش کوره