جدول جو
جدول جو

معنی اقشونیه - جستجوی لغت در جدول جو

اقشونیه(اُ نی یَ)
مصحف اقشونبه. اکشونیه. (نخبه الدهر) ، گرد آمدن قوم. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(نُ طِ)
ده کوچکی است از دهستان سرویزن بخش ساردوئیۀ شهرستان جیرفت. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
منسوب به قشون. رجوع به قشون شود
لغت نامه دهخدا
(اَ)
گیاهی است. (ناظم الاطباء). بعضی گویند رومی است، دوایی است گرم و لطیف و آن را بشیرازی سعادۀ خبیص خوانند. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(اُ نَ)
حصن اشونه، اشوقه. نام شهری به اسپانیا میان استجه و شلبره. (ابن جبیر). قلعه ایست در اندلس از نواحی استجه. (مراصد). و سلفی گوید حصنی است مجاور قرطبه. (از معجم البلدان). و رجوع به فهرست حلل السندسیه و قاموس الاعلام ج 2 ص 989، و اشوقه شود
حصنی به اندلس از نواحی استجه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(اُ)
ادیب غانم بن ولید مخزومی اشونی. از شاعران بود و سلفی این ابیات را به وی نسبت داده است:
و من عجب انی احن الیه-م
و اسأل عنهم من لقیت وهم معی
و تطلبهم عینی و هم فی سوادها
و یشتاقهم قلبی و هم بین اضلعی.
(از معجم البلدان)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
شهری است به افریقیه و بعضی گویند شهری است معروف به سوس المغرب. (از معجم البلدان) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ لِ)
شهری است به روم و میان آن و قسطنطنیه شصت برید فاصله است. سیف الدوله در جنگهای خود به سال 335 هجری قمری بدان رسید و ابوفراس درباره آن اشعاری دارد. (معجم البلدان) (منتهی الارب). و رجوع به نزهه القلوب ص 116 شود
لغت نامه دهخدا
(اِ نی یَ)
کشوری قدیم در ساحل غربی آسیای صغیر در ساحل دریا، مابین خلیج های کنونی ازمیر و مندلیا مجاور ’سارد’. یونانیان مهاجر ساکن این ناحیه بودند. شهرهای عمده آن ملیطه، سامس، افسس، کلوفون و کیو است. ایونیان مستعمرات متعددی در دریای اژه و بحر اسود بوجود آوردند. ایونیه در قرن ششم قبل از میلاد بزرگترین مرکز انتشار تمدن یونانیان گردید. نام ’یونان’ که ایرانیان بکشور ’هلاس’ دادند ازنام همین سرزمین مأخوذ است. (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
بسریانی زعرور است. (فهرست مخزن الادویه). ارونیا
لغت نامه دهخدا
(اُ یَ)
حمدالله مستوفی آرد: شهری وسط است در میان کوهستان بر یک مرحلۀ ارمیه افتاده در غرب مایل قبله. هوایش خوشتر از ارمیه بود و آبش از اودیه ای که از آن جبال برمیخیزد. حاصلش غله و دیگر حبوبات و انگور بود و مردمش بیشتر سنی اند و صدوبیست پاره دیه از توابع اوست و ضیاعش را نیز حاصلی نیکوست، حقوق دیوانیش نوزده هزاروسیصد دینار است. (نزهه القلوب مقالۀ 3 ص 86). و رجوع به ص 84 و 80 و 241 همان کتاب و فهرست جغرافیای غرب شود. و در فرهنگ جغرافیایی ایران آمده است: نام یکی از بخشهای شهرستان ارومیه است. این بخش درجنوب شهرستان ارومیه واقع شده و حدود آن بشرح زیر میباشد: از شمال به دهستان باراندوزچای، از جنوب و خاور به بخش سلدوز، از باختر به خاک عراق. قسمت جنوبی بخش تقریباً جلگه و هوای آن معتدل است. محصول عمده آن غلات، توتون و سیگار است. هوای قسمت شمالی کوهستانی سردسیر و محصول عمده آن غلات، توتون و لبنیات است. آب این بخش از رود خانه اشنویه و چشمه سارها و آب کوهستان (برف و باران) تأمین میگردد. شغل عمده ساکنان این بخش کشاورزی و گله داری است. بخش اشنویه از دو دهستان بنام حومه و دشت بیل تشکیل شده و جمع قراء آن 74 و جمعیت آن در حدود 14370 تن است. مرکز این بخش قصبۀ اشنویه میباشد، گواه گردانیدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ترجمان علامۀ جرجانی ص 13). گواه کردن. (تاج المصادر) (زوزنی). گواه