جدول جو
جدول جو

معنی اقصاء - جستجوی لغت در جدول جو

اقصاء
(اِ)
دور گردانیدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). دور کردن. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
اقصاء
(اَ)
جمع واژۀ قاصی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). رجوع به قاصی شود، هنگام چکیدن رسیدن چیزی را، بر قطر چیزی افکندن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج) ، قطار کردن شتران و جز آن را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اقصاء
دور گردانیدن، برگزیدن، دورکردن، به دور فرستادن، به پایان رسیدن، راندن
فرهنگ لغت هوشیار
اقصاء
((اِ))
دور کردن، راندن
تصویری از اقصاء
تصویر اقصاء
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اِ تِ)
بر قتل انگیختن کسی راو کشتن.
لغت نامه دهخدا
(نَ)
اشصاء بصر، واکردن چشم و برداشتن آنرا. (از منتهی الارب). اشصی بصره اشصاءً، اشخصه. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
غنی و بی نیاز شدن.
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
خواهش طعام ناکردن و ناخوش داشتن آنرا. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بقی آوردن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(غَ بَ)
آموختن یک علم را. (منتهی الارب).
لغت نامه دهخدا
(اِ تِمْ)
اندرز کردن، (از ’وص ی’) (منتهی الارب) (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (ترجمان القرآن ترتیب عادل بن علی ص 23)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ نصی. (ناظم الاطباء). جج نصیه. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). جمع واژۀ نصیه. (از اقرب الموارد). و رجوع به نصی و نصیه شود
لغت نامه دهخدا
(اِسْ سا قُ)
بسیار نصی گردیدن زمین. (از منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بسیار شدن نصی (گیاه) زمین. (از اقرب الموارد). بسیارگندمه شدن زمین. (تاج المصادر بیهقی).
لغت نامه دهخدا
(لَ گُ)
شمردن. تعدید. شماره کردن. بشمردن.
لغت نامه دهخدا
(کَ)
پائیدن در جائی و نگذاشتن آنرا. (منتهی الأرب)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
جمع واژۀ عصا، بمعنی چوب و چوب دستی. (آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). اعص. (منتهی الارب) ، غراب اعصم، زاغ سرخ پا و سرخ منقار یا زاغ که در بال او پر سپید یا زاغ که پر نوک هر دو بال او سپید باشد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) (آنندراج). غراب که دو پای و منقار آن سرخ باشد و گفته اند که آن زاغ که در دو بال آن پر سپیدی باشد زیرا که پرهای پرندگان بمنزلۀ دست است برای آنها و گویند: این بمانند ’الابلق العقوق و بیض الانوق’است که به هر چیز عزیزالوجود اطلاق شود. (از اقرب الموارد). زاغ دو پای یا دو بال سپید. زاغ سرخ منقار و سرخ پای. (یادداشت بخط مؤلف). و رجوع به غراب شود
لغت نامه دهخدا
برآمدن چوب انگور و بار نیاوردن: اعصی الکرم اعصاءً، برآمد چوب انگور... (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بیرون آمدن چوبهای انگور و میوه ندادن آن. (از اقرب الموارد).
لغت نامه دهخدا
سفارش کردن، اندرز دادن، پیام فرستادن، سپردن، وحی کردن ، قرار دادن، اندرز دادن، وصیت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقصار
تصویر اقصار
باز ایستادن، کوتاه کردن
فرهنگ لغت هوشیار
شمردن شماره کردن، بر شماری، به یاد سپردن، دریافتن شمردن تعدید شماره کردن ضبط کردن حفظ آمار گرفتن سرشماری کردن توضیح اصل این کلمه در عربی از حصی است بمعنی سنگریزه زیرا که با سنگریزه میشمرده اند و بعد مصدر احصاء از حصی ساخته شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اخصاء
تصویر اخصاء
بیرون کشیدن خصیه و تخم آدمی خصی کردن اخته کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اعصاء
تصویر اعصاء
جمع عصا، دستواره ها چوبدست ها
فرهنگ لغت هوشیار
گشت و گذار، تهی شدن شکم، توانگری، بی توشگی، زبانزدی در چامه سرایی و آن چنان است که پساوند (قافیه) ناجورآرند چون خورد و برد، ریسمان رنگارنگ بافتن، خالی شدن سرای، بپایان رسیدن قوت، سپری شدن، بی نیاز شدن، غنی گردیدن، تهی دست شدن، نیازمند گردیدن، (ازاضداد)، بافتن ریسمانی که تارهای آن در باریکی و کلفتی مختلف باشد، یکی از عیوب قافیه است و آن اختلاف حرکت حذو و توجیه است. نخستین مانند: هر وزیر و شاعر و مفتی که اوطوسی بود چون نظام الملک و غزالی و فردوسی بود. که فردوسی را با طوسی قافیه آورده دوم مانند: بفرق چمن ابر گسترد پر بفرش زمرد فروریخت در
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقماء
تصویر اقماء
فربه شدن ستور، خوار و حقیر کردن کسی را، به شگفت آوردن
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قفا، پس گردن ها پشت سر ها به پیروی داشتن، برگزیدن، فزونی نهادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقصاص
تصویر اقصاص
کین گرفتن، به مرگ نزدیک کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقساء
تصویر اقساء
سخت گردانیدن گناه دل را، سنگدلی
فرهنگ لغت هوشیار
جمع قرء، پساوند ها خوانا کردن، خواندن آموختن، دشتان شدن، پاکدشتانی (دشتان حیض)، درود رساندن خوانا کردن خوانا گردانیدن خواندن آموختن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقداء
تصویر اقداء
باز گشتن، مزه دار کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افصاء
تصویر افصاء
رستن رهایی یافتن رهایش باز ایستادن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ایصاء
تصویر ایصاء
وحی کردن، وحی قرار دادن، اندرز دادن، سفارش کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقراء
تصویر اقراء
((اِ))
خواندن، خواندن را یاد گرفتن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقواء
تصویر اقواء
((اِ))
در جای خشک و خالی فرود آمدن، به پایان رسیدن توشه، نیازمند شدن، تهی دست شدن، از عیوب قافیه وآن اختلاف حرکت حذو و توجیه است
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اخصاء
تصویر اخصاء
((اِ))
اخته کردن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از احصاء
تصویر احصاء
((اِ))
شمردن، ضبط کردن، آمار گرفتن، سرشماری کردن
فرهنگ فارسی معین