- افتلاق
- شگفت سخنی، سخت کوشی، شکافتن
معنی افتلاق - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
درخشیدن، درفشیدن
خوی گیری، دروغبافی
موی ستردن
دل باختن، برآویختن معشوق شدن
نیازمندی: نیازمند شدن
از یکدیگر جدا شدن
کوماج ساختن کوماج پختن کوماج یا کماج گونه ای از نان است، به دین در آمدن
سپید نمایی
سپید نمایی
از یکدیگر جدا شدن، جدایی، پراکنده شدن
از شیر گرفتن، پروردن، نگاهداشتن، نگریستن
ترشدن، بهبودی، نیک انجامی تر شدن، از بیماری به شدن، نیکو شدن حال پس از بدی و سختی، آب بزیر پوست کسی دویدن پس از نزاری. تر شدن
به گلو فروبردن اباریدن فرو بردن به حلق و گلو بلع بگلو فرو بردن بلعیدن فرو دادن تو دادن قورت دادن، بلعیدن
پگاهیدن دمیدن بامداد صبح برآمدن، بامداد شدن
کشیدن چیزی را از جایی به جایی بردن کشیدن کشیدن از جایی بجای دیگر چیزی از جایی بجایی بردن
خفگی و گلوگیر شدن
فریب دادن، راز شنیدن درهم برهمی به هم ریختگی
یوتاری پادیاری، نا سازگاری، ستیزه، جانشینی، شکم روش عدم موافقت، ناسازگاری، با یکدیگر خلاف کردن، نزاع، مشاجره
گرفتن مال کسی، طلاق زن بدون مهریه
آمچ آمیزش درآمیختگی خلیس، شوریدگی، همگمی آمیخته شدن، درهم شدن
کیسه بری زود دوزی تر دستی پنهان ربایی، ستوده گویی دزدی کردن
جهش اندام، پریدن پلک، بیرون کشیدن، تنش اندام جستن اندام
زبانبازی زبانفریبی
پاره شدن
گوشاسب در خواب جماع کردن
فرود آمدن
ستیهیدن ستیهش (لجاجت)، سوگند خوردن، ستاییدن
شیردوشی شیر دوشیدن
آتش گرفتن
تکیه کردن بر آرنج، تکیه کردن بر نازبالش
در پی رزق و روزی بودن
پیشی گرفتن پیشی جستن پیشی جویی در: تیراندازی دو و میدانی پیشی جستن پیشی گرفتن
پیچیده سخنی سربسته گویی، آزاد نبودن در خرید و فروش