جدول جو
جدول جو

معنی افتادگی - جستجوی لغت در جدول جو

افتادگی
حالت افتاده بودن، کنایه از فروتنی، تواضع، برای مثال ز خاک آفریدت خداوند پاک / پس ای بنده افتادگی کن چو خاک (سعدی۱ - ۱۱۵)، کنایه از کمبود، نقص
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
فرهنگ فارسی عمید
افتادگی(اُ دَ / دِ)
فروتنی. (ناظم الاطباء). تواضع و انکسار. (آنندراج). فروتنی و تواضع. (از مؤید). خضوع. بی شرارتی. صفت افتادن. (یادداشت بخط مؤلف). پشت خم دادن، پشت خم کردن، پشت دوتا کردن، تواضع کردن، انکساری، از مترادفات افتادگی است. (از مترادفات ص 101) :
ز خاک آفریدت خداوند پاک
پس ای بنده افتادگی کن چو خاک.
سعدی.
حافظ افتادگی از دست مده زانکه حسود
عرض و مال و دل و دین در سر مغروری کرد.
حافظ.
افتادگی لوازمۀ اصل دولت است
نخلی که باثمر نشود خم نمی شود.
امین (از آنندراج).
افتادگی آموز اگر طالب فیضی
هرگز نخورد آب زمینی که بلند است.
پوریای ولی.
لغت نامه دهخدا
افتادگی
فروتنی، تواضع و انکسار
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
فرهنگ لغت هوشیار
افتادگی((اُ))
فروتنی، تواضع، خواری، ذلت
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
فرهنگ فارسی معین
افتادگی
خضوع
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
فرهنگ واژه فارسی سره
افتادگی
تواضع، شکسته نفسی، فروتنی
متضاد: تکبر، غرور
فرهنگ واژه مترادف متضاد
افتادگی
هبوطٌ
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به عربی
افتادگی
Floppiness
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به انگلیسی
افتادگی
flaccidité
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به فرانسوی
افتادگی
flacidez
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
افتادگی
вялость
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به روسی
افتادگی
Schlappheit
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به آلمانی
افتادگی
в'ялість
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به اوکراینی
افتادگی
zwiotczenie
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به لهستانی
افتادگی
松弛
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به چینی
افتادگی
flacidez
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به پرتغالی
افتادگی
ঢিলেঢালা
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به بنگالی
افتادگی
لچک
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به اردو
افتادگی
kulegea
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به سواحیلی
افتادگی
sarkma
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
افتادگی
축 처짐
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به کره ای
افتادگی
たるみ
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به ژاپنی
افتادگی
רפיפות
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به عبری
افتادگی
flaccidità
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
افتادگی
kendur
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
افتادگی
การหย่อน
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به تایلندی
افتادگی
slapheid
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به هلندی
افتادگی
ढीलापन
تصویری از افتادگی
تصویر افتادگی
دیکشنری فارسی به هندی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اُ تَ دَ / دِ)
حاصل عمل افتادن. افتاده بودن. عمل آنکه افتد
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ / دِ)
سقوطکردنی. فروتنی. رجوع به افتادن و افتیدن شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
افتادگی. رجوع به افتادگی و افتادن شود، موقوفات و چیزهایی که در راه خدا وقف کرده باشند. (منتهی الارب). مالهائی که بر فقرا ومزارات وقف کرده باشند. (غیاث اللغات) (آنندراج).
- سازمان اوقاف، ادارۀ کلی که زیر نظر نخست وزیری بر موقوفات نظارت مینماید و ادارۀ امور وقف قانوناً بعهدۀ آنست
لغت نامه دهخدا
(اُ دَ)
منسوب به افتاده. آنچه لیاقت و قابلیت افتادن دارد
لغت نامه دهخدا
(اِ دَ / دِ)
ایستادگی. ثبات قدم. پایداری. مقاومت. بجد گرفتن کاری را. مواظبت کردن:
خوش بجد استادگی در منع جانان میکند
پاسبان سخت جان، تأثیر میخ پرده است.
تأثیر.
لطف کن تا بنده در خدمت کند استادگی
دست چربی میکند ثابت قدم، تصویر را.
اثر.
لغت نامه دهخدا
تصویری از فتادگی
تصویر فتادگی
افتادگی
فرهنگ لغت هوشیار
ثبات قدم پایداری مقاومت بجد گرفتن کاری را مواظبت کردن، توقف و اهمال
فرهنگ لغت هوشیار