کفایت کردن، بس دانستن، در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر یک کلمه یا جمله را از آخر شعر حذف کند به طوری که به قرینۀ معنوی و دلالت کلمات پیشین، معنی کلام استنباط شود، چنان که، برای مثال ای بر دل هرکس ز تو آزار دگر / بر خاطر هر کسی ز تو بار دگر ی رفتی به سفر عظیم نیکو کردی / آن روز مبادا که تو یک بار دگر (عبید زاکانی) . مراد شاعر آن است که مبادا یک بار دیگر از سفر برگردی
کفایت کردن، بس دانستن، در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر یک کلمه یا جمله را از آخر شعر حذف کند به طوری که به قرینۀ معنوی و دلالت کلمات پیشین، معنی کلام استنباط شود، چنان که، برای مِثال ای بر دل هرکس ز تو آزار دگر / بر خاطر هر کسی ز تو بار دگر ی رفتی به سفر عظیم نیکو کردی / آن روز مبادا که تو یک بار دگر (عبید زاکانی) . مراد شاعر آن است که مبادا یک بار دیگر از سفر برگردی
بسنده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (یادداشت مؤلف). بس کردن به. بسندگی. (از یادداشت مؤلف) : چه گر خانه او را بدین سان چنین و یاخود مر او را به طبع اکتفاست. ناصرخسرو. و رجوع به اکتفاء شود، ستودن خود را به چیزی که در وی نباشد. (از آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
بسنده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (یادداشت مؤلف). بس کردن به. بسندگی. (از یادداشت مؤلف) : چه گر خانه او را بدین سان چنین و یاخود مر او را به طبع اکتفاست. ناصرخسرو. و رجوع به اکتفاء شود، ستودن خود را به چیزی که در وی نباشد. (از آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
در پی رفتن. (ناظم الاطباء). از پی رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) : افتفی اثره، در پی آن رفت. (منتهی الارب) ، چیزی بدل چیزی خواستن. (آنندراج) ، حکم کردن بر کسی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). تحکم کردن. (المصادر) (تاج المصادر بیهقی) ، برگزیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
در پی رفتن. (ناظم الاطباء). از پی رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) : افتفی اثره، در پی آن رفت. (منتهی الارب) ، چیزی بدل چیزی خواستن. (آنندراج) ، حکم کردن بر کسی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). تحکم کردن. (المصادر) (تاج المصادر بیهقی) ، برگزیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
درخواست و خواهش، افژول، بازپس خواهی، درخواست، در خوری، بایستگی (لزوم) وام را باز خواستن مطالبه کردن، و گرفتن، بدهی کسی را، در خور بودن مناسب بودن، خواهش در خواست، مطالبه، ادعا، لزوم
درخواست و خواهش، افژول، بازپس خواهی، درخواست، در خوری، بایستگی (لزوم) وام را باز خواستن مطالبه کردن، و گرفتن، بدهی کسی را، در خور بودن مناسب بودن، خواهش در خواست، مطالبه، ادعا، لزوم