جدول جو
جدول جو

معنی افسوسی - جستجوی لغت در جدول جو

افسوسی(اَ)
اهل مسخره و شوخی:
آخر افسوسمان بیاید ازآنک
ملک در دست مشتی افسوسی است.
انوری
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از طرسوسی
تصویر طرسوسی
از مردم طرسوس
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افیونی
تصویر افیونی
کسی که عادت به خوردن یا کشیدن تریاک دارد، تریاکی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افسوسگر
تصویر افسوسگر
ریشخند کننده، استهزا کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افسوس
تصویر افسوس
احساس دریغ، حسرت و اندوه، ریشخند، استهزا، سخریه، ظلم، ستم، برای مثال ای صدر نائبی به ولایت فرست زود / معزول کن معینک منحوس دزد را ی زرهای بی شمار به افسوس می برد / آخر شمار او بکن از بهر مزد را (ناظم الاطبا - لغتنامه - افسوس)
مکر و حیله
افسوس خوردن: حسرت خوردن، دریغ خوردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از افزونی
تصویر افزونی
فراوانی، بسیاری، بیشی
فرهنگ فارسی عمید
(اَ)
فسوس. حسرت. دریغ. کلمه ایست که در وقت حسرت گویند. (آنندراج). در تأسف و حسرت استعمال شود. (ناظم الاطباء). دریغ و حسرت. اندوه. (فرهنگ فارسی معین). دریغ. حسرت. ندامت: افسوس که فلان مرد. (از فرهنگ نظام) :
آخر افسوس مان بیاید ازآنک
ملک در دست مشتی افسوسی است.
انوری.
، شغل مارگیری، خواندن افسون. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(فُ)
افسوسی. مسخره. مستهزء. هزال. دلقک. (یادداشت بخط مؤلف) :
به بخشش نباشد ورا دستگاه
فسوسی بخواند بزرگش، نه شاه.
فردوسی.
مر مؤذن را چون نانی دشوار دهی ؟
مر فسوسی را دینار جز آسان ندهی.
ناصرخسرو.
گفت تا اکنون فسوسی بوده ام
وز طمع در چاپلوسی بوده ام.
مولوی
لغت نامه دهخدا
(اَ)
افسون زده. (بهارعجم) (آنندراج) :
افسونی چشم نیم مستی است
آن نرگس ذوالخمار جادو.
محسن تأثیر (از بهار عجم)
لغت نامه دهخدا
تصویری از افزونی
تصویر افزونی
بسیاری فراوانی بیشی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرسوسی
تصویر طرسوسی
منسوب به طرسوس
فرهنگ لغت هوشیار
اپیونی دودی شیره ای کسی که عادت بخوردن یا کشیدن تریاک دارد تریاکی عملی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جاسوسی
تصویر جاسوسی
انیشگی در کوی تو انیشه همی گردم ای نگار (شهید)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از ارسوسه
تصویر ارسوسه
کلاه کلاه کشیشان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افسوس
تصویر افسوس
اندوه، دریغ، حسرت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از طرسوسی
تصویر طرسوسی
((طَ))
منسوب به شهر طرسوس (شهری قدیمی در آسیای صغیر)، تقسیم شدنی، تقسیم شدن، تکه تکه شدن (می گویند شهر طرسوس مرز اسلام و کفر بوده و مسلمانان غنایم را در آن تقسیم می کرده اند)
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افزونی
تصویر افزونی
بسیاری، فراوانی، فزونی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افیونی
تصویر افیونی
تریاکی، بنگی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افسوس
تصویر افسوس
ریشخند، تمسخر، دریغ، حسرت، ظلم، ستم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افسوس
تصویر افسوس
حسرت، حیف، تاسف
فرهنگ واژه فارسی سره
آوخ، آه، اسف، تاسف، تحسر، تلهف، حسرت، حیف، دریغ، واویلا، واحسرتا، هیهات
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از احساسی
تصویر احساسی
Gushy, Overemotional, Sentimental
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از احساسی
تصویر احساسی
mièvre, trop émotif, sentimental
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از احساسی
تصویر احساسی
meloso, excesivamente emocional, sentimental
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از احساسی
تصویر احساسی
emosional, terlalu emosional, sentimental
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از احساسی
تصویر احساسی
อ่อนหวาน , อารมณ์มากเกินไป , อารมณ์
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از احساسی
تصویر احساسی
sentimenteel, te emotioneel
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از احساسی
تصویر احساسی
甜腻的 , 过于感性的 , 情感的
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از احساسی
تصویر احساسی
sentimentale, eccessivamente emotivo
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از احساسی
تصویر احساسی
meloso, excessivamente emocional, sentimental
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از احساسی
تصویر احساسی
sentymentalny, zbyt emocjonalny
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از احساسی
تصویر احساسی
сентиментальний , надмірно емоційний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از احساسی
تصویر احساسی
rührselig, überemotional, sentimental
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از احساسی
تصویر احساسی
сентиментальный , чрезмерно эмоциональный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از احساسی
تصویر احساسی
भावुक , अत्यधिक भावुक , भावनात्मक
دیکشنری فارسی به هندی