گرفتن. (مؤید الفضلاء). اشهاد کسی بر فلان، گواه ساختن وی بر آن. (از المنجد) ، مذی آوردن مرد. (منتهی الارب) (آنندراج). منی و مذی از مرد جدا شدن. (تاج المصادر) (زوزنی) ، بالغ شدن دختر و حیض آوردن او، کشته شدن در راه خدا. (منتهی الارب). و فعل آن مجهول می آید، اشهاد، در جنایات: اینست که به صاحب خانه گفته شود: فلان دیوار تو کج است آنرا خراب کن یا خطرناک است به مرمت و اصلاح آن بپرداز. (از اقرب الموارد) ، (اصطلاح فقه) حضور دو گواه عادل در مجلس طلاق و گوش دادن آنها به صیغۀ طلاق که رکن چهارم از ارکان معتبر در طلاق محسوب است. استماع دو گواه عادل صیغۀ طلاق را. از جهت فقهی تنها حضور دو شاهد عادل و استماع آنان کافی است و لازم نیست که مطلق بگوید گواه باشید. لیکن اگر یک گواه حضور داشته باشد یا دو گواه فاسق حاضر باشند، طلاق صحیح نیست، چنانکه اگر دو گواه عدل جداگانه استماع صیغۀ طلاق کنند کافی نمیباشد و باید مجتمعاً حضور داشته باشند و استماع کنند. و گواه بودن زن در طلاق کافی نیست هرچند تعداد آنان دو یا بیشتر باشد و مجتمع هم باشند، و همچنین اگر اول طلاق را جاری کند و سپس گواه بگیرد کافی نیست مگر اینکه دوباره صیغۀ طلاق را در حضور گواهان واجد شرائط تکرار کند. (از شرائع الاسلام، کتاب الطلاق)
لغت نامه دهخدا
(مُ قَ)
نام شهری است که دارالملک فیلقوس پدر اسکندر بوده. (برهان) (آنندراج). شهری است... پایتخت فیلقوس. (فرهنگ رشیدی). ناحیتی از یونان قدیم که حد جنوبی آن بحر اژه و کوه کامبونی و مغرب آن سلسلۀ جبال پند و شمال آن کوه اربلوس و مشرق ردپ بوده و اسکندر از این مملکت بوده است. ماقدونیا. مقدونیا. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). ناحیتی است تاریخی در شبه جزیره بالکان در دوران فیلیپ دوم (356- 336 قبل از میلاد) واسکندر سوم (کبیر) (336- 323 قبل از میلاد) که بر یونان فرمانروائی داشتند، ولی این ناحیه پس از چندی و به دنبال سه جنگ پی در پی در سالهای 216- 168 قبل از میلاد در شمار یکی از ایالات روم قرار گرفت. ترکها در سال 1371 میلادی بر این ناحیه فرمانروایی یافتند در حالیکه بلغارها و سربها و یونانیان بر سر تصاحب آن ادعاهائی داشتند و در نتیجۀ دو جنگ در بالکان (1912- 1913 میلادی) ، مقدونیه میان این کشورها تقسیم گردید. در سالهای 1915- 1918 میلادی مقدونیه تبدیل به صحنۀ مهم و عجیبی گردید که در آن جا متفقین علیه سپاهیان آلمان و اتریش و بلغارستان صف آرایی می کردند. قسمت اعظم این سرزمین کوهستانی و دارای آبگیرهاست که بزرگترین آنها ’واردار’ است. امروزه مقدونیه میان بلغارستان و یونان 1/890/700 تن سکنه دارد و شهر مرکزی آن سالونیک است) و یوگوسلاوی تقسیم شده که این قسمت بصورت جمهوری فدرال اداره میشود (150800 تن سکنه دارد و مرکز آن سکوپج است). (از لاروس). و رجوع به ناظم الاطباء و ایران باستان ج 2 ص 1190 و قاموس الاعلام ترکی ذیل مقدونیه و ماکدونیه و حاشیۀ برهان چ معین و اسکندر شود:
سکندر به دستوری رهنمون
ز مقدونیه برد رایت برون.
نظامی.
به یونان زمین بود مأوای او
به مقدونیه خاصتر جای او.
نظامی.
ز مقدونیه روی در راه کرد
به اسکندریه گذرگاه کرد.
نظامی
لغت نامه دهخدا
(اُ یَ)
شهری است به مغرب. (منتهی الارب). بنا به قول یاقوت حموی و مورخان اندلس نام شهری بوده در باختر اندلس یعنی پرتقال، در کرانۀ اقیانوس اطلس، ولی امروزه در آن حدود آبادیی بدین نام وجود ندارد. (از قاموس الاعلام ترکی). و رجوع به حلل السندسیه ص 179 و عقدالفرید ج 5 ص 284 و اقشونیه و اشکونیه شود
شهری به اندلس متصل به عمل اشبونه، در غربی قرطبه. (معجم البلدان).
لغت نامه دهخدا
(رَ)
نام محلی است و ابن قلاقس شاعر در ضرورت شعر آن را به قارون مبدل ساخته است:
و ترکتها والنوء ینزل راحتی
عن مال قارون الی قارون.
