معنی افرار - جستجوی لغت در جدول جو
افرار
گریزانیدن
گریزانیدن
تصویر افرار
فرهنگ لغت هوشیار
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
تصویر افشار
افشار
(پسرانه)
شریک، معاون، رقیق، نام ناحیهایی در کردستان (نگارش کردی: ههوشار)
شریک، معاون، رقیق، نام ناحیهایی در کردستان (نگارش کردی: ههوشار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویر اصفرار
اصفرار
زردشدن آمادگی برای درو زرد شدن، زردی
زردشدن آمادگی برای درو زرد شدن، زردی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر افراس
افراس
چادر، خیمه، دیوار، جمع فرس، اسبها
چادر، خیمه، دیوار، جمع فرس، اسبها
فرهنگ لغت هوشیار
افراش
باز ایستادن، دشیاد (غیبت کردن) زشت یادی، تیز کردن، ویستر گستردن (ویسترگ فرش)
باز ایستادن، دشیاد (غیبت کردن) زشت یادی، تیز کردن، ویستر گستردن (ویسترگ فرش)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر افراض
افراض
عطا دادن کسی را
عطا دادن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر افراط
افراط
از حد درگذرانیدن، زیاده روی کردن
از حد درگذرانیدن، زیاده روی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر افران
افران
خودپسند
خودپسند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر اقرار
اقرار
سخنی را اعتراف کردن
سخنی را اعتراف کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر افتار
افتار
سست گردانیدن کسی را بیماری
سست گردانیدن کسی را بیماری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر افکار
افکار
جمع فکر
جمع فکر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر افگار
افگار
آزرده، خسته، زخمی، مجروح، افکار
آزرده، خسته، زخمی، مجروح، افکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر افنار
افنار
به گونه رمن همتباران، گمراهان
به گونه رمن همتباران، گمراهان
فرهنگ لغت هوشیار
افهار
نزدیکی بی آب: نزدیکی کردن بی آب آمدن، به جشن یهود رفتن، فرو ماندن در راه، ماندگی شتر
نزدیکی بی آب: نزدیکی کردن بی آب آمدن، به جشن یهود رفتن، فرو ماندن در راه، ماندگی شتر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر اضرار
اضرار
گزند رسانیدن کسی را
گزند رسانیدن کسی را
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر اطرار
اطرار
بر آغالیدن (تحریص)، خوار کردن، ناز و گستاخی
بر آغالیدن (تحریص)، خوار کردن، ناز و گستاخی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر افراز
افراز
بلندی
بلندی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر ازرار
ازرار
جمع زر، گویک های گریبان گویک گوی کوچک تکمه دار شدن
جمع زر، گویک های گریبان گویک گوی کوچک تکمه دار شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر احرار
احرار
جمع حر، آزادگان، ایرانیان جمع حر حران آزادان آزادگان، ایرانیان
جمع حر، آزادگان، ایرانیان جمع حر حران آزادان آزادگان، ایرانیان
فرهنگ لغت هوشیار
ابرار
چیرگی، بسیارفرزندی، جمع بار - بر، نیکوکاران، جمع بار و بر نیکان نیکو کاران
چیرگی، بسیارفرزندی، جمع بار - بر، نیکوکاران، جمع بار و بر نیکان نیکو کاران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر اترار
اترار
نام شهری است در ترکستان زرشک از گیاهان زرشک اثرار
نام شهری است در ترکستان زرشک از گیاهان زرشک اثرار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر اجرار
اجرار
نیزه زدن
نیزه زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر اشرار
اشرار
جمع شریر، بدان
جمع شریر، بدان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر اصرار
اصرار
پافشاری، سماجت کردن در انجام کاری
پافشاری، سماجت کردن در انجام کاری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر اسرار
اسرار
رازها، ج سر پنهان وپوشیده کردن پنهان وپوشیده کردن
رازها، ج سر پنهان وپوشیده کردن پنهان وپوشیده کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر اثرار
اثرار
زرشک
زرشک
فرهنگ لغت هوشیار
ادرار
حرکت دادن، بیرون آوردن باد و باران از ابر، ونیز بمعنی پیشاب و شاش هم گویند
حرکت دادن، بیرون آوردن باد و باران از ابر، ونیز بمعنی پیشاب و شاش هم گویند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویر افزار
افزار
وسیله، لوازم، آلت
وسیله، لوازم، آلت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر افگار
افگار
مجروح
مجروح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر افراط
افراط
زیاده روی
زیاده روی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر ابرار
ابرار
بسیار فرزندی، چیرگی، نیکوکاران
بسیار فرزندی، چیرگی، نیکوکاران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر اصرار
اصرار
پافشاری، پاپیچی
پافشاری، پاپیچی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر اشرار
اشرار
آشوبگران
آشوبگران
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر افراد
افراد
کسان، همگان
کسان، همگان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویر افکار
افکار
اندیش هها
اندیش هها
فرهنگ واژه فارسی سره