جدول جو
جدول جو

معنی اقتفا - جستجوی لغت در جدول جو

اقتفا
پیروی کردن، از پی رفتن، از پی کسی یا چیزی رفتن، پیروی، در علوم ادبی مطابق وزن و قافیۀ شعر کسی شعر سرودن
تصویری از اقتفا
تصویر اقتفا
فرهنگ فارسی عمید
اقتفا
(اِ تِ)
اقتفاء. پیروی و متابعت. (ناظم الاطباء). رجوع به اقتفاء شود، در پی کسی رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
اقتفا
در پی رفتن از دنبال شدن پیروی کردن از پی کسی رفتن، پیروی
تصویری از اقتفا
تصویر اقتفا
فرهنگ لغت هوشیار
اقتفا
اقتدا، پیروی، تبعیت، متابعت
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از اقتنا
تصویر اقتنا
فراهم آوردن، گردآوردن، ذخیره کردن مال، اندوختن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اکتفا
تصویر اکتفا
کفایت کردن، بس دانستن، در ادبیات در فن بدیع آن است که شاعر یک کلمه یا جمله را از آخر شعر حذف کند به طوری که به قرینۀ معنوی و دلالت کلمات پیشین، معنی کلام استنباط شود، چنان که، برای مثال ای بر دل هرکس ز تو آزار دگر / بر خاطر هر کسی ز تو بار دگر ی رفتی به سفر عظیم نیکو کردی / آن روز مبادا که تو یک بار دگر (عبید زاکانی) . مراد شاعر آن است که مبادا یک بار دیگر از سفر برگردی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقتضا
تصویر اقتضا
درخور و مناسب بودن، خواهش، درخواست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اختفا
تصویر اختفا
پنهان شدن، نهان شدن، پوشیده شدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از اقتدا
تصویر اقتدا
پیروی کردن، تقلید کردن از کسی، در فقه نماز گزاردن پشت سر پیش نماز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از انتفا
تصویر انتفا
از میان رفتن، نیست شدن
فرهنگ فارسی عمید
(اِ)
چسبانیدن تکه اندام خود را با فرج ماده. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بغایت سبزی و تازگی رسیدن مرغزار. (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
بسنده کردن. (تاج المصادر بیهقی) (یادداشت مؤلف). بس کردن به. بسندگی. (از یادداشت مؤلف) :
چه گر خانه او را بدین سان چنین
و یاخود مر او را به طبع اکتفاست.
ناصرخسرو.
و رجوع به اکتفاء شود، ستودن خود را به چیزی که در وی نباشد. (از آنندراج) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
اقتداء. تقلید و متابعت و پیروی. (ناظم الاطباء). پیروی کردن.
- اقتدا داشتن، اقتدا کردن.
- اقتدا کردن، پشت سر امام جماعت بجماعت نماز گزاردن.
-
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نیستی و ناپدیدی. (ناظم الاطباء). نیستی. نابودی. (فرهنگ فارسی معین).
لغت نامه دهخدا
(اِ دِ)
جدا کردن سر گوسپند را وقت گلو بریدن. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
به کلیدانه بسته شدن در. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بسیار خیار گردیدن قوم، مال و جز آن فراهم آوردن. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در پی رفتن و پیروی کردن.
لغت نامه دهخدا
(اِ)
در پی رفتن. (ناظم الاطباء). از پی رفتن. (منتهی الارب) (آنندراج) : افتفی اثره، در پی آن رفت. (منتهی الارب) ، چیزی بدل چیزی خواستن. (آنندراج) ، حکم کردن بر کسی. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). تحکم کردن. (المصادر) (تاج المصادر بیهقی) ، برگزیدن چیزی را. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
تصویری از اقتبا
تصویر اقتبا
آراستن، آمادن آماده کردن، کپاه پوشیدن
فرهنگ لغت هوشیار
نیست گشتن از میان رفتن نابودی، روی گرداندن از خود خواهی نیست شدن از میانرفتن، نیستی نابودی
فرهنگ لغت هوشیار
سرمایه گذاری، پس انداز اندوختن، گرفتن، آزرمین شدن، گرد آوردن، اندوختن فراهم آوردن، (مال)، سرمایه گرفتن، گرد آوردن، اندوختن فراهم آوردن، (مال)، سرمایه گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
پیروی کردناز پی در آمدن تقلید کردن، نماز گزاردن پشت سر امام جماعت، پیروی
فرهنگ لغت هوشیار
درخواست و خواهش، افژول، بازپس خواهی، درخواست، در خوری، بایستگی (لزوم) وام را باز خواستن مطالبه کردن، و گرفتن، بدهی کسی را، در خور بودن مناسب بودن، خواهش در خواست، مطالبه، ادعا، لزوم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اکتفا
تصویر اکتفا
بسنده کردن، کفایت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اختفا
تصویر اختفا
نهان گردیدن پوشیده گردیدن پنهان شدن استتار تواری
فرهنگ لغت هوشیار
پیروی و دنباله روی، پیروی در پی رفتن از دنبال شدن، پیروی کردن، از پی کسی رفتن، پیروی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتفاف
تصویر اقتفاف
فرو ریختن، از جا در رفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از اقتفاء
تصویر اقتفاء
((اِ تِ))
پیروی کردن، پیروی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از اقتدا
تصویر اقتدا
همگام شدن، به کسی پیوستن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اکتفا
تصویر اکتفا
بسندگی، چیره گردی، سرنگونی، بسنده
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از اختفا
تصویر اختفا
نهفتگی
فرهنگ واژه فارسی سره
احتیاج، بیجا، حاجت، ضرورت، لزوم، نیاز، وجوب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اقتفا، پیروی، تبعیت، تقلید، متابعت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
بس، بسندگی، بسنده، کفاف، کفایت
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اخفا، استتار، پنهانی، غیبت، ناپیدایی، نهان سازی
فرهنگ واژه مترادف متضاد