(معجم البلدان ج 4)
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
موضعی است بخراسان. (از فرهنگ شاهنامۀ ولف، با قید تردید). نام محلی است در خراسان. (یادداشت موجود در لغت نامه) :
به التونیه او کنون رزمجوی
سوی جنگ دشمن نهاده ست روی.
فردوسی، نیکو برداشته ناشدن زبان جهت گرانی. (منتهی الارب) : و بسیار باشد که مردم الثغ را بیماری گرم افتد زفان گشاده گردد
لغت نامه دهخدا
(نی یَ)
دزی آن را نوعی پیچه و روبنده حدس زده است که در آن تردید دارد سندش این جمله است. فتزینت باحسن الزینه و ارخت علی عینیها خاقونیه. (از فرهنگ دزی ج 1 ص 346)
لغت نامه دهخدا
(اُ نی یَ)
موضعی است از اعمال بغداد و گویند که آن حربی است. (معجم البلدان) ، اخوص العرفج، ای تفطّر بورق
لغت نامه دهخدا
(اَ یَ)
از نواحی مرزی روم بود که سیف الدوله بن حمدان در آنجا غزا کرد. ابوالعباس صفری شاعر دربار وی که یا را بضرورت شعری مشدد کرده گوید:
و حلت باشکونیه کل نکبه
و لم یک وفدالموت عنها بنا کب
جعلت رباها للخوامع مرتعاً
و من قبل کانت مرتعاً للکواکب.
(معجم البلدان) (مراصد الاطلاع).
و صاحب قاموس الاعلام آرد: بنابه روایات کتب عربی، نام مملکتی است که در مرز روم در طرف مشرق آناطولی بوده و سیف الدوله بن حمدان این کشور را تسخیر کرده است، ولی هم اکنون در آناطولی مملکتی به این نام ونشان دیده نمیشود. (از قاموس الاعلام). و رجوع به حلل السندسیه ص 222 و رجوع به اکشونیه شود
لغت نامه دهخدا
(قَ نی یَ)
از شتران، شتری است که دارای پوستی نازک و دهانی تنگ باشد. (اقرب الموارد). در منتهی الارب آمده: قشونیه بضم و شدّ الیاء، شتر تنک و سبک پوست و تنگ دهن. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(قُ نی یَ)
شتر تنک و سبک پوست و تنگ دهن. (منتهی الارب). رجوع به قشونیّه شود
لغت نامه دهخدا
(اُ نُ بَ)
اخشونیه. اقشونیه در اسپانیا. (نخبه الدهر دمشقی)
لغت نامه دهخدا
(اُ یَ)
اکشونبه. اقشونبه. مصحف اسّونبه در اسپانیا. (نخبه الدهر ص 113 و 245)
لغت نامه دهخدا
(قُ)
شهری است بزرگ به روم. (منتهی الارب). ابن هروی گوید: قبر افلاطون حکیم در این شهر در کنیسۀ نزدیک جامع است. (از معجم البلدان). از اقلیم پنجم است طولش از جزایر خالدات ’سه مه’ و عرض از خط استوا ’ما’. شهری بزرگ است از کوره قپادق. سلطان قلج ارسلان در آنجا قلعه ای ساخت از سنگ تراشیده و در آن قلعه جهت نشست خود ایوانی عظیم برآورد. چون خرابی بحال قلعه و باروی قونیه راه یافت، سلطان علاءالدین کیقباد سلجوقی و امرای او تجدیدعمارت باروی شهر کردند. این شهر عمارات عالی و دوازده دروازه دارد و بر فراز هر یک کوشکی قلعه ای شکل است، هوایش معتدل است و آبش از جبال و بر آن آب در دروازه جهت مظهر آب گنبدی عظیم ساخته اند چنانکه بر بیرون گنبد سیصد و چند لوله آب جاری است در ارتفاعاتش غله و پنبه و دیگر حبوب بسیار و نیکو باشد، باغستان فراوان دارد به دو طرف یکی بجانب صحرا و آن اکنون خراب است و دیگری به جانب کوه در پای قلعۀ کوله و آن معمور است، انگور و میوه به انواع از او حاصل شود. از میوه هایش زردآلو بغایت شیرین و آبدار میباشد و چون شهربر سرحد قرامان است، همیشه از ایشان بزحمت باشند و پیوسته پاس دارند و از مزار اکابر تربت مولانا جلاالدین (مولوی رومی) آنجاست. (نزهه القلوب ج 3 ص 97، 98)
لغت نامه دهخدا
تصویری از انشینیه
تصویر انشینیه
جشن بزرگداشت جشنیاد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اشنیه
تصویر اشنیه
جمع شتا، زمستان ها
فرهنگ لغت هوشیار