جدول جو
جدول جو

معنی افتخاراً - جستجوی لغت در جدول جو

افتخاراً(نِ فَ / فِ عُ شُ دَ)
از روی افتخار. بطور نازش و مباهات. به افتخار، نیست و نابود شدن قوم. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). منقرض شدن قوم. (از اقرب الموارد) ، مرسوم گرفتن لشکر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عطیه و مواجب گرفتن لشکر. (از اقرب الموارد) ، نزد منطقیان راهی است برای بیان و اثبات عکس بعض قضایا و آن چنانست که ذات موضوع را امری معین فرض کنند و وصف عنوانی موضوع و محمول را هر دوبر آن حمل کنند تا مفهوم عکس حاصل آید و بدان جهت فرض کردن موضوع را معتبر دانسته اند تا قضایای خارجی وحقیقی را هر دو شامل گردد. بنابراین فرض در اینجا بمعنای اعم کلمه است تا جامع تحقیق باشد و وصف موضوع به وجه اثباتی حمل کنند تا عکس مطلوب حاصل شود به این ترتیب که از این دو مقدمه قیاسی تشکیل میدهند که عکس مطلوب را اثبات کنند. (از کشاف اصطلاحات الفنون). و بتعبیر دیگر دلیل افتراض بمنظور اثبات جهت قضیه درعکس نقیض قضایای موجهه بکار برده می شود بر این ترتیب که گویند عکس نقیض مشروطۀ خاصه و عرفیۀ خاصه، عرفیۀ خاصه است بدلیل افتراض. یعنی اگر خلاف آن فرض شود نتیجه ای گرفته می شود که کذب آن محل توافق است و بدان جهت که از بطلان عکس مطلبی اثبات عین آن می شود آنرا قیاس خلف گویند. (از حاشیه ملاعبداﷲ). و رجوع به اساس الاقتباس و شرح شمسیه در بحث از نقیض موجهات شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از افتخار
تصویر افتخار
فخر کردن، نازیدن، سرافرازی، چیزی که مایه فخر کردن و نازیدن شود، مایۀ افتخار
فرهنگ فارسی عمید
(اِ تِ)
جمع واژۀ افتخار. نازش ها. بالیدنها. مباهات. شرفها:
زتختت مملکت راشادمانی
زتاجت خسروی را افتخارات، فرزند نارسیده مردن کسی را. (آنندراج) (ناظم الاطباء) (منتهی الارب). مردن کودک نارسیدۀ کسی پیش از رسیدن بسن مردی. (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(نِ نَ / نِ رَ تَ)
ابتداءً. از فیال
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
نام خانواده ای از سادات و علمای قزوین بود و از جملۀ آنان ملک سعید افتخارالدین محمد بن ابونصر بود که کتاب کلیله و دمنه را بزبان مغولی ترجمه کرده. (از کتاب از سعدی تا جامی). و رجوع به تاریخ گزیده صص 842- 843 و فهرست آن شود
لغت نامه دهخدا
(اِ)
نازیدن. (آنندراج) (تاج المصادر بیهقی) (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). بالیدن. فخر کردن. (یادداشت بخط مؤلف).
لغت نامه دهخدا
تصویری از افتخارات
تصویر افتخارات
جمع افتخار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از استخارات
تصویر استخارات
جمع استخاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
نازیدن، بالیدن، فخر کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
فخر کردن، نازش، جمع افتخارات
فرهنگ فارسی معین
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
سربلندی، بالندگی، ناییدن
فرهنگ واژه فارسی سره
سرافرازی، سربلندی، فخر، فخر کردن، مباهات، نازش، نازیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
شرفٌ
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
Honor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
honneur
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
Ehre
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
כבוד
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
عزت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
সম্মান
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
heshima
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
명예
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
名誉
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
सम्मान
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
честь
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
kehormatan
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
เกียรติ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
eer
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
honor
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
честь
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
honra
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
荣誉
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
honor
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از افتخار
تصویر افتخار
onore
دیکشنری فارسی به ایتالیایی