جدول جو
جدول جو

معنی اقفزه - جستجوی لغت در جدول جو

اقفزه(اَ فِ زَ)
جمع واژۀ قفیز، پیمانه ایست بمقدار دوازده صاع و از زمین بمقدار یکصد و چهل گز شرعی. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). رجوع به قفیز شود، ترنجیده و درکشیده شدن انگشتان از سرما یا از پیری. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، پیوستن و منضم گردیدن شتر بسوی ناقه هنگام گشنی و تکیه بر ناقه زدن و بر هر دو پاشنۀ خود ایستادن در آن حال. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). برآمدن فحل بر ناقه و بر دو پاشنۀ پای ایستادن در آن حال
لغت نامه دهخدا
اقفزه
جمع قفیز، پارسی تازی شده کفیزها: پیمانه ای برابر با یک من تبریز و از زمین به اندازه ای یکسد و چهل گز
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ یَ)
جمع واژۀ قفا، پس گردن و پس سر. (دهار) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). رجوع به قفا شود
لغت نامه دهخدا
(فِ زَ)
مؤنث قافز. جهنده. (منتهی الارب) : خیل قافزه، اسبان تیزرو که وقت دویدن برجهند. (منتهی الارب) (آنندراج). خیل قوافز نیز گویند. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ فَ)
اسبی که دستش تا آرنج سپید باشد. (صبح الاعشی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). مقفز. رجوع به صبح الاعشی 2:21 شود
لغت نامه دهخدا
(قَ زَ)
یکی قفز. (اقرب الموارد). رجوع به قفز شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقوزه
تصویر اقوزه
گردو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقفیه
تصویر اقفیه
جمع قفا، پس گردن ها پشت سرها
فرهنگ لغت هوشیار