جدول جو
جدول جو

معنی افزایستن - جستجوی لغت در جدول جو

افزایستن(کُ شُ دَ)
فزایستن. فزودن. (از یادداشت دهخدا). رجوع به کلمات مذکور شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افزاییدن
تصویر افزاییدن
افزودن، زیاد کردن، زیاده کردن، بیشتر کردن، بیشتر شدن، افزون شدن
فرهنگ فارسی عمید
(مُ لَ / لِ مَ کَ دَ)
فزودن. افزودن. (یادداشت بخط مؤلف). افزاییدن. رجوع به فزایسته شود
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ / کَ رِ / کِ رِ کَ دَ)
افزودن و اضافه کردن. (ناظم الاطباء). زیاده کردن. (آنندراج) :
بنمای دوستداری، بفزای خواستاری
دانی که خواستاری باشد ز دوستداری.
منوچهری.
، نافله. مستحب. مقابل فریضه یعنی واجب. (یادداشت مرحوم دهخدا) : ولکن همه افزونی اند نه فریضت. (التفهیم بیرونی ص 247)
لغت نامه دهخدا
(کَ رَ / کَ رِ / کِ رِ شُ دَ)
زیاد کردن و افزون کردن. (ناظم الاطباء). بمعنی زیاد شدن، زیاد کردن هم لازم و هم متعدی استعمال شده اگرچه افزایانیدن متعدی آن می باشد. (مجمع الفرس)
لغت نامه دهخدا
(کُ پَ / پِ شُ دَ)
افزائیدن. (ناظم الاطباء). افزودن. فزون کردن
لغت نامه دهخدا
(اَ)
افزاینده. (یادداشت دهخدا).
لغت نامه دهخدا
(کَ گُ دَ)
همان افراختن است. (مؤید) ، فریضه گردانیدن جهت کسی. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء) ، بحد نصاب رسیدن ستور در عدد. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بحد نصاب رسیدن مال و مواشی در عدد. (آنندراج). بدان حد رسیدن مال که زکوه در وی فریضه گردد. (تاج المصادر بیهقی). بدان حد رسیدن مال که زکوه در او واجب آید. (یادداشت بخط مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(فَ یِ تَ / تِ)
زیاده و افزون. (برهان) :
ای جای جای کاسته از خوبی
باز از تو جای جای فزایسته.
دقیقی.
رجوع به فزایستن شود
لغت نامه دهخدا
(مُ دَ)
گذشتن، درآمدن و داخل شدن. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا