جدول جو
جدول جو

معنی اقلیت - جستجوی لغت در جدول جو

اقلیت
بخش کمتر، کمترین، کمتری
تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
فرهنگ واژه فارسی سره
اقلیت
اندک بودن، اندکی کم بودن، اقلیت مذهبی
تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
فرهنگ لغت هوشیار
اقلیت
کم بودن، جمعیت یا گروهی که دارای نژاد، مذهب یا آداب و رسوم خاصی باشند و نسبت به عموم مردم تعدادشان کم باشد
تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
فرهنگ فارسی عمید
اقلیت
((اَ قَ یَّ))
کم بودن، قسمت کمتر، بخش کمتر، گروهی از افراد یک کشور یا یک شهر که دین یا نژادشان با اکثریت مردم آن جا فرق داشته باشد
تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
فرهنگ فارسی معین
اقلیت
Minority
تصویری از اقلیت
تصویر اقلیت
دیکشنری فارسی به انگلیسی
اقلیت
меньшинство
دیکشنری فارسی به روسی
اقلیت
Minderheit
دیکشنری فارسی به آلمانی
اقلیت
меншість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
اقلیت
mniejszość
دیکشنری فارسی به لهستانی
اقلیت
少数
دیکشنری فارسی به چینی
اقلیت
minoria
دیکشنری فارسی به پرتغالی
اقلیت
minoranza
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
اقلیت
minoría
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
اقلیت
minorité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
اقلیت
minderheid
دیکشنری فارسی به هلندی
اقلیت
กลุ่มน้อย
دیکشنری فارسی به تایلندی
اقلیت
minoritas
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
اقلیت
إجباريّةٌ
دیکشنری فارسی به عربی
اقلیت
अल्पसंख्यक
دیکشنری فارسی به هندی
اقلیت
מִינּוֹרִיּוּת
دیکشنری فارسی به عبری
اقلیت
少数派
دیکشنری فارسی به ژاپنی
اقلیت
소수
دیکشنری فارسی به کره ای
اقلیت
azınlık
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
اقلیت
wachache
دیکشنری فارسی به سواحیلی
اقلیت
সংখ্যালঘু
دیکشنری فارسی به بنگالی
اقلیت
اقلیت
دیکشنری فارسی به اردو

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از ازلیت
تصویر ازلیت
اسری دیرینگی دیرینگی قدم همیشگی هرگزی. جاودانی، ازلی بودن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلیم
تصویر اقلیم
آب و هوا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اقلیه
تصویر اقلیه
کمیستی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلیم
تصویر اقلیم
ماخوذ از یونانی، مملکت، کشور، ناحیه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقلید
تصویر اقلید
کلید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اهلیت
تصویر اهلیت
لیاقت، سزاواری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اولیت
تصویر اولیت
پیشی تقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ازلیت
تصویر ازلیت
ازلی بودن، دیرینگی، جاودانگی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقلید
تصویر اقلید
کلید، وسیله ای فلزی برای باز کردن قفل
فرهنگ فارسی عمید