زیادتی شدن. (هفت قلزم). یعنی زیاده شدن و نمودن و اوزایش نیز گویند. (از مجمع الفرس). افزودن. (منتهی الارب). عمل افزودن شدن و عمل افزون کردن. (فرهنگ فارسی معین). مصدر دوم افزودن. اسم از افزودن. حاصل مصدر افزودن و فزودن. عمل افزودن. مصدر دیگر افزودن. فزایش. مقابل کاهش. ازدیاد. یمن. برکت. یمین. برخ. (از یادداشت دهخدا) : که پیروزگر باد همواره شاه به افزایش دانش و دستگاه. فردوسی. نکاهد از این گنج کافزایش است بما بر کنون جای بخشایش است. فردوسی. من این را که بی تاج و آرایش است گزیدم که این اندر افزایش است. فردوسی. مرا از بزرگان ستایش بود ستایش ورا در فزایش بود. فردوسی. که یکسر بیزدان ستایش کنند ستایش ورادر فزایش کنند. فردوسی. هست ازو بخشش و بخشایش ما هست از او کاهش و افزایش ما. جامی. ، فربه شدن. چنانکه در این عبارت: دهقان وکیل خود را گفت که مراخری بخر. اگر علف تمام شود صبر کند و اگر بسیار دهم افزون کند. (از اسرارالتوحید)
زیادتی شدن. (هفت قلزم). یعنی زیاده شدن و نمودن و اوزایش نیز گویند. (از مجمع الفرس). افزودن. (منتهی الارب). عمل افزودن شدن و عمل افزون کردن. (فرهنگ فارسی معین). مصدر دوم افزودن. اسم از افزودن. حاصل مصدر افزودن و فزودن. عمل افزودن. مصدر دیگر افزودن. فزایش. مقابل کاهش. ازدیاد. یمن. برکت. یمین. برخ. (از یادداشت دهخدا) : که پیروزگر باد همواره شاه به افزایش دانش و دستگاه. فردوسی. نکاهد از این گنج کافزایش است بما بر کنون جای بخشایش است. فردوسی. من این را که بی تاج و آرایش است گزیدم که این اندر افزایش است. فردوسی. مرا از بزرگان ستایش بود ستایش ورا در فزایش بود. فردوسی. که یکسر بیزدان ستایش کنند ستایش ورادر فزایش کنند. فردوسی. هست ازو بخشش و بخشایش ما هست از او کاهش و افزایش ما. جامی. ، فربه شدن. چنانکه در این عبارت: دهقان وکیل خود را گفت که مراخری بخر. اگر علف تمام شود صبر کند و اگر بسیار دهم افزون کند. (از اسرارالتوحید)