جدول جو
جدول جو

معنی افهود - جستجوی لغت در جدول جو

افهود(اُ)
کودک فربه تمام اندام. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، ابری که بعد باریدن منتشر گردد. (آنندراج). ابری که ببارد و برود. (منتهی الارب) ، پاره های ابر. (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افرود
تصویر افرود
(پسرانه)
فرود، نام پسر سیاوش و جریره، برادر کیخسرو پادشاه کیانی، از شخصیتهای شاهنامه
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از فهود
تصویر فهود
فهدها، یوزپلنگ ها، جمع واژۀ فهد
فرهنگ فارسی عمید
(اُ)
گو شکاری وگو نان پختن. (منتهی الارب) (آنندراج). گوی که جهت طبخ نان کنند و یا گو شکاری. (ناظم الاطباء). جایی در زیر زمین برای شکار یا نان پختن. (از اقرب الموارد). حفره ای که درون آن گشاد و سر آن تنگ باشد و برای شکار کردن یا نان پختن آماده شود. (از المرجع)
لغت نامه دهخدا
(اَ)
افزودن. اضافه. علاوه. افزونی. افزون. (ناظم الاطباء) ، برانگیزانیدن و پریشان کنانیدن، آشامیدن فرمودن، رفع تشنگی کردن. (ناظم الاطباء). و رجوع به افژولیدن شود
لغت نامه دهخدا
(اُ)
کودک به رسیدگی رسیدۀ تمام اندام نیکوقامت خوش تن فربه. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
مردی که عجلون، شاه موآب را کشت، و بنی اسرائیل را از سلطۀ موآبیان آزاد کرد، وی سپس یکی از قضاه بنی اسرائیل شد، (داوران 3:12-30) (دائرهالمعارف فارسی)
لغت نامه دهخدا
(اَهَْ وَ)
روز دوشنبه. (ناظم الاطباء) (از آنندراج) (از منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ هَُ)
جمع واژۀ فهد. رجوع به فهد شود
لغت نامه دهخدا
(فُ)
جمع واژۀ فهد. (منتهی الارب) (اقرب الموارد). یوزان: آنچه لایق اردو بوده با حرم فرستادند و قومی به اصحاب فهود و جوارح دادند. (جهانگشای جوینی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از فهود
تصویر فهود
جمع فهد، یوزان جمع فهد یوزان پوزپلنگان
فرهنگ لغت هوشیار